• چهار شنبه 26 دی 1403
  • الأرْبِعَاء 15 رجب 1446
  • 2025 Jan 15
چهار شنبه 28 آذر 1403
کد مطلب : 243591
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/lOBq7
+
-

آخ لواشک

تماشای گزارش
آخ لواشک

پای بساط چای آتشی، معصومه ایستاده‌است: «خب، کیا چای نخوردن؟ این دور برای اوناست...» چند صدای زیر و بم از چند جای حیاط به گوش می‌رسد: «من... من... من، معصومه‌جان...» زهرا هم جزو آنهاست که هنوز فرصت نکرده لبی به چای آتشی‌ تر کند. میان یکی از اتاق‌های کاهگلی که گَلِ دیوارش دستبافته‌ای از پارچه‌های سنتی‌است، دو‌زانو نشسته و میوه‌های خشک را دستچین می‌کند‌؛ همان‌ها که مریم و گلناز در حیاط به‌کار بسته‌بندی‌شان هستند تا بعد از الصاق برچسب‌های آدرس، عقب نیسان کریم، یکی از مردان کلاته‌خیج سر از ترمینال مسافربری درآورند. فاطمه از چهارچوب تازه رنگ‌شده در، سر به اتاق می‌برد: «زهراجان، حواست باشه خشکه‌های ممتاز رو سوا کنی‌ها... باقی خشکه‌ها که شکل خوبی ندارند رو نگه‌دار برای شب چله خودمون... دور هم شب‌چرگی می‌کنیم.» حرفش هنوز تمام نشده که یاد لواشک‌های پهن‌شده روی بام ناهموار می‌افتد: «خدیجه...خدیجه... لواشک‌ها را  لت (خرد‌) نکردیم...» از راه‌پله باریکی خود را به پشت‌بام می‌رساند. آفتاب کم‌جان این وقت از سال، مایع لواشک‌های زردآلو و چندمیوه را به اندازه‌ای مطبوع خشکانده است. ‌

 

این خبر را به اشتراک بگذارید