دام طلاساز ورشکسته در سایت همسریابی
وقتی مرد طلاساز قربانی اعتماد به شریکش شد و همه سرمایهاش را از دست داد، برای جبران ضررش نقشه فریب و سرقت از زنان در سایت همسریابی را کشید.
به گزارش همشهری، اواخر شهریور امسال زن جوانی نزد مأموران پلیس رفت و گفت در دام یک خواستگار شیاد گرفتار شده است. وی توضیح داد: چند وقت قبل با جوانی به نام سام در سایت همسریابی آشنا شدم. او میگفت کارخانهدار است و وضع مالی خیلی خوبی دارد. در صفحه اینستاگرامش عکسهایی بود که او را در خانههای مجلل و اعیانی نشان میداد. وقتی برای ملاقات با هم قرار گذاشتیم، با ماشین مدل بالا به دیدنم آمد و همه اینها باعث شد که به او اعتماد کنم.
زن جوان ادامه داد: من مدیر بخش تبلیغات یک شرکت خصوصی هستم که بهتازگی از همسرم جدا شدهام و وضع مالی خوبی دارم؛ به همین دلیل بعد از مدتی که سام به من پیشنهاد ازدواج داد، قبول کردم. او یک روز با من تماس گرفت و گفت که مادرش از ایتالیا به ایران برگشته و میخواهد مرا ببیند. آن روز سام سوار بر یک بنز بهدنبالم آمد تا مرا به خانهاش در غرب تهران ببرد، اما من وقتی وارد خانه او شدم، به جای مادرش، مرد غریبهای را دیدم که اسلحه در دست داشت. او با همدستی سام دست و پایم را بستند و کلید خانهام را گرفتند. مرد غریبه در خانه ماند و سام درحالیکه کلید خانهام در اختیارش بود، رفت و حدود 7ساعت بعد برگشت. آنها سپس مرا با دست و پای بسته در خیابان رها کردند و وقتی خودم را به خانه رساندم، فهمیدم که همه اموالم به ارزش 2میلیارد تومان را سرقت کردهاند.
سرقتهای سریالی
این تنها شکایت از خواستگار شیاد نبود؛ چراکه بررسیها نشان میداد وی با این شگرد 3زن دیگر را هم گروگان گرفته و خانهشان را خالی کرده است. او همه طعمههایش را در سایت همسریابی شناسایی میکرد و با اجاره ساعتی آپارتمان با مدارک جعلی، آنها را به آنجا میکشاند و زندانی میکرد تا بتواند خانههایشان را خالی کند. مرد تبهکار فقط در یکی از سرقتهایش همدست داشت و 3سرقت دیگر را بهتنهایی انجام داده بود. با این اطلاعات، تحقیقات مأموران پایگاه هشتم پلیس آگاهی تهران زیرنظر بازپرس شعبه دهم دادسرای ویژه سرقت ادامه داشت تا اینکه نخستین شاکی پرونده چند روز قبل بهصورت اتفاقی همدست سام را در خیابان دید. او به سرعت با پلیس تماس گرفت و همزمان با فریاد از مردم کمک خواست و به این ترتیب همدست سام دستگیر شد. با دستگیری وی، معلوم شد که او برادر سارق اصلی است و به این ترتیب سارق اصلی نیز دستگیر شد و در بازجوییها به گروگانگیری و سرقت از 4زن اعتراف کرد. تحقیقات در این پرونده برای شناسایی شاکیان دیگر از سوی مأموران پایگاه هشتم پلیس آگاهی تهران ادامه دارد.
گفت و گو
مرد بازنده
خواستگار قلابی، مردی طلاساز است که لیسانس مدیریت دارد. وی تا همین یک سال قبل وضع مالی خیلی خوبی داشت تا اینکه یک روز دوستش که از قضا شریک کاریاش هم بود، کلاه گشادی سرش گذاشت و مرد جوان تبدیل به یک ورشکسته شد. او که خودش را بازنده میداند، تصمیم گرفت پا در دنیای تبهکاران بگذارد. گفتوگو با او را میخوانید.
پروندهات نشان میدهد نخستینباری است که مرتکب جرم شدهای؟
من این کاره نبودم. درس خواندهام و در زندگی زحمت زیادی کشیدهام، اما باختهام. به نزدیکترین دوستم، شریک کاریام باختهام. بهتر بگویم به اعتماد بیجای خودم باختهام.
چه اتفاقی افتاد؟
من و شریکم یک کارگاه طلاسازی در تهران داشتیم. وضع مالیام را توپ تکان نمیداد. ماشین مدل بالا زیر پایم بود و لوکسترین آپارتمانها را اجاره میکردم، اما شریکم خیانت بزرگی در حقم کرد. شریکم که درواقع بهترین و قدیمیترین دوستم بود، پیشنهاد خرید چندین شمش طلا را داد. هرچه سرمایه داشتم را بهحساب او واریز کردم به امید اینکه قرار است به سود آنچنانی برسیم، اما شریکم نهتنها سرمایهام را، بلکه هرچه طلای خام در کارگاه داشتیم را یکشبه برداشت و فراری شد. آنطور که شنیدم به آمریکا یا کانادا رفته است. من دستم به او نرسید و تا چندماه در بیمارستانهای مختلف بستری شدم و تا یک قدمی مرگ پیش رفتم.
چون تبدیل به مالباخته شدی، پایت به دنیای مجرمان باز شد؟
دستم به جایی بند نبود. رسیدم به زیر صفر. هرچه رشته بودم پنبه شده بود. باید یکشبه به پول میرسیدم. از طرفی بهشدت میترسیدم چون در همه این سالها از راه درست پول در آورده بودم.
چه شد که چنین ایدهای به ذهنت رسید؟ اینکه نقش خواستگار را بازی کنی و دست به سرقت و گروگانگیری بزنی؟
چند روز قبل از خواهر دوستم شنیدم که در سایت همسریابی با مردی آشنا شده و اموالش را سرقت کرده است. شنیدن سرگذشت خواهر دوستم، موجب شد که ایده چنین سرقتی به ذهنم خطور کند. من هم کارم را شروع کردم، از دوستم پول قرض گرفتم و ماشینهای مدل بالا اجاره کردم تا اعتماد زنان را بهخود جلب کنم. سپس سراغ نقشه سرقت و گروگانگیری رفتم؛ البته هربار هم صفحه اینستاگرام خود را میبستم تا لو نروم و بعد که با طعمه جدید آشنا میشدم یک صفحه جدید میساختم.
چه شد که پای برادرت به پرونده باز شد؟
چون خانه شاکی اولم دور و از سوی دیگر چون بار اولم بود، ترس عجیبی داشتم (ترس اینکه گروگان فرار کند) به همین دلیل از برادرم خواستم تا نقش نگهبان مسلح را بازی کند و من به خانه وی بروم تا سرقت را انجام دهم.
چقدر پول به جیب زدی؟
در این 4مورد، بالای 4میلیارد تومان. راستش را بخواهید دیگر نمیخواستم سرقت کنم و قصدم این بود دور خلاف را خط بکشم؛ چون خیلی استرس داشتم و حتی از سایه خودم هم میترسیدم، اما خب، ماه همیشه پشت ابر نمیماند و در نهایت دستگیر شدم.