شیفت شب؛ بز زنگولهپا
گزارشی از زندگی آدمبزرگهایی که شبها روی صحنه یکی از قدیمیترین مراکز تولید تئاتر کودک به نقشهای کودکانه مشغولند
سحر جعفریان- روزنامه نگار
فضای سالن آمفیتئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان خیابانخالد استامبولی، از صندلی تماشاگران تا صحنهگردانش که مدتهاست از چرخش افتاده، با نوری کمجان، نیمهروشن است. سقف، مدور بلند و دیوارهها چوبی و قدیمی است. 300صندلی به شکل نیمدایره جنب هم و مقابل سکوی نمایش ردیف شدهاند. از ازدحام خیابان که به سالن برسی، اینهمه آرامش و البته درهمتنیدگی عجیب بهنظر میرسد. همه مشغولند؛ یکی دکور و آکساسوار را سامان میدهد و دیگری نیز نورافکنها و پروژکتورها و صدای سالن را بررسی میکند. رامین بهادری (کارگردان) و شیرین کاشفی (کارگردان، همخوان)، گروه هنرمندی هستند که به همتشان قرار است نمایشی موزیکال برای کودکان روی صحنه برود. آنها در حال گفتوگو با بازیگران نمایش خود هستند؛ بازیگرانی که با وجود دخل تنگ هنر، بیخیال فرازوفرودهای آن نمیشوند و اغلب، روزها در شغلی دیگر نان و آب خانه را مهیا میکنند و شبها در اینجا برای خنده کودکان، نقاب میزنند و نقش بازی میکنند. بارمان، گرگ مکار است که کنج اتاق جامه یکدست سیاه تن میکند. بعد او نوبت مینا، بز زنگولهپا و باقی هنرپیشگان از شنگول و منگول و حبه انگور تا جادوگر، آسیابان و عطارباشی است. روبهروی آینه چراغدار گریم مینشینند تا مهرنوش و ندا با هرچه از اقسام قلممو، اسفنج، افشانه، پالت رنگ و چسب لاتکس در اختیار دارند، شمایلشان را به شخصیتهای روایت موزیکال «بز زنگولهپا» شبیه و شبیهتر کنند؛ کمی کرمپودر، کمی هم سایههای رنگارنگ، کانسیلر، موهای تکهای و سر آخر نیز فیکسکننده لازم است. تکرار دیالوگها، تمرین بیان و بدن تا لحظاتی پیش از ساعت 19و30دقیقه هر شب (20شهریور تا 20مهر) که تماشاگران کمسنوسال، کفزنان و جیغکشان منتظر نمایش وارد سالن میشوند، ادامه دارد.
ترومبون و کمانچه بدون آکوستیک برای بز زنگولهپا
هنوز کمی فرصت باقی است تا اجرای نمایش آغاز شود. صدای ساز ترومبون آراد 15ساله از انتهای سکوی صحنه کهنه مرکز تخصصی تولید تئاتر کودک کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که جایگاه نوازندگان در آن مرتفع است، به گوش میرسد. کنارش سهند، سارا و احسان مشغول کوککردن گیتارباس و تنبک هستند و علی، آرشه دماسبی بر کاسه چوبی کمانچهاش میکشد و شیرین هم به شعر، روایت این نمایش را آواز میکند. سالن آکوستیک نیست و از اینرو هنرپیشگان با فرود و فراز صدایشان، میکوشند خلأ آن را جبران کنند؛ هرچند، هنوز کمی از خستگی شغل و کار روزانه بر دوششان سنگینی میکند؛ یکیشان مربی مهدکودک است و آنهای دیگر کارمند، دانشجو و مدرس زبان. رامین برای آخرینبار میزانسن صحنه را از نظر میگذراند و صداگذار را به پخش بهنگام افکتهای صوتی توصیه میکند. یکی از مهمترین افکتهای صوتی این نمایش، صدای پدر رامین بهعنوان راوی است. پدرش (محمود بهادریکلخوران) فیلمساز بود و حدود 30سال پیش نوار کاستی را با خوانش خود که برداشتی آزاد از افسانه ایرانی شنگول و منگول محسوب میشد، پر کرده بود. رامین و شیرین، اثر منظوم او را با هدف تولید محتوایی مناسب گروه سنی کودک امروز بازنویسی کردهاند که حاصل آن شده نمایشنامه بز زنگولهپا؛ برگزیده ششمین جشنواره تئاتر شهر.
وقتی کودکان میخکوب میشوند
حالا دیگر، عقربههای ساعت به 19و30دقیقه رسیده و تماشاگران، راه به سالن مییابند. صندلیها یک به یک پر و هیاهو برپا میشود. تعداد کودکان پرشمار است؛ برخیشان به پیشنهاد دوستانی آمدهاند که پیشتر این نمایش موزیکال را در تالار هنر و یا تبلیغاتش را در فضای مجازی دیده بودند و برخی دیگر مانند شاهان کوچولو و یاسمین خردسال بهترتیب برای بار سوم و پنجم است که نمایش پرمخاطب بز زنگولهپا را تماشا میکنند! جالب اینکه تعدادی از تماشاگران نوجوان و پیشین نمایش، اکنون جزو عوامل اجرایی آن در بخش موسیقی و گروه بازیگران هستند؛ عواملی که روزها به درس و مدرسه خود میپردازند و غروبهنگام در هنر، میکوشند. با جاگیرشدن همه تماشاگران، سالن بهتدریج تاریک میشود و پرده مخملی صحنه کنار میرود. نوری مستقیم بر رامین که از پس پرده بیرون آمده، تابانده میشود: «سلام... لطفا بدون توجه به گوشیهای همراه خود، نمایش ما را تماشا کنید.» به پشت صحنه که بازمیگردد، افکت صوتی راوی (پدر رامین) از بلندگوها پخش میشود: «یکی بود، یکی نبود، زیر گنبد کبود، یه بز سفیدی بود... .» اینگاه، تماشاچیان کوچک از هیجان بر جای خود سخت و سفت میشوند؛ چنان که کمتر، دست در بستههای چیپس و پفک میبرند یا چشم از صحنه برمیدارند.