• چهار شنبه 30 آبان 1403
  • الأرْبِعَاء 18 جمادی الاول 1446
  • 2024 Nov 20
سه شنبه 3 مهر 1403
کد مطلب : 235652
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/qjv13
+
-

کلاهبرداری 40میلیاردی استاد دانشگاه

کلاهبرداری 40میلیاردی استاد دانشگاه

60ساله است و می‌گوید دکتری زبان‌شناسی دارد، استاد دانشگاه است و به 5زبان زنده دنیا تسلط دارد اما حالا به جرم کلاهبرداری از 114نفر دستگیر شده و برآورد پلیس نشان می‌دهد که ارزش کلاهبرداری او 40میلیارد تومان بوده است. سعید به بهانه سرمایه‌گذاری در واردات لوازم خانگی طعمه‌هایش را فریب داده و پول‌هایشان را بالا کشیده است. سودی که به طعمه‌هایش وعده داده بود، آنقدر وسوسه‌کننده بود که بعضی از آنها ماشین زیرپایشان، خانه‌شان و حتی طلاهای همسرانشان را فروختند و پولش را در اختیار این مرد قرار دادند تا به‌گفته سعید، ظرف چند‌ماه 3 برابر شود، اما درنهایت وی همه پول‌ها را برداشت و فرار کرد. او مدتی تحت تعقیب پلیس بود تا اینکه چند روز پیش در مخفیگاهش که باغی در هشتگرد بود، دستگیر شد و روز گذشته در اداره 14 پلیس آگاهی تهران، مقابل شاکیانش قرار گرفت که دل پری از او داشتند و آماده بودند که با شکایت از وی، به سرمایه‌ از دست‌رفته‌شان برسند. گفت‌وگوی همشهری با کلاهبردار 40میلیارد تومانی را بخوانید.

پرونده‌ات نشان می‌دهد که سابقه‌ای نداری و نخستین‌بار است که دستگیر می‌شوی. چطور در این سن و سال تبدیل به یک کلاهبردار شدی؟
مرا حالا که دستبند به‌دست دارم، نبینید. من آدم حسابی هستم. دکتری زبان‌شناسی دارم، استاد دانشگاهم و مسلط به 5زبان دنیا؛ انگلیسی، اسپانیایی، عربی، فرانسوی و ترکی استانبولی هستم. بدشانسی آوردم که حالا اینجا هستم.
چه شد که بدشانسی آوردی؟
بعد از این همه سال تلاش و کار می‌خواستم در زندگی پیشرفت کنم. رفتم مغازه پدرم را که در یکی از محله‌های جنوب‌غربی تهران است، بازسازی کردم. پدرم سال‌ها قبل فوت شده. می‌خواستم تجارت کنم؛ واردات لوازم خانگی. از سرمایه‌گذاران پول می‌گرفتم و لوازم وارد می‌کردم. سپس سود پولشان را ماهانه می‌دادم اما این یکی دو سال اخیر  با مشکلات زیادی مواجه شدم. کم آوردم و ناگهان همه پولشان را خواستند که ماشین وارداتی بخرند. من ماندم با یک دنیا بدهکاری.
اما زندگی لوکسی داشتی و ماشین‌های مدل بالا زیر پایت بود؟
آن اوایل بود اما همه آنها را ناچار شدم بفروشم. فکر می‌کردم می‌توانم پول‌ها را برگردانم اما نشد. به مردم گفتم که لوازم خانگی وارد می‌کنم با ارز دولتی اما نتوانستم و ناچار به فرار شدم.
چرا فرار کردی؟
فرارم به‌خاطر مشورت غلط تراپیستم بود. او گفت برو و برای مدتی خودت را از دیده‌ها پنهان کن، دیگر مصمم شدم برای فرار. وسایلم را جمع کردم و رفتم اطراف تهران، یک باغ‌ویلا اجاره کردم و خواستم همه تصور کنند که من یا فوت شده‌ام یا به خارج از کشور فرار کرده‌ام.
قصد فرار از کشور را هم داشتی؟
باید فرار را ادامه می‌دادم تا ببینم مسیر زندگی مرا به کجا می‌برد!
بـرخی ‌ شاکیان می‌گویند، همه زندگی‌شان را برای سرمایه‌گذاری فروخته‌اند، یک نفر خانه فروخته، دیگری ماشین و همه سرمایه زندگی‌اش را به تو داده، اما تو فریبشان داده‌ای؟
اشتباه کردم. ‌ای کاش حلالم کنند چون الان چیزی ندارم که به آنها برگردانم و فکر می‌کنم حالا حالاها باید در پشت میله‌های زندان بمانم و آب خنک بخورم.‌

 

این خبر را به اشتراک بگذارید