وقتی آمد علی شهید شده بود
موضوع: نخستین بانوی آزاده
شرح: 3سال حضور در اردوگاه اسرای ایرانی
***
قصه فراق رزمندههایی را که بهترین سالهای عمرشان در اردوگاههای عراق سپری شد، به سختی میتوان روایت کرد. تاکنون روایتهای مختلفی درباره رشادت آزادههای ایرانی نقل شده اما وقتی پای بانوان آزاده در میان باشد ماجرا شنیدنیتر میشود.
پاییز سال1359 بود که 4دختر ایرانی در عملیات دزفول به اسارت نیروهای عراقی درآمدند و از بین آنها فاطمه ناهیدی تنها بانویی بود که در خط مقدم به اسارت درآمد. او در یکی از خطوط مقدم نزدیک به شلمچه و هنگام انتقال مجروحان در محاصره نیروهای بعثی قرار گرفت و از همان روز، زندگی در اسارت را تجربه کرد. ناهیدی درباره ماجرای اعزامش به جبهه جنوب میگوید: «بعداز پیروزی انقلاب در رشته مامایی فارغالتحصیل شدم و تصمیم گرفتم به کمک مردمی بروم که در مناطق محروم زندگی میکردند. در آن سالها ابتدا از پایگاههای تهرانپارس و شرق تهران به اکیپ درمانی جهاد سازندگی و مدتی بعد به اکیپهای کمیته امداد امام خمینی راه پیدا کردم و به مناطق محروم رفتم.در شهر بم بودم که جنگ شروع شد. وقتی خبر شروع جنگ را شنیدم در قالب یک گروه امدادی به جبهههای جنوب رفتم و در ایلام، سرپل ذهاب، گیلانغرب و خرمشهر حضور داشتم.»
فاطمه ناهیدی 21روز بعد از حضور در جبهههای جنوب و در 24سالگی به اسارت درآمد و 3سال و 4ماه از بهترین روزهای عمرش را در اردوگاه اسرای ایرانی به سر برد. او با نقل خاطرهای از دوران اسارتش میگوید: «در ماهها و سالهای اسارت، بیش از هر چیزی دلتنگ علی، برادر کوچکترم بودم. مخاطب همه نامههایی که برای خانوادهام مینوشتم علی بود. وقتی اسیر شدم، همرزمان علی در جبهه میگفتند مدام یک گوشهای مینشست و از سر دلتنگی گریه میکرد. بهمن1362 که در تبادل اسرا به کشور برگشتیم 3روز در سرخهحصار تهران قرنطینه بودیم اما پدرم از وزارت بهداشت اجازه گرفته بود که تلفنی با هم حرف بزنیم. در نخستین ارتباط تلفنی از پدرم پرسیدم حال علی چطور است؟ پدرم گفت تو به خانه بیا؛ از علی هم برایت میگویم. قرنطینه تمام شد و من به محله و خانه پدریام در تهرانپارس برگشتم اما از علی خبری نبود. وقتی گریههای پدرم را دیدم متوجه شدم علی شهید شده است.» ناهیدی اکنون عضو هیأت علمی دانشکده علوم پزشکی دانشگاه شهید بهشتی است و بهعنوان استاد دانشگاه فعالیت میکند.