• سه شنبه 6 آذر 1403
  • الثُّلاثَاء 24 جمادی الاول 1446
  • 2024 Nov 26
سه شنبه 23 مرداد 1403
کد مطلب : 232625
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/O7wPQ
+
-

شبی که خانه آیت‌الله سنگ‌باران شد

شبی که خانه آیت‌الله سنگ‌باران شد

موضوع: سنگ‌باران خانه آیت‌الله کاشانی
موقعیت: پامنار
***
هنوز خردسال بود که نخستین جرقه‌های کودتای 28مرداد در محله آنها زده شد. حاج‌علی اکبر کاظمی‌موحد، در محله پامنار مو سفید کرده و مهم‌ترین وقایعی را که در محله کودکی‌اش از سر گذرانده بی‌کم و کاست در خاطر دارد. حاج علی‌اکبر می‌گوید: «آیت‌الله کاشانی در محله پامنار به دنیا آمد و شد امام جماعت مسجد محله. اهالی پامنار آنقدر آیت‌الله را دوست داشتند که برای استقبال از او در روز بازگشت از تبعید سنگ تمام گذاشتند. 20خرداد 1329هرگز از خاطر اهالی قدیمی محله پاک نمی‌شود؛ همان روزی که آیت‌الله از تبعید برگشت و پامناری‌ها از فرودگاه مهرآباد تا خیابان پامنار یعنی مسافتی به طول 27کیلومتر را برای استقبال از آیت‌الله طاق نصرت بستند. در خانه آیت‌الله همیشه به روی اهالی محله باز بود. حتی وقتی رئیس مجلس شد هم اوضاع تغییر نکرد و همچنان مجالس روضه خانگی و جلسات دیدارش با اهالی محله به راه بود. پدرم آبدارخانه منزل آیت‌الله را در روزهایی که جلسات سخنرانی و مجلس روضه برپا بود مدیریت می‌کرد. وقتی جمعیت زیاد می‌شد، من هم کنار دست پدرم گاهی کمک‌حالش بودم. روزهای منتهی به کودتای 28مرداد که بحث و جدل میان گروه‌های مختلف بالا گرفته بود، به خانه آیت‌الله حمله شد، اما حمله توده‌ای‌ها به خانه آیت‌الله کمی فرق داشت.» حاج‌علی‌اکبر ماجرای حمله‌توده‌ای ها به خانه آیت‌الله را اینطور تعریف می‌کند: «آن شب مجلس روضه در خانه برپا بود. اهالی محله و چهره‌های سیاسی بسیاری در آن جلسه روضه خانگی حضور داشتند؛ آنقدر که روی ایوان و حیاط خانه جا برای سوزن انداختن نبود. واعظ روی منبر مشغول سخنرانی بود و همه حاضران با دقت به او گوش فرا داده بودند. پدرم در آبدارخانه را بسته بود تا پس از سخنرانی، وقت پذیرایی از مهمانان برسد. من هم در گوشه‌ای از حیاط نشسته بودم و به جمعیت نگاه می‌کردم. ناگهان از ضلع غربی خانه آیت‌الله که خانه دیگری قرار داشت، سر و صدایی به گوش رسید و یک نارنجک دستی به داخل حیاط خانه آیت‌الله پرت شد. طولی نکشید که گروهی از توده‌ای‌ها که توسط انگلیسی‌ها تحریک شده بودند وارد خانه شدند و با چوب و قمه به جان حاضران در جلسه افتادند. پدرم میان آن شلوغی من را زیر راه‌پله خانه آیت‌الله مخفی کرد تا آسیب نبینم. از همانجا بود که من تمام وقایع را دیدم. درگیری بالا گرفته بود که یکی از حاضران در جلسه، آیت‌الله کاشانی را که در حیاط و پای منبر نشسته بود به داخل یکی از اتاق‌ها برد تا اینکه درگیری تمام شد.»



 

این خبر را به اشتراک بگذارید