چهرهبودن پدر، مزیتی برای ما نداشت
سبک زندگی خانوادگی سیدمرتضی نبوی از زبان دخترش
پریسا نوری
دکتر فاطمهسادات نبوی فرزند دوم و بزرگترین دختر خانواده سیدمرتضی نبوی است. او که 45ساله و مادر 5فرزند و حافظ قرآن است ، در سال 1375 مدال نقره جهانی المپیاد ریاضی را کسب کرده است. فاطمهسادات نبوی، استاد ریاضیات و عضو هیأت علمی دانشگاه قم است. او از سبک زندگی پدر و مادر و تأثیری که بر زندگی او، خواهر و برادرانش گذاشتهاند، میگوید.
برای ما از ارتباط مادر و پدرتان بگویید و اینکه در کودکی و بزرگسالی شاهد مشاجراتشان هم بودهاید؟
ارتباط پدر و مادرم همیشه خوب بوده، البته بین هر زن و شوهری ممکن است گاهی بگو مگوهای لفظی یا دلخوریهای کوچک پیش بیاید که به قول قدیمیها نمک زندگی است. مهم این است که مشاجرات جدی نباشد و باعث احساس ناامنی بچهها نشود. خوشبختانه من اصلا چنین دعوای جدی را بین پدر و مادرم بهخاطر ندارم.
پدر و مادرتان چگونه مشوق شما در حفظ قرآن بودند؟
مادرم از کودکی مشوق ما در حفظ قرآن بود. یادم هست پیش از مدرسه آیتالکرسی و چند سوره کوتاه قرآن را حفظ کرده بودم. مادرم همیشه ما را به مجالس آقای انصاریان میبرد. پدرم از بچگی خواندن کتاب آموزش قرآن مهندس بازرگان را در برنامه ما قرار داده بود.
برای تشویق به نماز خواندن از چه شیوهای استفاده میکردند؟
در خانه ما همیشه به نماز خیلی اهمیت داده میشد و همه برنامهها با وقت نماز تنظیم میشد. همچنین نماز جماعت به امامت پدرم خوانده میشد و این سنت هنوز هم ادامه دارد. من فکر میکنم این موضوع در عادت ما به خواندن نماز اول وقت خیلی تأثیر داشته است.
یادتان هست نخستین بار کی و چطور باحجاب شدید؟
خاطرم نیست که چطور باحجاب شدم، چون از حدود5 سالگی همیشه یک چادر کشدار روی سرم بود که از خودم جدایش نمیکردم. آنقدر به چادر علاقه داشتم که گاهی در خواب میخواستند چادرم را بردارند، نمیگذاشتم. البته در عالم بچگی گاهی از این چادر مثل شنل استفاده میکردم.
پدر و مادر اهل تشویق بودند؟ یادتان هست برای روزهگرفتن یا نماز خواندن جایزه داده باشند یا شما را در حضور جمع تشویق کنند؟
بله. در محیط خانه ما همیشه قرآن، حجاب، نماز و روزه باارزش بود. من هنوز هدیههای قشنگی را که مادرم بعد از ماه رمضان و بهعنوان جایزه روزهداری برایم میخرید به یاد دارم. مادرم برای وعده سحر بهترین و خوشمزهترین غذاها را میپخت و یکجورهایی دوپینگ میکردیم.
با توجه به چهرهبودن پدرتان، چه تفریحاتی در دوران کودکی داشتید؟
دوران کودکی ما دوران جنگ بود و تفریحات ما مثل بسیاری از مردم رفتن به بوستانهای شهری و گاهی بیرون شهر و کنار رودخانهها بود، گاهی هم به سینما میرفتیم. البته چون اقواممان ساکن قزوین بودند تابستانها معمولا یکی دو هفته به آنجا میرفتیم. سالی یکبار به مشهد میرفتیم. یادم نمیآید که چهرهبودن پدرم مزیت یا مزاحمتی برای تفریح ما داشته باشد. اما بهخاطر حساسیت پدرم به دولتینبودن مکان تفریحی، خیلی جاهای تفریحی دولتی که دعوت میشدیم نمیرفتیم که البته ما کاملا توجیه بودیم و همان موقع هم ارزش این کار پدر را درک میکردیم.
همراه با پدر و مادرتان در نمازجمعه یا راهپیماییها شرکت میکردید؟
بله. پدر و مادرم هیچ وقت نمازجمعهشان ترک نمیشد. ما هم در بچگی خیلی وقتها همراهشان بودیم. اصلا یکی از تفریحاتمان سُرخوردن روی کناره پلههای دانشگاه تهران بود، بهخصوص اگر آنجا بچههای آشنا هم میدیدیم. وقتهایی که خود آقا امام جماعت بودند حتما در نمازجمعه شرکت میکردیم. شرکت در راهپیمایی ۲۲ بهمن هنوز هم جزو بدیهیات خانواده و همه اطرافیان ماست.
میخواستیم بچه زیاد داشته باشیم!
فاطمهسادات نبوی در 20سالگی ازدواج کرده است. او درباره ویژگی خانواده همسرش اینطور میگوید: «پدر همسرم استاد رشته برق دانشگاه شریف بود و مادرش استاد دانشگاه تهران. سواد بالا و اصالت خانوادگی، در کنار تواضع، بیتکلفی و اهمیت به کسب حلال به علاوه تربیت پاک خانوادگی که منجر به این شده بود که همسر من که متولد یکی از کشورهای غربی بود، تصمیم بگیرد به حوزه علمیه برود و این موضوع برایم بسیار جذاب بود.» او مهمترین ویژگی برای انتخاب همسرش را جسارت میداند و در اینباره میگوید: «در اول جوانی زندگی در چارچوبها را نمیپسندیدم. دوست داشتم با کسی ازدواج کنم که جسارت خارجشدن از چارچوبهای اجتماعی دیکته شده و بایدها و نبایدها را داشته باشد. مثلا ما از اول زندگی تصمیم گرفتیم تلویزیون نداشته باشیم یا تصمیم گرفتیم به قم برویم تا از مسابقه ماشین مدل بالاتر و خانه بزرگتر که بهشدت در تهران رواج داشت، فاصله بگیریم. وقتی ازدواج کردیم تبلیغ «دو بچه کافی است» خیلی غالب بود. ما تصمیم گرفتیم زیاد بچه داشته باشیم و همیشه به شوخی راجع به ۸ فرزند خود صحبت میکردیم.»