کفاش اسب ها
گزارشی از مراحل تهیه پاپوش نو برای حیوانات نجیب گرانقیمت
رابعه تیموری- روزنامه نگار
خوب میداند چطور یکی به نعل بزند و یکی به میخ تا اسبهای سرکش و بازیگوشی که هنوز به وقار و پختگی «ونداد» نرسیدهاند، زیر ضربات چکش و چاقوی سمبری او تاب بیاورند. کارش آسان نیست و تا هر چهار نعل اسب میزان شود، خوب عرقش درمیآید. اوستا علی نمیتواند از کارش دل بکند و عشقش این است که به سم دردناک و لنگان اسبهای خوددار و صبور پاپوشهای نو بپوشاند تا بتوانند راحت و راهوار جستوخیز کنند. او خوب میداند اگر نخستین نعلبندی کرههای 3ساله ناشیانه و خشن انجام شود، سایه ترس از دم و دستگاه نعلبندان همیشه تهچشمهای سیاه این حیوانات نجیب دودو خواهد زد.
نعل نمایان می شود
کف راهروی اصطبل نریانهای خوشنژاد و گرانقیمت پر شده از خردههای ناخن اسبهایی که قبل از ونداد زیر دستش بودهاند. جعبه ابزارش گوشه راهرو باز است و پیشبند چرمیاش را روی سندان گذاشته است. پیشانیاش به عرق نشسته و تا عبدالله، ونداد را از اصطبل بیرون بیاورد مشغول وررفتن با گوشی تلفنش میشود که تصویر جوکر روی قاب آن به عالم و آدم میخندد. خودش هم جوان خندان و پرحوصلهای است و حتی موقع جفتکپرانی و سرکشی اسبهای چموش لبخند از صورت خستهاش جمع نمیشود. ونداد بدقلق نیست و از 3سالگی که زین به پشتش بسته اند، عادت کرده که هر دوماه یکبار سمهای خوشتراشاش را به چکش و سندان اوستای نعلبند بسپارد. اوستاعلی دستی به سر و گوش ونداد میکشد و پیش از آنکه او به هیکل خوشقواره کرندرنگش پیچ و تابی بدهد، تر و فرز یکی از پاهای او را از زمین بلند میکند. وقتی رِنِت کاردکمانند را روی شیارهای وسط سم اش میکشد، گل و لای داخل آن فرو میریزند و نعلهای نامیزان و سابیده شده ونداد نمایان میشوند. کندن نعلهای کهنه نریان جوان برای اوستاعلی دشوار نیست و با چندبار بالا و پایین بردن انبر سمچین میخهای کج و معوج روی نعل را جدا میکند.
الاغ بلاگردان فقط ناخنچینی میشود
ونداد میداند که اوستا تا همه نعلهای کهنه را بیرون نکشد، نعلهای تازه را روی سمهای او نمیگذارد و پاهایی را که هنوز پاپوش کهنه دارند یکی یکی و با احتیاط بالا میآورد تا اوستا برای بلندکردن پای سنگین و پرقوت او کمتر به زحمت بیفتد. گاهی که ونداد از بالاماندن پایش کلافه میشود، با ناز و نوازش مهترش عبدالله دوباره آرام میگیرد. حالا سوهان بهکار اوستا میآید و باید ناخنهای خشک و زبر ونداد را با سوهان بسابد و هم اندازه کند. گاه و بیگاه صدای الاغ تنهایی که در اصطبل نریانها بسته شده، سکوت راهرو را میشکند و بعضی از اسبها هم به شيهه هاي کوتاه با او همصدا میشوند. سیستم ایمنی بدن الاغ و قاطر از سیستم ایمنی بدن اسبها ضعیفتر است و این الاغ را در اصطبل نگهداری میکنند تا اگر ویروس و میکروبی بیماریزا در اصطبل پیدا شد، با ابتلای الاغ بلاگردان، بهموقع خطر را از اسبهای سوارکاری گرانقیمت دور کنند. سمهای این الاغ نگونبخت و اسبهایی که برای سوارکاری استفاده نمیشوند، کمتر پیش میآید که نعل بهخود ببینند و قیارکردن و مرتبکردن ناخنهایشان هم توسط نعلبندی انجام میشود که به کاربلدی اوستا علی نیست، اما حکایت ونداد و دیگر سیلمیهای پرزاد و ولد جدا است و باید نعلکردن آنها بیعیب و نقص انجام شود.
فوت کوزهگری
ونداد از نریانهای سیلمی نورچشمی صاحبش است که باید به مدد نعلهای فلزیاش هر روز تاخت و تازی جانانه داشته باشد تا برای تکثیر نژاد اسب عرب خوشبنیه بماند. چشم اوستا علی در تعیین شماره سم ونداد چند میلیمتری خطا دارد و پس از آنکه از میان تل نعلهای کوچک و بزرگ داخل صندوق عقب پراید قدیمیاش چند نعل را بدون میخزدن روی سم اش امتحان میکند، اندازه دقیق سم دستش میآید. اگر دزد، کوره نعلبندی اوستا علی را نبرده بود، نعل فلزی به سرعت داغ و با چند پتک به پای ونداد میزان میشد، ولی حالا فرمدادن نعلهای سرد آسان نیست و علیآقا وقتی ضربات پتک را روی نعل آویخته به سندان فرود میآورد، باید همه قوت دستهای ورزیدهاش را بهکار گیرد. حالا وقت روکردن فوت کوزهگری استاد نعلبند است و نریان جوان بیترس و واهمه سم اش را به او میسپارد تا با فروکردن میخهای آهنی در سمهای او چفت و بست پاپوشهای تازهاش را محکم کند. علیآقا درس نعلبندی نخوانده، ولی آنقدر تجربه دارد که بتواند میخها را بهصورت اریب روی بیحسترین لایه سمهای ونداد بکوبد تا او دردی احساس نکند.
نعلبندان غریبه ارج و قرب دارد
وقتی همه میخها کوبیده میشوند، علیآقا خسته و عرقکرده قد راست میکند و ونداد جوان درحالیکه با چشمهای نجیب زیبایش قدرشناسانه تماشایش میکند، آسوده و با ناز و غمزه بهدنبال عبدالله به طرف اصطبلش میخرامد. هنوز نفس اوستای نعلبند چاق نشده که عبدالله مهار اسب رشید دیگری را در دست گرفته و به طرف دم و دستگاه نعلبندی میآورد. علیآقا میگوید: «در بسیاری از کشورهایی که صنعت پرورش اسب ارج و قربی دارد، از سلامت نعلبندان به خوبی مراقبت میکنند و نعلبندان روزانه بیشتر از 4-3اسب نمیتوانند نعلبندی کنند، اما در ایران قانون و قاعدهای ندارد و ممکن است یک نعلبند در یک روز، تمام اسبهای یک اصطبل را قیار یا نعلبندی کند. کلنجاررفتن با اسبهای سنگین و تنومند به کمر نعلبند آسیب زیادی میزند و نعلبندان خیلی زود قدرت کارکردن را از دست میدهند.» علیآقا چندبار تصمیم گرفته پی کار و باری اطوکشیده برود و در جایی به دور از بوی نامطبوع اصطبلهای اسب، نان و روزیاش را درآورد، ولی چندان نگذشته که دلتنگی این حیوانات نجیب او را دوباره به پای پتک و سندان نعلبندی کشانده است.
شغل: اسبسواری
علیآقا نیمی از عمر 32سالهاش را کنار اسبها گذرانده است. او تعریف میکند: «از بچگی به اسب علاقه داشتم و وقتی 16-15سالم بود به باشگاههای سوارکاری میرفتم و جستوخیز آنها را از دور تماشا میکردم. کمکم به واسطه دوستی با یکی از مهتران اسب در یکی از مراکز پرورش اسب بهعنوان کارگر مشغول شدم و کارهایی مانند قشو و نظافت اسبها را انجام میدادم.» وقتی علیآقا سوارکار اسب شد و وظیفه رامکردن کرهها را بر عهده گرفت، به خواستگاری همسرش رفت. او تعریف میکند: «وقتی از شغلم پرسیدند گفتم اسبسواری میکنم! پدر همسرم با تعجب گفت برای اسبسواری به تو پول میدهند؟!» ورزیدگی قد و قامت علیآقا سبب شده موقع نعلبندی در کلنجار رفتن با اسبهای رشید و سرکش کم نیاورد، ولی همین درشت و سنگینشدن هیکلش او را به تغییر شغلش و ترک سوارکاری واداشته است: «وقتی وزنم بالا رفت، دیگر نمیتوانستم کرهها را اسب سوارکاری کنم و بهدلیل اینکه از دنیای اسبها دور نشوم تصمیم گرفتم به نعلبندی مشغول شوم. من با شاگردی نزد یک استاد نعليند، قلق و فوت و فن این کار را یاد گرفتم.»
چشم اوستا علی در تعیین شماره سم ونداد چند میلیمتری خطا دارد و پس از آنکه از میان تل نعلهای کوچک و بزرگ داخل صندوق عقب پراید قدیمیاش چند نعل را بدون میخزدن روی سم اش امتحان میکند، اندازه دقیق سم دستش میآید