• چهار شنبه 30 آبان 1403
  • الأرْبِعَاء 18 جمادی الاول 1446
  • 2024 Nov 20
دو شنبه 27 فروردین 1403
کد مطلب : 222441
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/8qypl
+
-

روایت دکتر مرندی ازسفر به کربلا و ملاقات با صدام

آیت‌الله خامنه‌ای گفتند «برو زیارت، همسرت را هم ببر»

آیت‌الله خامنه‌ای گفتند «برو زیارت، همسرت را هم ببر»

 الناز عباسیان-روزنامه‌نگار

دکتر سیدعلیرضا مرندی، در زمان وزارتش ازطرف وزیر بهداشت عراق برای سفر به این کشور دعوت می‌شود و یک‌بار دیگر این سفر برای او تکرار می‌شود؛ سفری که دکتر مرندی می‌گوید به‌دلیل دیدار با صدام موافق رفتن به آن نبوده‌است. دکتر مرندی شرح ماجرای سفر به عراق را اینگونه برایمان تعریف می‌کند: «برای پاسخ به دعوت ارسال‌شده از سوی وزیر بهداشت عراق با دکتر ولایتی مشورت کردم. ایشان گفت که فرصت خوبی است، اما حتما با آقای هاشمی مشورت کن. رفتم پیش آقای هاشمی، ایشان هم گفت عجب فرصت خوبی، اما بهتر است با آقای حسن روحانی مشورت کنی، زنگ زدم به آقای روحانی که آن زمان دبیر شورای امنیت ملی بود. او هم گفت عجب فرصت خوبی، ولی بهتر است با آقا مشورت کنی. قبل از آنکه با آقا صحبت کنم، آقای هاشمی گفت که اگر آقا موافقت کردند و رفتی، حتما درباره وضع پاسدارانی که در هویزه اسیر شدند، صحبت کن. دوستان دیگر هم پیشنهادهایی دادند. رفتم خدمت آیت‌الله‌خامنه‌ای و گفتم چنین ماجرایی پیش آمده. ایشان گفتند: «ببین آقای مرندی! هیچ کدام از این حرف‌هایی که آقای هاشمی و آقای روحانی گفته‌اند عملی نمی‌شود، اما اگر در این چاه برای جمهوری اسلامی آبی نیست، برای تو نان هست. برو زیارت کن و برگرد. همسرت را هم ببر.» آقای محمدی گلپایگانی به من گفت: «آقا تو را خیلی دوست دارد، چون ایشان به‎شدت مخالف هستند که وزیران با خانواده سفر خارجی بروند، حالا خودشان می‌گویند همسرت را هم ببر.» من در این سفر با همسرم به عراق رفتم. مدتی بعد از این اتفاق دکتر ولایتی به من گفت: «قرار است سران کشورهای اسلامی به ایران بیایند. همه سران را من دعوت کرده‌ام جز دو نفر؛ یکی شاه اردن و دیگر رئیس‌جمهور عراق. این دو نفر را آقا گفته‌اند من نروم. قرار است نامه شاه اردن را آقای نعمت‎زاده ببرد، نامه عراق را هم قرار است تو ببری، چون یک‌بار به عراق سفر کرده‌ای و با آنها آشنایی.» من هم خیلی خوشحال شدم از اینکه دوباره به زیارت حضرت امام‌حسین(ع) می‌روم. بلافاصله قبول کردم. شب که به منزل رفتم به همسرم گفتم آماده باش که قرار است دوباره به عراق برویم. گفت: «چطور دوباره سفر عراق پیش آمده؟» گفتم داستان از این قرار است. خانمم گفت: «یعنی تو می‌خواهی با صدام دیدار کنی و دست بدهی؟» راستش آنقدر از شوق زیارت خوشحال شده بودم که اصلا به موضوع ملاقات با صدام فکر نکرده بودم. فردای آن روز به دکتر ولایتی گفتم: «من نمی‌روم. اصلا دیروز به فکر دیدار با صدام نبودم.» آقای ولایتی گفت: «این که نمی‌شود، تو قبول کردی، اگر نروی مشکل درست می‌شود.» گفتم: «به من ربطی ندارد، خودتان می‌دانید، من برای صدام نامه نمی‌برم.» به آقای هاشمی هم گفتم من به این سفر نمی‌روم.
چند روز بعد آیت‌الله خامنه‌ای به من گفتند شنیده‌ام چنین اتفاقی افتاده. گفتم: «بله، ولی من قبول نکردم.» چند دقیقه‌ای با من صحبت کردند و در نهایت گفتند: «صلاح این است که شما بروی.» چاره‌ای جز اطاعت نداشتم، با این حال ایشان گفتند: «این‎بار هم همسرت را ببر، هم پسرت را!»

ماجرای هدیه صدام حسین به همسر وزیر ایران چه بود؟
دکتر سیدعلیرضا مرندی زمان حکومت صدام حسین، دوبار به عراق سفر کرد. یک‌بار به دعوت وزیر بهداشت عراق و یک‌باردیگر برای دعوت از صدام حسین به اجلاس سران ایران به عراق سفر کرد. او در سفر دوم به‌دلیل دیدار با صدام حاضر به رفتن نبود، اما با تأکید آیت‌الله خامنه‌ای، همراه همسر و پسرش به عراق رفت. روایت دکتر مرندی از هدیه صدام حسین خاطره‌ای خواندنی از سفر اوست: «روزهای آخری که عراق بودیم، من بیماری سختی گرفتم و اصلا نمی‌توانستم از جا بلند شوم. در همین زمان، وزیر بهداشت عراق و همسرش برای خداحافظی با ما آمدند. من که اصلا نیمه بیهوش بودم و همسرم با آنها صحبت کرد. در آن ملاقات همسر وزیر بهداشت عراق، هدیه‌ای را به همسر من داده بودند. وقتی هنوز در خاک عراق بودیم و وارد ایران نشده بودیم، همسرم گفت که همسر وزیر بهداشت یک هدیه هم به من دادند که هنوز بازش نکرده‌ام.
گفتم: «باز کن ببینیم داخلش چیست؟» وقتی جعبه را باز کرد، دیدیم یک دستبند طلا هست و یک کارت که رویش نوشته بود: هدیه از طرف رئیس صدام حسین! همسرم فکرش را هم نمی‌کرد که این هدیه را صدام داده باشد، عصبانی شد و خواست دستبند را از پنجره بیرون بیندازد. به او گفتم این هدیه اموال دولتی است و ما هم هنوز در خاک عراق هستیم، این کار را نکن، مشکل سیاسی پیش می‌آید. در ایران، موضوع این هدیه را به آقای حبیبی معاون اول گفتم و قرار شد که دستبند را بفروشیم و پولش را در بودجه وزارتخانه هزینه کنیم که حدود 33هزار تومان شد.»

 

این خبر را به اشتراک بگذارید