• شنبه 8 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 18 شوال 1445
  • 2024 Apr 27
دو شنبه 30 بهمن 1402
کد مطلب : 218763
+
-

راه زمینی برای نباختن به راه‌آهن

گزارشی از ‌ رانندگانی که مسافران جامانده از قطار را به ایستگاه بعدی می‌رسانند

زندگی
راه زمینی برای نباختن به راه‌آهن

سحر جعفریان-روزنامه نگار

حوالی ساختمان ایستگاه راه‌آهن تهران، کمی که پا از رفتن شل کنید و منتظر بایستید، طولی نمی‌کشد که جمعیتی از رانندگان تاکسی، سوی‌تان سرازیر می‌شوند. هر کدام‌شان چیزی زمزمه می‌کنند و اگر روی خوش یا کنجکاوی از سوی شما ببینند، دیگر رهایتان نمی‌کنند تا زمانی که اطمینان یابند شما مشتری آنها نیستید. «کجا می‌خوای بری؟»، «دربست در خدمتیم...»، «از قطار جا موندی؟»، «از اینجا تا ایستگاه بعدی که به قطارت برسی، می‌برمت!»، «قم، گرمسار، قزوین...» و «فقط بگو مقصدت کجاست!». آری این رانندگان تاکسی با سرعت‌شان، مسافران جامانده از قطارهای مختلف و تازه از راه‌رسیدگان غریب را به مقصد می‌رسانند.

قطار می‌رود، تمام ایستگاه می‌رود!
از حدود سال 1306که بنای سیمانی و بزرگ ایستگاه راه‌آهن تهران در جنوب میدانی با همین نام، استوار شد، تقریبا زمانی نبوده که آن حوالی از جمعیت مسافر، استقبال‌کننده یا بدرقه‌کننده، خالی و خلوت باشد. شب و روز هم نداشته و ندارد؛ هر ساعتی از شبانه‌روز که گذرتان به اینجا بیفتد، مسافران چمدان به‌دست را خواهید دید که شوق رسیدن یا دلتنگی رفتن‌شان کاملا نمایان است. همین شوق و دلتنگی مسافران ایستگاه راه‌آهن برای رسیدن و رفتن، علت گرمی بازار رانندگان تاکسی در این حوالی ا‌ست که مدت‌هاست علاوه بر خدمات درون‌شهری، خدمات برون‌شهری نیز ارائه می‌دهند؛ خدمتی تازه که «سرعت» به آن انضمامی هیجان‌انگیز داده است. تعداد این رانندگان که قدیمی‌ترین‌شان از حدود 18سال پیش آنجا پی مسافران جامانده از قطار و رساندنشان با سرعت برق و باد به ایستگاه بعدی برای سوار شدن به قطار، فعال بوده و هست به حدود 10تا 15نفر می‌رسد که با توجه به فصول سفر، آمارشان نوسان می‌یابد. این تعداد، به جز تعداد رانندگان کانکس تاکسیرانی شهرداری و البته دفتر تاکسیرانی ایستگاه راه‌آهن است. درواقع اینان، به‌صورت شخصی مسافرکشی می‌کنند و در کنارشان پیک موتوری‌هایی هم به چشم می‌خورند که با لایی کشیدن میان خودروهای در ترافیک و شلوغی مانده، سعی دارند مسافران را به مقصد برسانند.

کرایه گران، قطار رفته و مسافر شتابان
هادی، یکی از این رانندگان تاکسی است که می‌گوید: «کارمان بی‌شباهت به شوتی‌سواران نیست؛ آنها اغلب کالا جابه‌جا می‌کنند، ولی ما بیشتر به داد مسافرانی می‌رسیم که به هر دلیل، دیر به ایستگاه رسیده‌اند و قطارشان رفته است.» او در ادامه با خنده به تفاوت کارشان با شوتی‌سواران نیز اشاره می‌کند: «البته کار ما، بگیر و ببند و تعقیب و گریز پلیسی ندارد! با سرعت از مسیرهای میانبر، آن هم بدون تصادف، مسافر را به قطارش می‌رسانیم.» چشمش تا به مسافری با رخت و لباس بلوچ می‌افتد، بی‌معطلی به گفت‌وگویمان پایان می‌دهد و می‌رود سراغ رزق و روزی‌اش. اکبر، همان قدیمی‌ترین راننده تاکسی است که گرد پیری، حسابی روی سرش نشسته: «تا قم کرایه‌اش 700هزار تومان، تا گرمسار 600هزار تومان و تا قزوین هم 800هزار تومان است؛ آن هم به‌خاطر عوارضی‌هایش.» مسافر جا مانده از قطار که همراه خواهرش است، با تعجب می‌پرسد: «قیمت بلیت قطار تا قم، 15هزار تومان است  و شما می‌گیرید 700هزار تومان!» اکبر، گره‌ای به ابروهای پرپشتش می‌اندازد و پاسخ می‌دهد: «خانم، شما جا ماندی و عجله داری؛ این گرانی کرایه ما هم به‌خاطر همین جا ماندن و عجله داشتن شماست ؛گرنه چطوری می‌خواهی برسی به قطاری که قرار بوده در نهایت شما را ببرد مشهد، اهواز یا حتی کاشان؟» اکبر، تمایل چندانی به گفت‌وگو با ما ندارد تا برایمان از خاطره آن تصادف سهمگین در اتوبان قم به سبب سرعت زیاد (بموقع رساندن مسافر به ایستگاه قطار قم)  یا از ماجراهای جا ماندن و رساندن بسته‌های سوغاتی و چمدان‌های جامانده مسافران بگوید. اینها اشاراتی هستند که یکی از رانندگان تاکسی کانکس تاکسیرانی شهرداری که کنار در خروجی ساختمان راه‌آهن قرار گرفته، می‌گوید و کوتاه نیز ادامه می‌دهد: «نظارتی بر فعالیت این رانندگان شخصی نیست؛ فعالیت‌شان از نرخ کرایه تا بیمه و امنیت سفر باید بررسی شود. درست است که خیلی‌هاشان قدیمی هستند و دست به خطا نمی‌زنند، ولی به هر حال بدون نظارت هم نمی‌شود.» جالب این است که کمتر مسافری سوی کانکس تاکسیرانی یا دفتر تاکسی راه‌آهن می‌رود. علتش را بهرام، یکی از کسبه اینطور توضیح می‌دهد: «مسافران تا پایشان را بیرون از ساختمان ایستگاه می‌گذارند و تا قبل از اینکه خودشان را پیدا کنند به احاطه رانندگان تاکسی‌های شخصی درمی‌آیند. اوج کار این رانندگان ساعت‌هایی‌ است که قطارها از مسافر تخلیه می‌شوند.»

دندان‌گردها  و مسافر غریب
درست وسط میدان، عباس 60ساله نشسته است و برای کبوترها، نان خشک می‌ریزد. از خوزستان آمده تا پزشکان تهرانی، قلب بیمارش را درمان کنند. شب‌ها در یکی از مسافرخانه‌های قدیمی نزدیک ایستگاه راه‌آهن می‌خوابد و روزها هم اگر وقت پزشک و معالجه نداشته باشد، می‌آید همین‌جا می‌نشیند: «نزدیک به یک سال است که هر 3، 4‌ماه درمیان می‌آیم تهران. دیگر، آدم‌های این حوالی را خوب می‌شناسم؛ مثلا قصه هر کدام از این رانندگان تاکسی را که معمولا از ساعت 3صبح می‌آیند اینجا برای مسافرکشی، از بَر هستم.» بعد به سمت راست که چند راننده کنار هم گعده شوخی و خنده گرفته‌اند، اشاره می‌کند و می‌گوید: «آنها به هیچ راننده تازه‌واردی اجازه نمی‌دهند به محدوده‌شان نزدیک شود و مسافرهایشان را با قیمت‌های پایین‌تر از کفشان درآورد. اما ‌خدا‌وکیلی، قیمت‌هایشان بالاست. نخستین‌بار که کرایه بعضی مسیرهایشان را پرسیدم، با خودم گفتم، بله می‌شود که اینقدر گران باشد؛ به هر حال تهران است دیگر. اما چند وقت بعد، یکی از آنها که منصف‌تر بود گفت چند نفر از رانندگان اینجا کمی دندان‌گرد هستند و فقط هم می‌روند سراغ مسافران شهرستانی! چون مسافران شهرستانی خبر از نرخ کرایه‌های تاکسی در تهران یا چگونگی فعالیت تاکسی‌های اینترنتی ندارند.



 

این خبر را به اشتراک بگذارید