گفت و گو با تنها نجات یافته کوهنوردان سبلان
من از پرتگاه مرگ برگشتهام
فتانه احدی- روزنامهنگار
تصمیمشان صعود زمستانی به قله سبلان بود. هر کدامشان با کولهباری از تجربه برای این صعود آماده شده و پیش از این چندین بار قله سبلان را فتح کرده بودند اما این بار با دفعات قبل فرق داشت. این بار پس از فتح قله زمانی که در مسیر بازگشت بودند، طبیعت، آن روی دیگرش را به نمایش گذاشت و 3کوهنورد حرفهای در میان برف و کولاک مسیر را گم کرده و در سرما و یخبندان گرفتار شدند. آنها تمام شب را برای زنده ماندن با سرما جنگیدند و صبح که شد دیگر رمقی برایشان باقی نمانده بود. از این گروه 3نفره، «معصومه رفیعی» و «نادره دمشقی» که هر دو از کوهنوردان تبریزی بودند جانشان را از دست دادند اما سومین عضو گروه زنده ماند تا در گفتوگو با همشهری از جزئیات آن شب سخت بگوید.
خودتان را معرفی کنید.
من علی نجفی، متولد 1337هستم. حدود 50سال است که کوهنوردی میکنم. از 14، 15سالگی عاشق کوهنوردی بودم و از همان سالها هر فرصتی بهدست میآوردم، به کوه میرفتم. در ایران قلهای نمانده که نرفته باشم. قلههای دماوند، توچال، علمکوه، البرز مرکزی، سیچال، سیالان، خشچال قزوین، کوههای زردکوه، سنبران و در خارج از ایران نیز قله آرارات و کازبک گرجستان را فتح کردهام.
از برنامه صعود به سبلان بگویید.
روز پنجشنبه 14دیماه برای صعود به قله 4هزارو 811متری سبلان به اردبیل رسیدیم. من به همراه «معصومه رفیعی» و «نادره دمشقی» از تبریز آمده بودیم، 2نفر از دوستانم از عجبشیر و 3نفر که نمیدانم از کدام شهر آمده بودند. همگی بهسوی پناهگاه اول در ارتفاع حدود 3هزار و 500متری صعود کردیم. در آنجا چادر زدیم و شب ماندیم. صبح زود برای صعود به سبلان بیدار شدیم و گروه 3نفره ما صعود را آغاز کرد. هوا خوب بود، باد میوزید اما جریان بالایی نداشت. صعود خوبی را پشت سر گذاشتیم و ساعت یک و نیم به قله رسیدیم.
در چه ساعتی با شرایط بد جوی مواجه شدید؟
بعد از گرفتن عکسهای یادگاری در قله برای فرود حرکت کردیم. حدود ساعت 5بعدازظهر بود که ابرهای تیره آمدند و بارش برف آغاز شد. آن زمان بود که خطر را احساس کردم. سعی کردم نگرانی خودم را به همراهانم انتقال ندهم. اما باید کاری میکردم، همان موقع با امداد و نجات اردبیل و تبریز تماس گرفتم و آنها را در جریان قرار دادم. هوا لحظه به لحظه بدتر میشد و همه جا تاریک شده بود. بارش برف آنقدر شدید بود که جلوی پایمان را هم نمیدیدیم. همین باعث شد که راهمان را گم کنیم. ارتفاع برف مدام بیشتر و بیشتر می شد و مسیر سخت شده بود.
شما چگونه با تجربه بالا و آشنایی با منطقه راه خود را گم کردید؟
من 250بار به سبلان صعود کرده بودم. وقتی طبیعت خشم خود را به انسان نشان دهد، تجربه و آشنایی هیچ کمکی نمیکند. من وسیله روشنایی نداشتم. با وجود اینکه مسیر پناهگاه دوم را میشناختم و سنگهای بزرگ این پناهگاه همیشه راه بلد ما کوهنوردان است، اما بارش شدید برف دید کافی را از ما گرفته بود. نمیتوانستیم تشخیص دهیم کجا هستیم. دیگر شب شده بود و ما باید خود را تا صبح بیدار نگه میداشتیم. ما 2پتوی نجات، کاپشن و آب داغ داشتیم و سعی کردیم در طول شب تحرک داشته باشیم. همه شب را با همه سختیاش پشت سر گذاشتیم تا صبح شود.
صبح که شد چه کردید؟
با روشن شدن هوا امیدوار شدم که نجات پیدا میکنیم. به همراهانم گفتم که تحمل کنید بالاخره کمک میرسد و حتی از آنها خواستم تا همه توانشان را جمع کنند که حرکت کنیم و به پایین برویم. شب قبل وقتی راه مان را گم کرده بودیم از پناهگاه دوم گذشته بودیم و اگر آن پناهگاه را پیدا میکردیم این اتفاق نمیافتاد.
چه وقت متوجه شدید همراهانتان تسلیم مرگ شدهاند؟
خانمها رفیعی و دمشقی از کوهنوردانی بودند که بارها به قلههای مختلف صعود کرده بودند. خانم رفیعی15سال کوهنوردی کرده بود و 60بار همتیمی من در صعود به قله سبلان بود. حتی صعودهای زمستانه هم داشت. این دو، از کوهنوردان خوب و با سابقه بودند. تمام شب را قهرمانانه جنگیدند تا زنده بمانند، اما صبح نیرویشان تمام شد و خوابشان برد. ساعت 8صبح دیگر یارای ادامه دادن نداشتند. من خیلی تلاش کردم یکی یکی آنها را بهسوی پایین بکشم. اما من نیز توان بیش از این نداشتم. دستانم یخ زده بود و نمیتوانستم کاری از پیش ببرم، ارتفاع برف 2متر بود و حرکت کردن برایم سخت شده بود. معصومه رفیعی ساعت 8:45و نادره دمشقی ساعت 9:30تسلیم شدند و جان باختند. من شاهد مرگ دو کوهنورد شجاع و حرفهای بودم. نمیدانید در آن لحظات چه حالی داشتم. من از پرتگاه مرگ برگشتهام.
شما چند ساعت بعد نجات پیدا کردید؟
حدود ساعت 4عصر گروه امداد و نجات همزمان با چند نفر از دوستانمان که برای کمک به ما حرکت کرده بودند، رسیدند و نجاتم دادند.
هواشناسی را چک نکرده بودید؟
یکی از اعضای تیم هواشناسی را چک کرده بود. سرعت باد 20کیلومتر بر ساعت و بارندگی هم 20درصد برای آن روز گزارش شده بود. اما بارشی که ما تجربه کردیم 100درصد بود.
شرایط جسمی شما چگونه است؟
دستانم یخ زده است و دچار مشکل شدهام. پزشکان گفتند که یکماه طول میکشد تا دستانم خوب شوند.
آنها تمام شب را قهرمانانه جنگیدند تا زنده بمانند، اما صبح نیرویشان تمام شد و خوابشان برد. ساعت 8صبح دیگر یارای ادامه دادن نداشتند