• چهار شنبه 27 تیر 1403
  • الأرْبِعَاء 10 محرم 1446
  • 2024 Jul 17
چهار شنبه 13 دی 1402
کد مطلب : 214433
+
-

مادرانه‌های حاج‌قاسم

نگاهی به رفتار و منش شهید حاج‌قاسم سلیمانی با مادران شهدا به مناسبت روز مادر

گزارش
مادرانه‌های حاج‌قاسم

الناز عباسیان-روزنامه‌نگار

۴سال است که13 دی‌ماه نامش به نام سردار دل‌ها گره خورده است؛ سردار محبوبی که بعد از شهادت مظلومانه‌اش او را بیش از پیش شناختیم. البته تا شناخت کامل این بزرگمرد تاریخ معاصر فاصله زیادی داریم. همزمانی سالگرد حاج‌قاسم سلیمانی با روز میلاد حضرت فاطمه(س) و روز مادر فرصتی به‌ما دست داد تا گزارش سالگردش را با روایت‌هایی مادرانه از او، پیش بگیریم.

ماجرای دعوت مادران شهدا از حاج‌قاسم
سردار محمد عبدالله‌پور، فرمانده سابق سپاه قدس گیلان تعریف می‌کند: «ما کنگره ۸هزار شهید استان گیلان را برای اردیبهشت‌ماه سال۱۳۹۵ در شهر رشت تدارک دیده بودیم. خانواده‌های شهدا اصرار داشتند از حاج‌قاسم دعوت کنیم. به آنها توضیح می‌دادم که حاج‌قاسم درگیر مسائل منطقه‌ای و سوریه است و نمی‌تواند بیاید اما آنها راضی نمی‌شدند. تصمیم گرفتیم تعدادی از مادرانی که 3 - 2فرزند‌شان شهید شده، زیر دعوت‌نامه حاج‌قاسم را امضا کنند. چند روز بعد یک نفر از دفتر حاج‌قاسم تماس گرفت و گفت: «حاج‌قاسم خیلی ناراحت شد و گفت به شما بگویم «خیلی نامردی! چرا از مادران شهدا امضا گرفتی؟ من توی اون تاریخ با چند گروه فلسطینی جلسه‌های خیلی مهمی دارم. حالا چون نمی‌توانم بیایم، شرمنده مادران شهدا می‌شوم. الان جواب این مادران را چه بدهم؟» گفتم: «خب نیاید! اما بهشون بگویید مادران شهدا ایشان را می‌خواهند و من نمی‌توانم جواب‌شان را بدهم.» ناگهان خود حاج‌قاسم آمد پشت خط و گفت: «باشه من میام؛ شب قبلش هم میام.»

بدون شرم دست پدر و مادرت را ببوس
در کتاب «سلیمانی عزیز» چنین آمده است: «عادت داشت هر شب به پدر و مادرش زنگ بزند. فرمانده نیروی قدس بود و باید مسائل امنیتی را رعایت می‌کرد. هر بار که زنگ می‌زد باید سیم‌کارتش را عوض می‌کرد یا از سیم‌کارت من استفاده می‌کرد. در دل پایگاه‌های عراق و سوریه هم که بود تماس هر شبش ترک نمی‌شد. با یک تماس دل‌خوش‌شان  و چشمه دعای‌شان را جاری می‌کرد. مادرش در بیمارستان بستری بود. از سوریه که آمد بی‌معطلی خودش را رساند بیمارستان. همین که آمد توی اتاق، از همه خواست بیرون بروند. وقتی با مادرش تنها شد پتو را کنار زد. دستش را می‌کشید روی پاهای خسته مادر. حالا که صورتش را گذاشته بود کف پای مادر، اشک‌های چشمش پای مادر را شست‌وشو می‌داد. کسی از حاج‌قاسم توصیه‌ای خواسته بود. دفتر را گرفت و چند بند نوشت که یکی‌اش این بود: «به خودت عادت بده بدون شرم دست پدر و مادرت را ببوسی، هم آنها را شاد کنی و هم اثر وضعی بر خودت دارد.»

مادر دعا کنید من هم شهید شوم
سردار محمدرضا حسنی سعدی، مدیرکل وقت بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کرمان ازدیدار سردار با خانواده همرزم سردار در جبهه جنوب می‌گوید: «همراهان حاج‌قاسم خوب یادشان است که او آن روز برای دیدار با مادر شهید موحدی کرمانی، نیم ساعت در کوچه منتظر ایستاد تا مادر که در منزل نبود، به خانه برگردد. بعد هم خودش پشت فرمان ماشین برادر شهید نشست و مادر را داخل خانه برد. به همین هم اکتفا نکرد. کمک کرد مادر را روی ویلچر بنشانند و خودش او را داخل برد. بعد هم کنار مادر شهید، روی زمین نشست و با او شروع به صحبت کرد. موقع خداحافظی هم حاج‌قاسم، چادر مادر مصطفی را بوسید و گفت: «شما مادر شهید هستید. دعا کنید من هم شهید شوم.»

خانه‌‌ای  که بیت‌الزهرا‌ س‌ شد؟
حاج مهدی صدفی، از دوستان حاج‌قاسم از ارادت او به حضرت زهرا(س) اینطور می‌گوید: «حاج‌قاسم بعد از دوران دفاع‌مقدس مراسم روضه‌خوانی را در منزل شخصی خود آغاز کرد و هر سال در ایام فاطمیه دوم روضه‌خوانی به‌صورت عمومی با جمعیتی محدود را برگزار می‌کرد که تا اواسط دهه۷۰ ادامه داشت. زمانی که خانه بزرگ‌تری خریداری کرد، روضه‌خوانی ایام فاطمیه جنبه عمومی‌تر پیدا کرد. وقتی حاج‌قاسم به تهران رفت خانه خود را وقف حضرت کرد و بنای بیت‌الزهرا(س) را در کرمان گذاشت. مردم کرمان می‌گفتند برای روضه برویم خانه حاج‌قاسم، اما حاج‌قاسم می‌گفت، چرا خانه من، اینجا خانه حضرت‌زهرا(س) است.»





 

این خبر را به اشتراک بگذارید