ساکنان ری و اطراف چشمهعلی خواستههایشان از مدیران شهری را به همشهری میگویند
چشمهعلی را به ما برگردانید
مدیرعامل مترو تهران: قطعا آب چشمه دوباره جاری میشود
فهیمهسادات طباطبایی
آقارضا، پسر بزرگ خانواده تازه از مونیخ آلمان برگشته ایران؛ به خاطر فوت پدرش حاجعلی. وقتی دم غروب با ماشین برادرش از فرودگاه رسیدهاند دم «چشمهعلی» خواسته پیاده شود و از تپه کناری بالا برود تا برسد به خانهشان، دیده که صدای آب نمیآید. مردمک چشمش را که تنگتر کرده دیده که بله چشمه خشکیده است؛ غم مرگ پدر کم بود، غم خشکشدن چشمهعلی هم به آن اضافه شد. دقیقا 50 سال میشود که خانه حاجعلی که حالا 40 روز است فوت کرده درست کنار چشمهعلی است؛ روی تپه و کنار برج «باروی ری». آقارضا و قاسم میگویند که در این 50 سال که همسایه این چشمهاند به یاد ندارند که هیچوقت خشکیده باشد ولی حالا چندین روز است که خشکیده و حتی یک قطره آب هم به حوضچهها نمیآید؛ «آب، بعضی سالها کم میشد ولی هیچ وقت نمیخشکید. در روزهای اول عید امسال چندبار آب قطع شد و دوباره وصل شد، مانده بودیم که مشکل چیست ولی حالا کلا قطع شده و دیگر نمیآید. هر کس هم چیزی میگوید اما مهم این است که چشمه 8هزار ساله ری خشکیده و یک تمدن قدیمی و اصیل از بین رفته و تمام».
تفرجگاهی شاهانه که جان ندارد
فتحعلیشاه بر بالای چشمه و پشت به برج و باروی، بر تخت شاهنشاهی تکیه داده و 16پسرش هنوز که هنوز است در چپ و راستش همانطور سرپا ایستادهاند؛ از نواب حسنعلی میرزا- والی تهران- گرفته تا نواب کامرانمیرزا و نواب موچولمیرزا. همگی هم با چشمان مبهوت به پایین پایشان؛ جایی که چشمه 184سال از آن میجوشید نگاه میکنند؛ عجب تفرجگاهی بود و عجب حظی که آنها از این نقطه زیبای ری که تمدنی چندین هزار ساله داشت میبردند و اما حالا در ظرف کمتر از یکماه خشکیده؛ طوری که انگار هیچوقت نه آبی بوده و نه چشمهای؛ شتر دیدی ندیدی. خاک کف چشمه هنوز نمناک است، درختها و گلکاریهای بوستان سورنا که بهجای قبرستان قدیمی دور چشمه ساختهاند هم هنوز سبز سبزند و با نسیم خنک اردیبهشتی میرقصند؛ گنجشکها هم میان درختهای توت و چنار ولولهای به پا کردهاند که جیغشان تا آن طرف برج و باروی میرسد ولی تا میآیند لب چشمه آب بخورند پاهای کوچکشان میخورد به سنگهای تیز و خیلی زود دوباره اوج میگیرند و میروند. یاکریمها اما کف حوضچهها قدم میزنند و دنبال چاله آبی میگردند که خودشان را سیراب کنند؛ آبی نیست که نیست.
«آب برمیگرده»
پارک روبهروی چشمهعلی که به اسم قدیمی چشمه «سورنا» نام دارد در صبح وسط هفته به نسبت شلوغ است. پیرمردان محله روی نیمکتهای پرشمار پارک نشستهاند و بحث خشک شدن چشمه بینشان داغ داغ است.
آقاکلام 80سال دارد و در این سالها نتوانسته از این محله دل بکند؛ «خونه ابا و اجدادیمون همینجاست، همین کوچه روبهرو، پدرم توی این خونه به دنیا اومده، من اینجا به دنیا اومدم و پسرم و نوهام هم همینطور، بهخاطر این چشمه و آب و هوای خوب این اطراف هیچ وقت دلم نیومد اینجا رو بفروشم و برم جای دیگه اما حالا چند روزه که چشمه خشکیده، میگن بهخاطر متروی صفاییهاس، اومدن خط مترو رو بکشن دیدن که به آب برخوردن، خشکوندنش که کارشون رو بکنن».
آقاولی میپرد وسط حرف آقاکلام و با هیجان داد میزند که نخشکاندهاند، این حرفها چیست، آب را منحرف کردهاند و دلداری میدهد که آب برمیگردد؛ «اینا شایعهاس، من خودم بودم که کارمندای شهرداری اومدن اینجا، چند نفر بودن، گفتن کار مترو که تموم بشه، آب برمیگرده، مگه میشه چشمهای که 8هزار ساله جوشیده و آب داده بخشکه؟ امکان نداره، اینا شایعههاییه که بعضیا میگن که تو دل اهالی رو خالی کنن و خونههاشونو مفت از چنگشون بیرون بکشن و به جاش ساختمونهای دیلاق بسازن.»
در این بین بحث بالا میگیرد، آقاکلام پوزخندی تحویل آقاولی میدهد و رو میکند به کربلایی نورعلی و میگوید: «تو بگو، تو که ماجرای این آبو میدونی بگو» کربلایی بیحوصلهتر از این حرفهاست که وارد بحث با ولی و بقیه شود. سرش را تکیه میدهد به عصایش و رویاش را میکند به چشمه، اشک در چشمانش جمع شده، آقاکلام و آقاولی کوتاه میآیند. آنها هم بغض میکنند؛ «یه روزی اینجا برای خودش برو و بیایی داشت، یه چشمهعلی بود و یه شهرری، شمرون و دربند رو فرض کن برای تهرون. مادرم، خالهم، عمهم، زنداییم که خدا همشونو بیامرزه دم عید که میشد، گلیم و فرشا رو از زیر اسباب اثاثیه میکشیدن بیرون، به مردا میدادن که بیارن لب چشمه، میگفتن آب این چشمه بدیا رو میشوره، سیاهیا رو میبره، ما بچهها سطل سطل آب میآوردیم میدادیم دست باباهامون که زودتر فرشا رو بشورن، فقط ما نبودیم، مردم از جاهای دورتر میاومدن، از دهتا محله اونورتر، حتی از تهرون. فرش که شسته میشد، مینداختن رو سینهکش کوه، کوه از گلای قالی قرمز قرمز میشد. غیر از اون آب چشمه برکت بود، روزای دیگه سال بهخصوص تو زمستون میاومدیم از آب چشمه میبردیم برای مصرف خونه، میگفتن که امام علی شمشیر ذوالفقارشو وقتی از اینجا رد میشدن، زدن به چشمه و به همین خاطر آبش شفاست، چقدر برای مریض میاومدن آب از این چشمه میبردن، چقدر برای عروسیا و زایمان زنا میآومدن آب میبردن، اعتقادا که کمرنگ شد چشمه هم کم آب شد و حالا هم که خشکید».
بقایای چشمهعلی در موزههای آمریکا
چند دختر که به نظر دانشجو میآیند با مرد میانسالی از ماشینشان پیاده میشوند و مستقیم از پلههای کنار چشمه میروند پایین. مرد میانسال که ظاهرا استادشان است، مات و مبهوت داخل حوضچه چشمه را نگاه میکند و دور کوه و برکه میگردد، مات و مبهوت میگوید که اینجا تا 2ماه پیش آب بوده، دخترها ناراحت مینشینند روی پلهها و او برایشان از پیشینه چشمه، برج و باروی و کتیبه فتحعلیشاه میگوید: «قدمت چشمه به حدود 8هزار سال پیش برمیگرده؛ زمانی که نخستین اجتماع کنار چشمهای دائمی واقع بر بالای تپهای گرد اومدن. در کنار چشمه، تپهای هست که در کاوش سالهای ۱۳۱۳ تا ۱۳۱۵ خورشیدی به رهبری اریک اشمیت که برای موزه هنرهای زیبای بوستون و فیلادلفیا در آمریکا انجام شده، از اون آثاری بهدست اومده. اریک اشمیت بیشتر از 600مترمربع از محوطه چشمهعلی را طی 3 فصل بین این سالها کاوش کرده. قدیمیترین شواهد موجود در این منطقه به اوایل هزاره چهارم قبل از میلاد برمیگرده. نتیجه اون کشف 3دوره مهم فرهنگی، شامل لایهها و آثار دورههایاسلامی، اشکانی و پیش از تاریخه. هزاران قطعه از اشیایی که اشمیت در چشمهعلی یافته بود.» دانشجوها گاهی مینویسند و استاد حین توضیح دادن، دنبال علت خشکشدن چشمه میگردد. باغبان شهرداری که آمده شیلنگاش را از پایین بردارد، برایش میگوید که به خاطر مترو است؛ «متروی صفاییه که راه بیفته، آب برمیگرده، فعلا بهخاطر اونجا بستن».
آب چشمه شفا بود
از کوچه روبهرو، پیرزنی با چادر رنگی و کیسه زباله بهدست میآید بیرون و دنبال نوهاش میدود به سمت پارک. پسربچه شیطان از سرسره میآید پایین و به سرعت جت میرود روی تاب میایستد، پیرزن چشماش را از چشمه میدزد و پشتش را میکند به آنجا و کیسه را که انداخت در سطل زباله، مینشیند رو به زنهایی که گوشه پارک جلسه خانواده برگزار کردهاند. میپرسم علت خشکیدن چشمه چیست؟ همان حرفهای دیگران را میزند؛«بهخاطر مترو» رقیهخانم با دست خانه و باغهای اطراف را نشان میدهد و میگوید آب چشمه روزگاری از جوی آب همه خانههای محله رد میشده؛ «از این خونهباغای روبهرو، از این باغای پشت تا سر قبر خدابیامرز باغچهبان، حتی از جلوی خونه ما آب رد میشد. همینجا که الان تاب و سرسره گذاشتن، زمین کشاورزی بود، همهچیز میکاشتن، گندم، جو، سبزی، مردم میاومدن اینجا خرید. بعد کمکم خونه شد، آب رفت برای زمینای کشاورزی اطراف. غیراین، آب اینجا شفا بود. هر کی بچهش مریض میشد، اونایی که درد بیعلاج داشتن، زنای نازا، پیرزن و پیرمردایی که سوی چشمشون میرفت، همه میاومدن اینجا، دبه دبه آب میبردن برای شفا. اما حالا یه 20سالی میشه که اینقدر آب فاضلاب قاطی آب چشمه شده که دیگه برکت از چشمه رفته».
مترو به میراث فرهنگی تضمین داده است
ساختمان میراث فرهنگی شهرری، درست روبهروی چشمهعلی است؛ بنایی قدیمی با حیاطی کوچک و چند کارمند که مشغول امور روزمره خود هستند و چندان دوست ندارند درباره خشکشدن چشمهعلی حرف بزنند. میگویند که شهرداری وعده داده مشکلی پیش نمیآید. مرتضی ادیبزاده- نماینده میراث فرهنگی شهرری در پروژه خط 6مترو- تنها کسیاست که در جریان کامل اتفاقات روزانهای که در اعماق زمین منطقه صورت میگیرد، قرار دارد؛ «صحبت اهالی محله درست است، فعالیت مترو در ایستگاه دولتآباد و صفاییه موجب خشکشدن چشمه شده؛ چراکه دستگاه حفاری آنها در این نقطه با سفره آبهای زیرزمینی برخورد کرده و آنها مجبور شدهاند برای ادامه حرکت دستگاه، مسیر آب را بهطور موقت منحرف کنند».
ادیبزاده میافزاید: «قبل از حفاری مترو مدتها کار کارشناسی انجام دادیم و حتی یکبار هم مسیر مترو را برای جلوگیری از آسیب به برج طغرل منحرف کردند و حالا هم مسئولان پروژه مترو تضمین دادهاند که اتفاقی برای چشمهعلی رخ نخواهد داد».
او تاکید میکند که مسئولان میراث فرهنگی شهرری بسیار روی آثار تمدن این منطقه و بهویژه چشمهعلی حساسیت دارند و این نکته را بارها با شهرداری و مسئولان مترو در میان گذاشتهاند؛ «آنها در جریان اهمیت حیات چندین هزارساله چشمهعلی هستند و بارها نیز در جلسات خود روشهایی را برای جلوگیری از خشکشدن آب چشمه مطرح کردهاند. در ابتدا هم آب را بهطور موقت قطع و وصل میکردند و گزارش روزانه هم میدادند که الان وضعیت آبهای زیرزمینی چگونه است اما حالا یکباره آب نمیآید که گزارش دادهاند مسیر آن بهطور کامل منحرف شده است».
ادیبزاده توضیح میدهد که امکان خشکیدن آب چشمه اصلا وجود ندارد؛ «قطعا این سفرهها مسیر خود را تغییر میدهند و آب دوباره به جریان میافتد ولی با این حال ما باز هم به مسئولان مترو تاکید کردهایم که حیات چشمهعلی و بافت تاریخی این منطقه باید حفظ شود و هیچ پروژهای نباید باعث آسیب در این منطقه شود».
خشکی، موقتی است
از چشمهعلی تا متروی صفاییه فاصله چندانی نیست. سرازیری پشت تپه، بعد از کوچه پسکوچههای پشت محله صفاییه، اول خیابان معدن، درست روبهروی کارخانه قدیمی سیمان، کارگاه بزرگ حفاری مترو خودنمایی میکند. چند کارگر افغان دم در ایستادهاند و کامیونهای بزرگ حمل سیمان را بهترتیب میفرستند داخل کارگاه بزرگ. میگویند مدیر پروژه شهرداری جلسه داشته و الان نیست اما یکی از کارشناسان را صدا میکنند. کارشناس بدون هیچ انکار و تکذیبی حرفهای نماینده میراث فرهنگی و مردم را تایید میکند و میگوید در تمام پروژههای مترو این مشکل وجود دارد و گریزی از آن نیست؛ «در زمان ساخت متروی خط تجریش یا ایستگاه منیریه هم همین اتفاق افتاد، مجبور شدند خیلی از سفرههای آب زیرزمینی را خشک یا منحرف کنند اگر نه که تونل ریزش میکرد و اتفاقهای بدتری رخ میداد. این خاصیت تکنولوژی است، مزایا و معایب را کنار هم دارد». توضیح کارشناس با بیسیم یکی از سرکارگرها ناقص میماند و او میانه حرفهایمان میرود.
اما خشک شدن چشمهعلی که تنها چشمه مطرح شهرری و حتی تهران است، آنقدر نگرانکننده شده که مدیرعامل متروی تهران شخصا در اینباره توضیح داده است، علی امام تایید کرده که خشک شدن چشمه به دلیل عملیات حفاری مترو است ولی از طرفی تاکید کرده که این مسئله موقتی است؛ «حفاریهای مترو بهطور موقت باعث قطعی جریان آب در این چشمه شده است اما با تمهیدات صورت گرفته آب دوباره در این چشمه جاری خواهد شد».
او قول داده که آب تا پانزدهم تیرماه به تن خشک چشمهعلی برگردد اما این را هم گفته که نه با حجم زیاد؛ «تضمینی برای افزایش یا کاهش حجم آب وجود ندارد و دبی خروجی آب از چشمه به شرایط و دلایل دیگری مثل ذخایر سفرههای زیرزمینی بستگی دارد و فعالیت مترو در حجم آب این چشمه تأثیری نخواهد داشت؛ در سالهای گذشته نیز این چشمه بهمدت چند روز در سال خشک شده بود».
مامور شهرداری که حالا فقط 3سال به بازنشستگیاش مانده دم در کانکس کوچکی که در 10قدمی چشمه برایش گذاشتهاند، نشسته و هر بار که رد میشوم میپرسد چیزی دستگیرم شده یا نه؟ چشمه دوباره زنده میشود؟ «رفتم به مسئولامون گفتم اگر چشمه خشکیده منو از اینجا برداره و مامورم کنه به جای دیگه، من تحمل دیدن چشمه خشک ندارم. چند روزه کارم این شده که پوسته پفک و هزار و یهجور آشغال دیگه رو از کف حوضچه بردارم. خدا رحم کنه به اینجا، نگفتن آب برمیگرده یا نه؟ رئیسشون رو دیدی؟».
استاد و شاگردهایش هنوز روی پلههای کنار حوضچه نشستهاند.استاد چند دقیقه پیش رفته تا نزدیکیهای منشای آب و دیده آنجا هم خشک است. رفته سراغ کشاورزانی که حقابه دارند، آنها هم بدتر از خودش نمیدانند که آب برمیگردد یا نه؟ «ای کاش قبل از هر پروژه عمرانی، کارشناسان طرح خیلی دقیق و درست تأثیرات زیستمحیطی و میراث فرهنگی را بررسی کنند، تا هم کار درست پیش برود و هم منابع ملی آسیب نبینند. چشمهعلی جدا از یک نعمت خدادادی و زیستمحیطی، یک تمدن اصیل و تکرار نشدنی است که اگر از بین برود، تاریخ ما را نمیبخشد».
آقاولی و کربلایی نورعلی هم پاتوق هر روزشان را زودتر ترک کردهاند و آقاکلام هم بیحوصله پشتش را کرده به چشمه و منتظر است اذان ظهر را بگویند تا برود مسجد. او امروز تجدید وضو نمیکند؛ «خیلی چیزا تو شهرری از بین رفت، همین کارخونه سیمان، همین زمینای کشاورزی، همین خونههای قدیمی، چشمهعلی هم مثل اونا، دیگه چه فرقی میکنه که باشه یا نه وقتی چندساله هی آبش کم شد ولی کسی ندید. دائم فاضلاب توش ریختن ولی کسی دم نزد. تهش اینه که نماز بیوضو با آب چشمهعلی میخونیم».
خورشید وسط آسمان است، تیغه آفتاب میخورد بر سر تپه باروی و کف خشک چشمهعلی و سراب کوچکی درست میکند. صدای پرندهها جایش را میدهد به نوای جیرجیرک تنهایی که معلوم نیست کجای چشمه پنهان شده. فتحعلیشاه دوست دارد از دل کتیبه در بیاید با 16 پسرش از چشمهعلی برود یک جای دور؛ جایی که چشمههایش هنوز از دل زمین بجوشند.