اصل و عمق وحدتگرایی در جهان اسلام
علی مهدیان؛ استاد حوزه و دانشگاه
نه سلفی بودن بهمعنای رجوع به منابع معرفتی دینی در 3 نسل نخست و پیدا کردن عین ظاهر دین و نه نوسلفی بودن بهمعنای تلاش بیشتر برای تغییر اجتماعی با رجوع به ظواهر نصوص و توجه جدیتر به مصلحت و زمان و مکان در مقابل بنیادگرایی سلفیها، هیچیک معادل ضدیت با وحدتگرایی نیست. سنتگرایی نیز بهمعنای رجوع به پیش از دنیای مدرن و سنتهای متداول بین اهل سنت نیز معادل وحدتشکنی نیست. همانطور که جهادیگری نیز در میان اهل سنت معادل ضدیت با وحدت نیست.
البته عقلانیت بیشتر در فهم متون دینی و استفاده از سنتها حتما محیط مساعدتری برای شکلگیری اندیشه وحدت را ایجاد خواهد کرد. همانطور که توجه به بعد صوفیانه و معنوی و سلوکی دین نیز چنین بستر مهیاتری را برای جریانهای اهل سنت و تقریب با شیعه فراهمتر میکند و البته تعبد به نصوص نیز وضعیت جدیتری در تقابل با دنیای مدرن میسازد و از جهت دیگر وضعیت مساعدتری برای طرح اندیشه وحدت شکل میدهد.
اما هیچچیز به اندازه فهم و تأثیر سیاسی اجتماعی به بروز و ظهور این اندیشه کمک نکرده است. اتفاقی که مثلا در جریان الازهر با آن مواجهیم. الازهر را میتوان به 2ساحت رأس و بدنه از هم تفکیک کرد. رأس الازهر عموما تحتتأثیر سیاستهای دولتهای مصر بوده است و بدنه تحتتأثیر جریانها و جنبشهای تکفیری سلفی جهادی که توسط قدرتهای فرامنطقهای در جهان اسلام تقویت میشود.
بعد از فروپاشی دولت عثمانی و تبدیل شدن جهان اسلام به کشورهای کوچک و ضعیف نگهداشته شده، اندیشههای مختلفی در جهان اسلام جوشید، برخی مثل علی عبدالرزاق بهطور کامل فرمان اندیشه دینی را به سمت تبعیت تمامعیار از غرب چرخاندند اما در مقابل نیز جریانی مثل سیدجمال و شاگردش عبده و سپس رشیدرضا در مصر سعی کردند اندیشه تقریب و وحدت را در الازهر دنبال کنند. بعدها جریان اخوانالمسلمین نیز با همین رویکرد شکل گرفت، اما رویکرد تقابل جدی با دنیای غرب و خصوصا رأس سیاسی و حاکمیتی آن در جریانهای اسلامی به اندازهای که غلیظتر بود بستر ایجاد وحدت را شکل میداد. از سوی دیگر تأثیراتی که این جریانها از فضای سیاسی موجود میگرفتند نیز در شکلگیری این راهبرد مؤثر بود. لذا شما رویکردهای سنتی و سلفی را میبینید که به سمت تقریب حرکت میکنند شبیه عبده و رشیدرضا و شیوخ الازهر تا پیش از مواضع خصمانه انور سادات نسبت به شیعه و انقلاب اسلامی او بر خلاف ناصر که تلاش میکرد جریان تقریب با شیعه را پیش ببرد، به عربستان و رویکردهای تکفیری علمای آن نزدیک شد و به این ترتیب هم الازهر و هم جریان اخوان را تحتتأثیر قرار داد. به هر حال تأثیر علمای الازهر از حاکمانشان و عدماستقلال این نهاد علمی دینی یک سد راه جدی در بستر حرکتهای عقلانی تقریبی مقابل رؤس تمدن غربی و استکبار بوده است.
جریانهای غربگرای سنتی شبیه جریان فتحالله گولن که در مقام تشبیه چیزی شبیه انجمن حجتیه در شیعه است نیز نشان میدهد میتوان با قدرت به راست دینی و سنتگرایی پایبند بود اما به وحدت با غرب تمایل بیشتری نسبت به وحدت درون جبهه مسلمین داشت.
جریان تقریب در دنیای اسلام نیاز به یک فهم و عقلانیت سیاسی اجتماعی دارد. باید شناخت کافی از جریانهای قدرت و حکومت در دنیا داشت و اصل و فرعها را در این بستر فهمید. به اندازهای که جریانهای مختلف در این بستر موفقتر بودهاند بیشتر به سمت رویکردهای تقریبی و نفی رویکردهای تکفیری پیش رفتهاند. و به اندازهای که آلوده به سموم قدرتهای غربی یا دولتهای دستنشانده آنها شدهاند از این فضا دور شدهاند و به سمت رویکردهای تکفیری بین مسلمین کشیده شدهاند.
اما جدای از اصل وحدت و تقریب آنچه عمق این وحدت را مشخص میکند میزان تعبد اولا عقلانیت ثانیا در فهم متن دین است. جریانهایی که سهم رویکردهای سلوکی و اخلاقی و عقلانی اندیشهای را به دین به اندازه کافی ندادهاند عمق وحدتشان در حد همراهیهای ظاهری شکننده خواهد بود و این بهدلیل بستر فکری و روشی است که برای خود ساختهاند. ماجرای داعش و جنگ سوریه به یک معنا بستر جدی افتراق در جهان اسلام شکل داده بود اگرچه بهمعنای حقیقی کلمه بستر قیام و وحدت و مقاومت مشترک در میان مسلمین شکل داد و بسترساز وحدت حقیقی شد اما در ظاهر همه جریانهای اسلامی که دم از وحدت میزنند به چالش کشیده شدند اما امروز بعد از پیروزیهای جبهه مقاومت و ضعف جدی جبهه غرب و اسرائیل و چرخش مصر و عربستان و دیگر کشورهای منطقه بستر برای طرح بحث و جدی شدن گفتمان وحدت فراهم شده یعنی صحنه بروز ظاهری وحدت مقابل جبهه کفر فراهم شده و صحنه از این جهت امیدبخش و فراهم است.