سرودخوانان آزادی
نیمقرن پس از سالوادور آلنده، ویکتور خارا و پابلو نرودا
حمیدرضا محمدی
و این سرزمین را سرشار خواهیم کرد از شادی / لذتبخش و زرین چون خوشهای گندم
پابلو نرودا
نیمههای ماه سپتامبر، یعنی اواخر تابستان که فرامیرسد، آنان که سر در تاریخ سیاست دارند و آنها که نگاهی به جنبشهای آزادیخواهی علیه امپریالیسم و کاپیتالیسمِ جهانخوار دارند، سپتامبرِ شیلی را به یاد میآورند که از قضا آنچه در سانتیاگو رخ داد، 50ساله شد و این یعنی از سقوطِ سالوادور آلنده، تیرباران ویکتور خارا و درگذشت پابلو نرودا نیمقرن گذشت. آلنده پزشک، سیاستمدار یکروز و یکشب نبود؛ مرد سیاست بود.40سال در این عرصه کار کرده و هم وکالت و هم وزارت را تجربه کرده بود. وقتی گام به ساختمان لاموندا یعنی کاخ ریاستجمهوری شیلی نهاد، حمایت قاطبه مردم را در پی داشت؛ زیرا نخستین رهبر سوسیالیست آمریکای لاتین بود که با رأی هموطنانش بالا آمده بود، اما ریاستجمهوریاش یک دوره هم نشد. او 2سال و 10ماه بیشتر نتوانست کار کند، اما کارهای ملیگرایانهای هم انجام داد. وی بلندپرواز بود. همین هم سرمایهسالاران جهانخوار را خشمگین کرد و امپریالیسم آمریکایی بهدنبال سرنگونیاش افتاد و چهکسی بهتر از فرمانده ارتش خود او، آگوستو پینوشه؟ کودتا در ١١سپتامبر١٩٧٣ رخ داد و «سالوادور آلنده» (Salvador Allende) به زیر کشیده شد، اما پیش از مرگ در نطقی رادیویی چنین گفت: «کارگران میهنم، من به شیلی و سرنوشت آن ایمان دارم. مردان دیگری خواهند آمد و بر این روزگار تاریک و تلخ که خیانت بر کشور سایه افکنده، پیروز خواهند شد. به یاد داشته باشید زودتر از آنچه فکرش را بکنید، راههای بسیاری پیش پایتان گشوده خواهد شد و شما مردان آزاد را بهسوی ساختن جامعهای بهتر هدایت خواهند کرد. زندهباد شیلی! زندهباد مردم! زندهباد کارگران!»
ژنرال کودتاچی، اما قلع و قمع را آغاز کرد و در همان روزها و هفتههای نخست، جوخه آتش و خون به راه انداخت و هزاران نفر دستگیر، زندانی، شکنجه و کشته شدند. یکی از مهمترینهایشان، «ویکتور خارا» (Víctor Jara) بود؛ خواننده، شاعر و گیتاریست چپمسلک که به یکی از کنشگران بدل شده بود و هرچه میسرود و میخواند، بوی سیاست داشت. دست آخر اما 5روز پس از کودتا، در ١۶سپتامبر ١٩٧٣ در میان جمع پرشماری، بازداشت و به استادیوم سانتیاگو منتقل شد. در آنجا استخوانهای دست و انگشتهای او را شکستند و از او خواستند در حضور سایر بازداشتشدگان آواز بخواند و او ترانه «ما پیروز خواهیم شد» را خواند، اما سرانجام او را تیرباران و جنازهاش را در خیابان رها کردند و این آخرین سرودهاش، پیش از خاموشی ابدی بود: «پنجهزار نفر اینجاییم / در این بخش کوچک شهر / چه دشوار است سرودی سرکردن / آنگاه که وحشت را آواز میخوانیم / وحشت آنکه من زندهام / وحشت آنکه میمیرم من / خود را در انبوه این همه دیدن / و در میان این لحظههای بیشمار ابدیت / که در آن سکوت و فریاد هست / لحظه پایان آوازم رقم میخورد.»
یک هفته پس از خارا، نوبت «پابلو نرودا» (Pablo Neruda) بود؛ شاعر شهیر سوسیالیست که اتفاقاً در اثنای ریاستجمهوری آلنده، برنده نوبل ادبیات شد. او نیز که آخرین کتابش، «انگیزه نیکسونکشی و جشن انقلاب شیلی» بود، در ٢٣سپتامبر ١٩٧٣ جان سپرد. گفتند سرطان پروستاتش عود کرده و سبب مرگش شده، اما در پی کالبدشکافیهای 4دهه بعد معلوم شد سم کلستریدیوم بوتولینوم باعث جانباختنش شده است و اینگونه نهفقط دولتی مردمی ساقط شد که صدای موسیقی و ادبیات شیلی که لحظهای از سرودن و خواندن برای آزادی فروگذار نکردند، خاموش شد و حالا آن خاموشی، 50ساله شده است.