واکاوی جنایت با رویکرد روانشناختی
یادداشتی بر رمان «هارمونی خونین» نوشته سحر ارغوان
آراسته گنجیپور-روزنامهنگار
ادبیات داستانی ایران در دهههای اخیر رشد روزافزونی در ژانرهای مختلف داشته که یکی از آنها، «ژانر جنایی» است که معمولا از آن بهعنوان «جنایی و معمایی» هم یاد میشود. البته خود ژانر جنایی هم به زیرمجموعههای متعددی ازجمله ادبیات پلیسی و کارآگاهی و حتی هیجانانگیز و دلهرهآور (تریلر) تقسیمبندی میشود و در مواردی هم ترکیبی از چندین زیرمجموعه ژانر جنایی است. از نمونههای موفق در این زمینه، میتوان به رمان «هارمونی خونین» نوشته سحر ارغوان اشاره کرد که از سوی انتشارات ارسباران در تهران چاپ و منتشر شده است. این رمان در تقسیمبندی ژانری، در ردیف آثاری قرار میگیرد که ترکیبی از انواع گونههای جنایی، معمایی، کارآگاهی، دلهرهآور و حتی روانشناسی جنایی را با خود دارد. در این رمان، موضوع جنایت، ماهیت افراد جنایتکار و همچنین زمینههای وقوع جرم در بستر و زمینه داستان قرار گرفته و در این میان، نقش کارآگاهان پلیس بهعنوان یک ضلع فعال در خنثیسازی بحرانهای قصه مورد توجه نویسنده بوده است. داستان با قتل یک دختر جوان در شهر تهران آغاز میشود که از همان ماجرا، نشانههای موجود حاکی از فعالشدن یک قاتل زنجیرهای است؛ چراکه به موضوع قتل، بهعنوان شروع یک ماجرای خونین و حتی بازی جنایی نگاه کرده و با خون مقتول روی زمین نوشته است: «من میتوانم، من قدرتمندم، شاید نفر بعدی تو باشی(م).» اینکه قاتل تعمدا برای پلیس و کارآگاهان ویژه پرونده نخستین قتل، نشانهای خاص از خود جا گذاشته است، حکایت از یک شروع توفانی در سلسله وقایع جنایی است که احتمالا در راه است و همین مسئله انگیزههای خواننده برای دنبالکردن ماجراهای داستان را بیشتر میکند؛ بنابراین، همانطور که مخاطب حدس زده است، خیلی زود اتفاقهای مشابه قتل اول به وقوع میپیوندد با همان نشانهای که قاتل در نخستین قتل از خود بجا گذاشته است. به مرور شخصیتهای اصلی داستان وارد ماجراها شده و جایگاه هر کدام از آنها در روند قصه تا حدودی مشخص میشود. در یک ضلع داستان که پلیس و کارآگاهان جنایی ایستادهاند، بازپرس سعید مهجور و دستیارش سروان حسین کریمی قرار دارند که بسیاری از مؤلفههای نقش خود را دارند؛ هر دو عضوهایی از اعضای خانواده خود را در طول سالها فعالیت در پلیس از دست داده و بنابراین، در زندگی شخصی بهنوعی تنها محسوب میشوند. آنها عاشق کار خود هستند، در کار خود نسبتا ماهر و باتجربهاند و در مجموع، انگیزه کافی برای شناسایی و دستگیری قاتل را دارند. در مقابل، قاتل احتمالی هم کسی است که از انگیزههای کافی برای انجام اعمال جنایتکارانه خود برخوردار است. برای اینکه عنصر «تعلیق» در داستان کمرنگ نشود، نویسنده برای حدس و گمان درباره ماهیت فرد یا افراد قاتل، چند گزینه محتمل در شناسایی قاتل را در پیرنگ داستان قرار میدهد تا تبِ هیجان همچنان در داستان بالا باشد و با هر گرهگشایی در لایههای پیچیده قصه، گره تازه دیگری به مجموع گرههای داستانی افزوده شود. برای این منظور، خردهروایتهای متعددی در طرح داستان گنجانده شده که همگی در راستای پیکره و طرح اصلی داستان است و اغلب نقش راهنما در شناسایی گزینههای احتمالی بحرانهای قصه را بر عهده دارند. ازجمله در فصلهای اولیه داستان، وقتی موضوع یکی از مقتولان، زنی به نام «بیان» پیش میآید، نویسنده یکی از خردهروایتها یا بخشی از داستان را در قالب پرونده این مقتول پیش روی بازپرس مهجور قرار میدهد تا همگام با مطالعه این بازپرس ویژه پرونده، مخاطب هم تا حدودی در جریان فرازهایی از زندگی یکی از شخصیتهای داستان قرار گیرد؛ شخصیتی که آگاهی از زندگی او در فصلهای بعدی داستان میتواند در گرهگشایی از بحرانهای اصلی قصه مؤثر باشد. همزمان اتفاقهای زندگی زوج دیگری به نامهای «آزاده» و «هادی» وارد داستان میشود که حضور آنها در روند ماجراها هم تا حدودی به شک و تردیدهای خواننده در شناسایی قاتل زنجیرهای منجر میشود. با پیشروی طرح داستان، هیجان و دلهره قصه هم افزایش مییابد و موقعی که بازپرس مهجور و دستیارش سروان کریمی به فرد قاتل نزدیک میشوند، پای مسائل دیگری هم به قصه باز میشود که این بار بیشتر انگیزههای روانشناختی قتلها مطرح است. نویسنده توانسته با مهارت، ذهن خواننده را از دنبالکردن ابعاد فیزیکی موضوع، به ابعاد درونی با رویکردهای روانشناختی ماجراها هدایت کند. بنابراین، وقتی خواننده در چندقدمی شناسایی قاتل قرار میگیرد، دوست دارد از گذشته او بیشتر بداند. اینجاست که بخشی از خردهروایتهای فصلهای اولیه به کمک خواننده میآید و تقریبا به بخشی از سؤالهای ذهنی او پاسخ میدهد اما اینبار سؤالهای تازه و مهمتری مطرح میشود که اغلب ریشه در ناخودآگاه افراد دارد و در این میان، ارائه اطلاعات روانشناختی در لابهلای ماجراهای داستان، ارزش مضاعفی به رمان «هارمونی خونین» میدهد که مخاطب احساس میکند در کنار لذتبردن از مطالعه یک رمان جنایی و معمایی، به دانستههای روانشناختیاش هم افزوده شده است.