نفت در برابر غذا
علی مهدیان؛ استاد حوزه و دانشگاه
بعد از اشغال کویت توسط عراق، شورای امنیت سازمان ملل، قطعنامه ۹۸۶ را تصویب کرد که عراق صدام را تحت فشار قرار دهند و عملا این کشور را به سمت خلع سلاح پیش ببرند. از جنگ کویت در ۱۹۹۵ تا اشغال عراق توسط آمریکا در ۲۰۰۳ این تحریمها ادامه داشت. نام این تحریم، برنامه «نفت در برابر غذا» بود. این تحریم چند اثر داشت؛ اولا عراق را در وضعیت انزوای بینالمللی قرار میداد، ثانیا عراق را به مرور ضعیف و ضعیفتر میکرد اما از سوی دیگر، این طرح آثار رسانهای و نمادینی هم داشت؛ اولا چهرهای خیرخواهانه و صلحطلب برای آمریکا و جامعه جهانی درست میکرد؛ اینکه تحریمها در تقابل با مردم نیست بلکه در تقابل با جنگطلبی دولتهاست و ثانیا احساس ذلت و انزوا را به داخل عراق مخابره میکرد.
حالا اتفاق جالبی در دوران «پساروحانی» در ایران رخ داده که توجه به ابعاد آن میتواند برای اندیشهورزان درباره رفتارهای سیاسی قدرتها و همینطور جریانهای سیاسی داخل ایران مفید باشد.
آمریکا در آزادکردن پولهای بلوکه شده ایران تلاش میکند، ماجرای «نفت در برابر غذا» را پیاده کند؛ یعنی به نحوی طراحی کند که غذا و دارو با پولهای بلوکه شده تهیه شود. ایران نیز در تعامل با کشورهای مختلف مثل آنچه در گفتوگو با کشورهای آفریقایی مثلا رخ داد، بنا گذاشته به جای گرفتن دلار در برابر نفت، کالا تحویل بگیرد.
خب، جالب بودن ماجرا کجاست؟
اول اینکه تحریمهای ایران قابل مقایسه با تحریمهای عراق نیست. ایران یک تحریم ۳۶۰درجهای را بیش از 15-10سال تجربه کرده است. ایران حتی در اوج بیماری کرونا که همه دنیا گرفتار آن بودند و در داخل روزانه صدها نفر به کام مرگ میرفتند، به لحاظ دارو و غذا تحریم بود. حالا اگر فرض کنیم -چون واقعیت این هم نیست، اما فرض کنیم- بعد از
15-10سال آمریکا و کشورهای غربی به این نتیجه رسیدهاند که تحریم همهجانبه ایران را در غذا و دارو تخفیف بدهند، معنای این اتفاق چیست؟ آیا شکست سیاست انزوا و تحریم ایران است یا موفقیت این سیاست؟ چهکسی یک گام به عقب برداشته؟ ایران یا دشمن؟
دوم اینکه اگر ایران و بسیاری از کشورهای دنیا هر آنچه میخواهند را با هم معامله کنند، بدون پول، بدون دلار، آیا این انزوای ایران است یا انزوای دلار؟
سوم اینکه اگر ایران هر آنچه میخواهد از صنایع، سلاح و هر چه که فکرش را بکنید با کشورهای مختلف دنیا دادوستد کند، اسلحه بفروشد، صادر کند یا هواپیما وارد کند، در پیمانهای چندضلعی قدرتهای نوظهور جهانی، حضور جدی پیدا کند و به رسمیت شناخته شود و کشورهای همسایه که همیشه مددکننده ابرقدرتها بودهاند، مقابلش کرنش کنند، حالا در چنین شرایطی اینکه بتواند مقابل پول خود که دشمن از او دزدیده، مایحتاجی که میخواهد از دشمن بگیرد، این، الان باز شدن دست ایران در دنیا و خروج او از انزواست یا منزویشدن ایران؟ این، نمایشگر عزت ایران است یا تحقیر او؟ نمایشگر شکست اوست یا پیروزی او؟ اساسا دست ایران در دنیا بازتر شده یا بستهتر؟ خوب است تحلیل جمهوریخواهان را بشنوید، - با مواضع آنها کاری ندارم، فقط تحلیلشان را بشنوید- آنها معتقدند که این بازی دمکراتها برای ادا و اطوار درآوردن و ژست گرفتن است؛ و الا ایران که دستش در خرید و فروش اسلحه و صنایع با قدرتهای دیگر باز است. دادن پول به هر صورتی به او، دست این کشور را بازتر میکند، چون ایران که باید این اقلام را تهیه میکرد، حالا اینگونه تهیه و پولش را جابهجا میکند.
پس قصه چیست؟
همهچیز، یک ژست رسانهای است برای قدرتی که در مقابل توان روزافزون بینالمللی ایران مستاصل شده. آنچه در حال تحقق است شکست و بیآبرویی قدرتها در تحریم ایران است.
این، برای جریان غربگرای ایران خیلی بدتر است، چرا؟ اینها دولتی را حمایت میکردند که در اوج بیماری و مرگومیر ایرانیها بعد از مذاکرات مفصل و التماسی در نهایت حتی نتوانست به اندازه صدامحسین هم از آمریکا راه نفس بگیرد، الان که اصلا تحریمها بیخاصیت شده، پولها به شکلهای مختلف در حال بازگشت و ایران در حال خروج از انزواست، حالا این جریان، رفتار خندهداری را شروع کرده، سبک نقزنی و خدشههای بچگانه که جواب نمیدهد، شاید با کلمه «نفت مقابل غذا» بتوانند آن حس انزوا و تحقیر عراق صدام را روی موفقیتهای بینالمللی ایران بار کنند، غافل از اینکه این سبک تحلیلها و روایتها بیشتر نشاندهنده استیصال و بیآبرویی این جریان است. دهه 90 شاید یکی از پردردترین دهههای انقلاب بود، اما لااقل فایدهاش این بود که جریان غربگرا در عمل رسوا شد و این، تجربه کمارزشی برای مردم نخواهد بود.