نسبت حکمرانی و هنر در عقلانیت تاریخی ما
علی مهدیان؛ استاد حوزه و دانشگاه
فارابی کتابی دارد به نام المله که اندیشه سیاسی خود را در آن ترسیم کرده و در کار او هر ساختار و نظامی 4 رکن کلیدی دارد؛ اول حاکم، دوم مردم، سوم قانون و چهارم غایت. کلمه مله اشاره به آن قوانین و قواعد دارد. این قوانین را حاکم یا رئیس جامعه رسمیت میدهد که متناسب است با غایت جامعه. این چهار رکن یک ساختار هماهنگ را شکل میدهند که در آن، همه بخشهای مختلف جامعه یک سوی واحد را دنبال میکنند. فارابی توضیح میدهد که هنر در این ساختار چگونه میتواند اندیشه عموم مردم را جهت دهد و فرهنگ بسازد. این همان نکتهای است که دیگر اندیشمندان مسلمان نیز در کار خود به چشم آوردهاند. ساختار حکمت باعث ایجاد فرهنگ و مشهوراتی میشود که عموم مردم براساس آن با یکدیگر تعامل میکنند. بوعلی، دوانی و خواجه نصیر و بعد دیگر فیلسوفان اندیشمند مسلمان نیز به نقش هنر در حرکت جامعه دینی اشاره میکنند.
آنها توضیح میدهند که حکمرانی جامعه، نمایشگر عقل تدبیرگر و جهتدهنده به جامعه است. فیلسوفان مسلمان توضیح میدهند که چگونه یک جامعه میتواند مسیری را دنبال کند که به فروپاشی و از همگسیختگی اجتماعی و شکلگیری ظلم و تبعیض و بیعدالتی و از بین رفتن عمران و آبادی دنیوی و خرابی سعادت اخروی بینجامد یا مسیری را پیگیری کند که به سعادت اخروی و عمران دنیوی آنها منجر شود یا صرفا به هدفگیری آبادی دنیا و رها کردن سوی اخروی بینجامد. به تعبیر حضرت امام 3 نوع سیاستورزی شیطانی، حیوانی و انسانی یا الهی بر این اساس شکل میگیرند. این، همان 3نوع سیاست است که به تعبیر فارابی براساس دستگاه حکمرانی فاضل یا جاهل یا ضال محقق میشود. اگر جامعهای تکلیف خود را با حکومت و ساختار اداره خود مشخص کرد طبیعی است که تکلیف دانش و هنر در بستر چنین اراده اجتماعیای روشن میشود.
ملاصدرا در کتاب الشواهد الربوبیه تعبیری دارد درباره سبک سیاستورزی در جامعه دینی که در آنجا توضیح میدهد چگونه یک جامعه تبدیل میشود به یک پیکره انسانی که انسانیت انسان در کل آن جریان دارد. او سیاست را بروز و ظهور دین و شریعت دانسته و شریعت را بروز و ظهور نبوت و حقیقت انسان کامل میداند. این یعنی جامعه دینی با حکمرانی خود چنین مسیری را پیش میرود و اگر چنین باشد تمام ابعاد و ساحتهای وجود یک انسان در جامعه باید جریان پیدا کند و به نفع این حرکت است کمالی بهکار رود. در این جهت نقش هنر و رسانه در تأثیرگذاری جدی بر اندیشه عمومی مردم بسیار فوقالعاده است. جامعهای که هنر و رسانه را رها کند در واقع نظام فکری و اندیشه عمومی مردم را رها کرده است؛ یعنی دستگاه تصمیمگیری مردم که در حکمت عملی و سپس عمل به مشهورات و فرهنگی عمومی شکل میگیرد، عملا رها شده است یا در اختیار خود جامعه و حکمرانان آن نیست. حکمت عملی بر پایه براهین متقن عقلی و براهین حکمی شکل میگیرد، اما تبدیل به فرهنگ و مشهورات میشود که عموم مردم براساس آن زندگی میکنند و این نقش فنون هنر و رسانهای است که چنین عقلانیتی را در جامعه شکل دهند. جامعهای که ساختار هنر و رسانهاش در اختیار جهتگیریهای حکمرانی و قوانین الهی و غایات و سعادتی که دنبال میکند، نباشد، این زمینه را عملا به دیگری میسپارد و این یعنی چنین جامعهای یا تصمیم دارد براساس استبداد و زور، کار خود را پیش بگیرد یا جامعهای است که تصمیم دارد خود را تسلیم دیگران کند و مردم خود را به دیگران بسپارد.
آنان که علم و هنر را بیربط به حاکمیت و غایات آن دنبال میکنند، همگی در واقع در حال فلج کردن اندیشه و نگرش و بالطبع اراده عمومی مردم جامعهاند.
اگر در یک جامعه هنرمندان به نیت سوداگری مالی و مکنت اجتماعی تلاش کنند از چارچوب ساختارهای حکمرانی بیرون بزنند، عملا باعث میشوند قدرتمندان و سیاستگذاران دارای ثروت و قدرت عنان کار را در اختیار بگیرند و این یعنی ذهنیت عمومی مردم و اراده عمومی را از جهتگیری که تصمیم دارند به سمتش بروند خارج کنند و جامعه را به این و آن بسپارند. اتفاقی که در سالهای گذشته در حوزه فضای مجازی و همینطور در سریالهای خانگی و بخشهای مختلف فرهنگی و رسانهای کشور و حضور و نفوذ هنرمندان و سلبریتیها در جامعه رخ داد، عملا سپردن ذهنیت مردم به محاسبات سوداگرانه هنرمندان و بالطبع قدرتمندان و ثروتمندان است و نتیجهاش تغییر نگرشهای نسلهای جوان و نوجوان و در اختیار گرفتن شاکله و اراده اجتماعی مردم است. این همان اختلال در دستگاه حاکمیت کشور است که رهبری را مجبور کرد به فرمان آتش به اختیار در حوزه فرهنگ. اقدام شورای عالی انقلاب فرهنگی در سر و سامان دادن به وضعیت هنری و رسانهای و فرهنگی کشور بسیار حداقلی و دیرهنگام است، اما یک ضرورت عقلی و روشن در حرکت عمومی مردم و قواعد حکمرانی است که آنها در جامعه دنبال میکنند.