چالشهای دوستداشتنی تئاتر
گفتوگو با انوش معظمی، بازیگر نمایش «زوج ناجور»
فهیمه پناهآذر- روزنامهنگار
متنهای نیل سایمون در میان کارگردانان ایرانی طرفدار دارد. همیشه در اجرا و جذب مخاطب هم موفق بوده؛ این بار محمدحسین پیوندی سراغ نمایشنامه «زوج ناجور» نیل سایمون رفته و این نمایش در تالار قشقایی تئاترشهر روی صحنه میرود. شهرام زرگر، مترجم این نمایشنامه است. این متن تاکنون در ایران اجرا نشده است. «زوج ناجور» به مشکلات خانوادگی 2دوست در دهههای 70 و 80 میلادی و اوج بحران اقتصادی آمریکا میپردازد. انوش معظمی، بازیگر نامآشنای سینما و تئاتر، یکی از بازیگران این نمایش است که نقش «مورای»، یک پلیس آمریکایی را در آن بازی میکند. این بازیگر علاوه بر تئاتر در سینما و تلویزیون هم بازی کرده و در کارنامهاش بازی در «مسافر ری»، «رستاخیز»، «کلاشینکف» و «تکتیرانداز» و همچنین بازی در سریالهایی مانند «مختارنامه»، «دندونطلا»، «همه بچههای من»، «آسمان من» و «دختر گمشده» دیده میشود.
نمایش «زوج ناجور» برای رسیدن به اجرا، فراز و نشیب طولانی و عجیبی را از شکلگیری گروه اجرایی تا انتخاب بازیگران طی کرده است. حضور شما در این نمایش چگونه اتفاق افتاد؟
درواقع من 2بار برای بازی به این کار دعوت شدم؛ مرتبه اول که به واسطه دوستم حسین کشفیاصل برای بازی دعوت شدم، یک جلسه در دورخوانی متن بودم، اما کاری پیش آمد که نتوانستم در خدمت گروه باشم. چندماه از این کار بیخبر بودم که آیا به ثمر رسیده یا نه. با مشکلاتی که در جامعه پیش آمد، گویا این کار هم به نتیجه نرسیده بود. وقتی دوباره دوستان دور هم جمع شدند و قرار بود اجرا را پیگیری کنند، آقای کشفی با من تماس گرفتند و سعادت یافتم به گروه ملحق شوم و گوشه کوچکی از این پازل را پر کنم.
در نخستین مواجهه با متن، برداشتتان از نقش «مورای» چه بود و چگونه به اجرای این شخصیت رسیدید؟
ببینید، اتفاق اصلی در این نمایش برای 2شخصیت دیگر، یعنی «فلیکس» و «اُسکار» میافتد. رلهای دیگر، فرعی و تکمیلکننده این پازل هستند. نقش «مورای» را بهعنوان یک رل فرعی که قرار است گوشهای از این پازل را پر کند، دیدم و از متن بدم نیامد. یک کمدی خفیف و زیرپوستی در متن هست که من آن را «به کمدی لبخند» تعبیر میکنم. این کار کمدی قهقهه نیست. البته ما تلاش کردیم در نمایش فضاسازیهایی ایجاد کنیم که آن لبخند، برای مخاطب به 3،2 پله بالاتر هم منجر شود، ولی در کل از متن بدم نیامد. نمایشنامه جای کارگردانی و بازیگری داشت. باقی ماجرا هم بستگی به طبع مشکلپسند مخاطبان تئاترشهر دارد که با تماشاگران سایر سالنها کمی متفاوتند.
شما سابقه بازی در فیلمها و سریالهای تلویزیونی را در آثار برخی از کارگردانان مطرح کشور مثل داوود میرباقری و احمدرضا درویش دارید و معمولا نقشهای تاریخی و مذهبی را بازی کردهاید، اما در تئاتر انتخابهایتان رنگ و شکل دیگری دارد. از انتخاب نقشهایتان بگویید.
باید بگویم خوشبختانه یا متأسفانه، بهدلیل فیزیکالبودن خودم بهعنوان بازیگر، زلف من با همین نقشهای اسطورهای و تاریخی گره زده شده! البته چندان معتقد نیستم بازیگر فیزیکالی هستم، ولی از نظر ظاهری، فیزیک درشتی دارم که بهویژه در کارهای تصویری این فیزیک درشت به چشم کارگردانان میآید و نقشهای فیزیکال را به من پیشنهاد میدهند، اما من در سینما، نقش کمدی و کودک هم کار کردهام؛ مثلا در سریال «دندونطلا» نقش یک جوجهلات شیرین را بازی میکنم! که به لطف خدا بازخورد خوبی داشت یا در ژانر کودک نویسندگی کردهام، سریال هم بازی کردهام و پلیبک هم میگویم. کلا این برای من یک رقابت در بازیگری است. گاهی وقتها این حرف روی دلم میماند که چرا اغلب کارگردانها مرا تکبعدی میبینند یا معمولا نقشهای تاریخی و فیزیکال را به من میسپارند؟! اتفاقا بهنظرم، بازیگری بازیگر است که بتواند برخلاف فیزیک خودش بازی کند؛ مثلا اگر در نمایش «زوج ناجور» قرار نبود نقش «مورای» را بازی کنم، با احترام به دوست عزیزم آقای فرشید قلیپور (بازیگر نقش «فلیکس») دوست داشتم این نقش را من بازی کنم! بهخاطر اینکه رفتار، کردار و منش او کاملا برخلاف فیزیک من است. این یک چالش بازیگری است و البته آغوش بازیگران تئاتر همیشه روی چالشها باز است؛ شاید خیلی بیشتر از بازیگران سینما و تلویزیون.
در نمایش «پنگوئنهای افسرده» (به کارگردانی محمد میرعلیاکبری) هم نقش یک پلیس را بازی میکردید. اینجا در «زوج ناجور» هم دوباره در قامت یک پلیس آمریکایی ظاهر شدهاید. مشکلی با تکرار یک نقش در کارهای مختلف ندارید؟
نه، اگر قرار بود من همان پلیسی را که در «پنگوئنها...» بازی کردم، اینجا هم بازی کنم، اصلا بازی در «زوج ناجور» را نمیپذیرفتم. اینها 2پلیس از 2دنیای متفاوت هستند. آن نمایش یک کار جنایی و کاملا جدی بود با پلیسی که دارای نظم و دیسیپلین خیلی خاصی است. شاید فقط انفعالشان در منش آنها یکجور باشد، ولی به لحاظ شخصیتپردازی 180درجه با هم متفاوت هستند. مورای یک پلیس درب و داغانی است که در لایههای رفتاری او طنزی هم دیده میشود.
در نمایشهای مختلفی ازجمله «پنگوئنهای افسرده» با حسین کشفیاصل همبازی بودهاید. بهنظر میرسد به زبان مشترکی در بازیگری رسیدهاید که مدام همکاریهای موفقی بین شما شکل میگیرد.
بله، همکاری ما به بیستوچند سال رفاقت برمیگردد. حسین، من را قابل میداند و گاهی اگر در کارهایش رلی باشد که تشخیص بدهد میتوانم بازی کنم، دعوتم میکند و من هم با افتخار کار میکنم. در کنار همدیگر بیش از آنکه کار کنیم، لذت میبریم و البته این همکاریها به شناخت دوطرفهای از یکدیگر منجر شده است. درواقع ما زبان حرفهای همدیگر را خیلی خوب متوجه میشویم. کافی است یک اشاره به هم کنیم، به اندازه یک کتاب درک مشترک در نگاه و کلام ما وجود دارد. این جای بسی خوشوقتی است. آدم دوستان حرفهای را خیلی سخت بهدست میآورد و باید بتواند نگهشان دارد. یک گروه 5،4 نفره حرفهای که بخواهد بهمعنای واقعی کلمه تبدیل به گروه شود،15،10 سال طول میکشد. شاید در آن گروه، دهها و صدها نفر بیایند و بروند تا در نهایت 6،5 نفر همرنگ باقی بمانند. خوشبختانه این اتفاق بین من و حسین و یکی، دو دوست دیگر افتاده است.
مکث
ما آلوده تئاتر هستیم
اجازه بدهید شفاف صحبت کنم. ما آلوده تئاتر هستیم، اگر همه مناسبات حرفهای بود؛ یعنی اگر تئاتر سر جای خودش بود و سینما سر جای خودش و در طول سال 4،3 کار حرفهای تئاتر برای من جور میشد، قطعا از 100کیلومتری سینما هم رد نمیشدم. متأسفانه هیچچیز سر جای خودش نیست و مناسبات، حرفهای و درست نیست. ما مجبوریم برای ارتزاق و غم نان، گوشهچشمی هم به سینما و تلویزیون داشته باشیم؛ کما اینکه من این نگاه را به جاهای دیگر هم دارم؛ یعنی گاهی نمایشنامه مینویسم و نوک قلمی در تئاتر دارم، کارهای کودک میسازم، ترانهسرایی میکنم و خیلی کارهای دیگر، اما با عشق تمام میگویم که من تئاتر را ترجیح میدادم؛ چون تئاتر به من زندگی میدهد. شاید خیلی از بازیگرانی که در سینما کار میکنند، با این نظر من موافق باشند. زمانی که ما در تئاتر وارد یک گروه میشویم، 3،2 ماه تمرین میکنیم و یکی،دوماه اجرا میرویم، چند تا اجرا به پایان کار مانده، آدم عزا میگیرد! یعنی حالا که قرار است خانه دومم را ترک کنم و از دوستانم جدا شوم، با این دوری چه کار کنم؟! اما به جرأت میگویم در سینما، 90درصد مواقع این ماجرا برعکس است. شما وقتی وارد کاری میشوید، مدام ثانیهشمار ساعت را نگاه میکنید که بدانید کار کی تمام میشود، راحت شوید و بروید!