رضا آشفته- روزنامهنگار
«شهر بد» درباره فشارهای وارده بر کارگران کارخانجات صنعتی در اروپای سالهای آغازین قرن بیستم است و توانست ما را با گونهای متفاوت از نمایشهای بهاصطلاح پسادراماتیک آشنا کند.
این آشناییت بهدلیل آنکه کشور لهستان برخوردار از پیشینه درست تئاتری است و دوم اینکه در اروپا و بهویژه لهستان که از بار قوی فرهنگی برخوردار است، همیشه اختلافات خوشایند و بهروز نیز ممکن هست. البته کشور ما هنوز نیازمند مرور بسیاری از سبکها و شیوههاست که در تاریخ تئاترمان آنطورکه باید و شاید به آن توجه نشان ندادهایم. این علاوه بر پیشینه تئاتر به اقتضائات زمانی نیز برمیگردد. بر این اساس ما به لحاظ تاریخ اجتماعی در مقطعی واقع شدهایم که هنوز برخورداری از سنت بر مدرنیسم میچربد. ما هنوز باید ذره ذره در درک و لمس و باور نظم، خود را به روز کنیم.
درآمیختگی چند هنر در صحنه تئاتر و ارائه گزارشهای مستند و تاریخی به شکل سخنرانی در پشت تریبون، خواندن یک آواز که در آن اطلاعاتی افشا میشود، خانمی که نشسته و دارد به آرامی قصه سرکوب کارگران کارخانه را واگویه میکند؛ اینها مثالهایی برای پسادراماتیک بودن نمایش شهر بد هستند. حضور تصویر و انیمیشن، ترکیب شدن بازی مکانیکی و روایتگری بازیگران و تلفیقهای نابجا و بجا که در آن اجرای تئاتری از اصول دراماتیک پیروی نمیکند از مهمترین مشخصههای این اجراست. نمایش شهر بد آنچه باید را در کنار هم میچیند و در نهایت صورت و گزارشی از یک وضعیت دردناک را ارائه میکند که در آن فشار بر کارگران امر طبیعی است؛ برای آنکه با حداقلهای معیشتی همچنان کارگر بمانند و زمینهای برای افزایش ثروت کلان صاحبان سرمایه و کارخانهداران شوند.
در ابتدا و پایان نمایش یک جمع پنج نفره از بازیگران را میبینیم که در کنار پردهای لبریز از نوار تصویری متکی بر انیمیشن (پویانمایی) همانند چرخ دندههای یک کارخانه صنعتی و نسبتا مدرن (چون دیگر دوره این نوع کارخانهها سر آمده است) حرکت میکنند. از این تلفیق دچار حس دوگانه غریبی میشویم؛ صنعت مدرن دارد انسان یا کارگر را تبدیل به چیزی میکند که نیست. در واقع به ناچار باید چنین باشد؛ کارگری که به جای 8ساعت کار توأم با استراحت، باید روزانه 14 ساعت کار کند و از حداقل حقوق، مزایا و تسهیلات برخوردار باشد؛ کارگری که بیمه اجتماعی و بیمه بهداشت و درمان ندارد و از تعطیلی، تفریح، سفر و استراحت هم محروم است. خب، اگر این کارگر ماشین هم باشد برای خود استراحتی میخواهد، برای خود رسیدگی و تعمیراتی میخواهد. اما در شرایط ستمگرایانه این کارگرها تحت فشار واقع میشوند. بنابراین یکباره با قیامهای کارگری که امروز جهان سرمایهداری غرب را به چالش میکشند مواجه میشویم.
این قیام با یک پارچه سفید آغشته به خون تداعی میشود.بعد کارگران لباسهای سفیدشان را از تن درمیآورند و زنی لباسها را درون تشت بزرگی میاندازد و آغشته به خون میکند که دلالت بر کشته شدن آنها در راه مبارزه و هدفهایشان دارد. اینکه در لهستان هنوز هم طرفداران سوسیالیسم حضور پررنگی دارند و از طبقه کارگر و ستمهای طبقه سرمایهدار داد سخن به میان میآورند و در یک گزارش نمایشی تاریخ تحلیلی این ستمگریها را نمایان میکنند دال بر این است که هنوز هم جریانهای چپ مقتدرانه در ارائه نظم اجتماعی در جهان فعال هستند. چون همچنان بیعدالتیها و تبعیضها بر جهان موجود حاکم است. وگرنه امروز بهگونهای دیگر باید مسائل را تجزیه و تحلیل میکردند و نمایه تئاتر باید چیز دیگری میبود. چنانچه در فرانسه این روزگار میبینیم که جنبش کارگری نزدیک به 50 و چند هفته بهطور پیوسته روزهای آخر هفته به اعتراض ادامه داده است و خواهان رفع موانع موجود است. انگار حق کارگران و اقشار ضعیف در قوانین مالیاتی اخیر یا بالا رفتن قیمت بنزین دارد جامعهای را با اجحاف روبهرو میکند. لهستان هم در هنرش بهدنبال تاریخ تحلیلی این کنشهای اعتراضی است. در نتیجه این واکنشهای اعتراضی هنرمندانه ما از بیرون متوجه میشویم که هنر و جامعه ریشه در هم دارند و هنرمند گاهی باید به این نوع مسائل که مردم خواهان آن هستند، بپردازد.
به هر تقدیر در ایران، گاهی درک مسائل و تقلید از هنر غرب سویههای متفاوت و دیگرگونهای مییابد و به تعبیری شاید هنرمندان ما فقط بهدنبال خالی کردن عرصه و صحنه از هر چیزی هستند و انگار بیدغدغهترین انسانهای روی زمین دارند در ایران زندگی میکنند. در این گستره انگار نیازی به هنر و بهویژه هنر تئاتر نیست که در آن انسان با همه مسائل و پیچیدگیهایش به زبان نمایش یا ضدنمایش عرضه شود. این چیره شدن تکنیکها و شیوههای توخالی درد مضاعفی است که ریشه در شکم سیری بیش از حد تولیدگرانش دارد وگرنه انسان ایرانی نیز به اقتضای زمان و نسبت به هر انسان دیگری در روی زمین برخوردار از نکات ریز و درشتی است که بخشی از آن باید روی صحنه تئاتر رمزگشایی شود.
تئاتر، تئاتر است و فرقی نمیکند که دراماتیک یا پسادراماتیک باشد. باید که در صحنه به اقتضای زمان و اکنون آنچه را وارد بر فردیت و اجتماع انسان است، نمایان سازد. در نمایش شهر بد نیز بهگونهای از این آمیزش هنرهای نمایشی بیکلام و روایی و انیمیشن و موسیقی دچار وضعیت تحولخواهانه خواهیم شد. یعنی در نتیجه مابازای آنچه میبینیم دچار تراوشات فکری و روانی خواهیم شد و درواقع نسبت به دیدهها و شنیدهها کنشمند خواهیم شد. در این شرایط چندان هم برایمان مهم نیست که در صحنه رویدادها و چیدمانهای رفتاری کنشمندانه یا ضدکنشمندانه باشند. عناصر طوری در کنار هم چیده شده که در ابتدا دیدنی و تحملپذیر تلقی شوند و بعد رفته رفته ما را دچار دگرگونی درونی کنند که فراتر از برخورد حسی و لحظهای بتوانیم بهدنبال تداوم آن اثر از دامنه تأثیرات روزافزون نسبت به درک و درایت تازه و بازیافته شویم. در شهر بد سخنرانی 2کارتل اقتصادی و بعد قیام خونین کارگران و آن پیراهنهای خونین ما را با تصاویری دامنهدار روبهرو میکنند و دوام و بقای نمایش به همین سادگی اتفاق افتاده است.
تئاتر، تئاتر است
نگاهی به نمایش «شهر بد» به کارگردانی«پاولژوکوتاک» از لهستان
در همینه زمینه :