در میانه آفتاب و رنج
زنان شالیکار گیلان در گفت و گو با همشهری ازمشکلات خود میگویند
فرشته رضایی | رشت - خبرنگار:
با لباسهای گلآلود و عرق روی پیشانی نشستهاند گوشه شالیزار. خستگی در چهرهشان دویده است، اما هنوز کار مانده. تا آفتاب شرجی و سوزان میتابد، باید کار کنند بلکه بشود نانی به دست خانواده برسانند.
خنکای باد صدای کارآواهای آنها را تا چند شالیزار آنطرفتر میبرد. ترانههای دلتنگی و بیم و امید میخوانند. آنقدر غرق کار کردن و خواندن شدهاند که متوجه نمیشوند زالوها به پایشان چسبیدهاند و خونشان را میمکند. همچنان میخوانند: «چندی مو بزنم بیجار بولو/ گرفتار دکتم از دست زولو» (چقدر من مزرعه را با کجبیل شخم بزنم- گرفتار شدهام از دست زالو) کشت مزارع بزرگ و نشاکاری در گیلان کاری زنانه است؛ اغلب مردها شالی را که در اصطلاح محلی «توم بیجار» خوانده میشود به دست زنان میسپارند تا در رجهای منظم و یکدست زیر کشت برود. اما نشاکاری راحت نیست؛ خمیده ماندن با سر رو به پایین و در طول ساعتها زیر آفتاب کار کردن با تحمل درد معده و مفاصل که سالها همراهشان میماند، بخشی از رنج زنان شالیکار است.
یاوری زنها
خدیجه همگام با دیگر زنها در یک ردیف ایستاده و گویا سردسته آنهاست. تند و تند نشای برنج را بین زنها توزیع میکند تا در یک رج آنها را بکارند. میگوید: کشاورزی بهویژه در این ایام که آب کم است، سختی خاص خودش را دارد، اما همه جانمان به کشاورزی وابسته است.
خمیده ایستاده و کمرش از فرط خستگی خشک شده است. کلاه حصیری به سر و دستکش پارچهای مشکی به دست دارد. نفسش بالا نمیآید. آرتروز امانش را بریده، اما ناچار است هر روز سر مزرعه بیاید. توضیح میدهد: بچههایم همه در دانشگاه درس خواندهاند، سختی و بیماری مرا دیدهاند و رغبتی به کار کشاورزی ندارند.
خدیجه 50 سالگی را رد کرده است، اما هنوز هم بیمه نیست. هر بار که بیمار میشود، پول درمان را قرض میکند تا بتواند برای درمان به رشت مراجعه کند. با این همه در زمان نشاکاری، زنها برایش «یاور» میآیند، یعنی وقتی سر مزرعه کار میکند، کمکش میکنند. او هم برای کمک و یاوردهی به زنهای دیگر در زمان شالیکاری یاری میرساند. با یاوری، بخشی از هزینههای کاشت کم میشود، اما کار زنها طولانیتر میشود.
کار طولانی و سخت اما برایشان عایدی نمیگذارد. خدیجه تصریح میکند: الان که هزینه روزانه کارگر بیشتر شده هر چه میتوانیم قرض میکنیم تا مزرعه را زودتر بکاریم. پس از درو و فروش محصول بخش زیادی از درآمد کسب شده، پای بدهیهایمان میرود و دیگر، عایدیای برایمان نمیماند تا بتوانیم به درد و درمان خود برسیم.
در روستای «جیرسر باقرخاله» بخش خمام، همه او را میشناسند. خیلی وقتها که شوهرش نبوده با تریلی و تراکتور وسایل کار مزرعه را جابهجا کرده و این کارها برایش عادی است. وقتی سر مزرعه میرود، دیگر کفش برایش معنا ندارد و حتی مسیر جاده مالرو تا خانه را بدون کفش میرود، اما میان این همه خستگی، گرما و بیماری باز هم کشت و کار را انتخاب کرده، چون زندگیاش وابسته به آن است.
دستهای ترکخورده
چهرههای آفتابسوخته زنها در انتهای فصل بهار نشان از پایان کار کاشت، وجین و وجین دوباره دارد؛ دستهایی که سیاه و ترک خوردهاند و پاهایی که زخم و عفونت روی انگشتهایشان دیده میشود. پاهای ترکخورده که زمانی طولانی در گلولای مزرعه باقی ماندهاند، عفونت قارچی هم میگیرند. قدیمترها این درد را با نفت التیام میبخشیدند و بعدها دارو و پماد، اما کار مداوم مانع از بهبود کامل میشود. باید فصل درو هم بگذرد تا این دردها کمکم التیام یابد.
اما این پایان درد و رنج نیست. برخی از زنها به دلیل آلودگی آب و خاک مزارع دچار بیماری «تب بیجار» میشوند که به طور مستقیم بر کبد و کلیه آنها تاثیر میگذارد و اگر راهی بیمارستان نشوند، مرگ در انتظارشان است.
نه بیمهای دارم، نه امید
زنها از سالهای دور تاکنون نقشی اساسی در اقتصاد خانواده داشتهاند. با وجود این، بعد از سالها هنوز برخی از آنها با سن بالای 60 سال در مزارع کار میکنند، اما حقوق و بیمهای ندارند. تنها کاری که دولت در این سالها برایشان انجام داده، بیمه روستایی است که طی آن باز هم تحت تکفل شوهر هستند و بیمه جداگانهای برای کارشان ندارند. امنیت شغلی برای زنهای شالیکار معنایی ندارد در حالی که 80 درصد کار کشاورزی مدیون آنهاست.
سمیه معتمدنیا یکی از کشاورزان رشتی است که میگوید: 50 سال سن دارم. از نوجوانی در مزارع مشغول به کار کشاورزی هستم. در این سالها نه بیمهای داشتهام و نه کسی آمده به ما بگوید میتوانید با بیمه از مزایای بازنشستگی برخوردار شوید.
وی ادامه میدهد: برخی که وضع مالی بهتری دارند، به کشت مکانیزه روآوردهاند، اما به هر حال کار ما همین است و نمیشود بیکار بمانیم و به مزرعه نرویم.
زهرا ایمانی هم شالیکار و اهل شفت است. از خاطرههای روزهای کارش میگوید: زمانی تشتهای پر از «توم بجار» یا همان نشای برنج را روی سر میگذاشتم و شالی به شالی میرفتم تا به دست بقیه کارگرها برسانم. رنجهای ما شالیکاران با در کنار هم بودن التیام مییافت. هر روز صبح تعداد زیادی از زنان به همراه مقداری آذوقه شامل برنج، چای، پنیر و هندوانه به مزرعه میرفتیم. قبل از ظهر بر لب کرتها مینشستیم تا به دعوت صاحب شالیزار غذا بخوریم، اما اکنون که سنم بالا رفته و دچار دیسک کمر شدهام، دیگر نمیتوانم این کار را انجام دهم .درد بیماری راحتم نمیگذارد و بیمه هم نیستم.
به گفته او، زنان شالیکار بعد از کشت جوانه برنج باید یک بار با دست برای از بین بردن علفهای هرز مزرعه مشغول به «وجین» شوند و 15 روز بعد مجددا این کار را تکرار کنند. خیلیهاشان در این ایام پابهپای مردان به سمپاشی مزرعه مشغول میشوند و این کار مشکلات و خطراتی برای سلامتی آنها به همراه دارد. اما این پایان کار زنان کشاورز در گیلان نیست و رسیدگی به امور خانهداری و نگهداری فرزندان به سختی کار آنها دامن میزند. حالا آنها بعد از این همه سال کار بیمنت چشمانتظار بیمه شغلی هستند.
بیمه 20 درصد از زنان شالیکار
مشاور اداره کل کار و تعاون رفاه اجتماعی گیلان به همشهری میگوید: با تلاش و رویکرد جدید دولت برای همه روستاییان بهویژه شالیکاران در قالب فعالیتهای مختلف، شغل تعریف شده است. این طرح از 6 ماه پیش در گیلان شروع شده و قرار است زنان شالیکار هم با بیمه شغلی از مزایای بازنشستگی برخوردار شوند.
مازیار صیادی نام این طرح را «طرح جامع مارلیک» عنوان میکند که جز فعالیت شالیکاری، شامل پرورش دام و طیور هم میشود و زنان روستایی میتوانند بعد از فصل نشا و برای ادامه پرداخت حق بیمه این فعالیتها را انجام دهند و از مزایای آن برخوردار شوند.
زنان شالیکار باید ماهانه حداقل 20 هزار تومان، سالانه حداقل 240 هزار و حداکثر 540 هزار تومان بپردازند تا از مزایای بیمه شغلی برخوردار شوند. 70 درصد این مبلغ توسط دولت و 30 درصد توسط زنان شالیکار پرداخت میشود. البته فعلا 20 درصد زنان روستاهای گیلان میتوانند از این طرح برخوردار شوند.