• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
جمعه 12 خرداد 1402
کد مطلب : 193495
+
-

اعضای خانواده شهید الداغی از اظهارات مقام معظم رهبری درباره شهید می‌گویند

کلام رهبری، دلگرمی و افتخار ماست

گزارش
کلام رهبری، دلگرمی و افتخار ماست

الناز عباسیان-روزنامه‌نگار

«هر یک از شهدا همچون شوشتری، باغانی، برونسی و شهید اخیر سبزوار، شهید «الداغی»، به نحوی می‌توانند الگو باشند، همان‌گونه که دیدیم شهادت «حمیدرضا الداغی» افکار عمومی کشور را چگونه به‌شدت تحت تاثیر قرار داد.»؛ این جملات بخشی از بیانات مقام معظم رهبری درباره الگوپذیری از شهدا و از جمله شهید حمیدرضا الداغی است. حمیدرضایی که عاقبت به‌خیر شد؛ درست شبیه دعایی که مادرش هر شام و سحر برایش می‌کرد. به پاس زندگی شرافتمندانه‌ای که داشت عاقبتش به‌خیر شد و خدا اینگونه برایش رقم زد. در روزگاری که خیلی‌ها اهتمام به دین و دینداری را محدود به آدم‌های خاص می‌کنند، حمیدرضا بدون ادعا و با ظاهری جوان‌پسند پا پیش گذاشت در آستانه چهلمین روز از درگذشت شهید حمیدرضا الداغی، مادر و برادر او از خاطرات و ناگفته‌های زندگی حمیدرضا می‌گویند. 

دادخواهی برای مظلوم
روز پنجشنبه اجلاسیه نخستین کنگره ملی ۲ هزار شهید دیار سربداران با حضور سردار حسین سلامی، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، استاندار خراسان رضوی، خانواده معظم شهدا، جانبازان و ایثارگران و شماری از مسئولان استانی، شهرستانی و اقشار مختلف مردم برگزار شد. این برنامه در سالن ورزشی‌ای که به‌نام شهید الداغی مزین شده بود گشایش یافت. احسان الداغی، برادر شهید درباره این مراسم می‌گوید: «در این برنامه سخنان مقام‌معظم رهبری پخش شد که از شهدا و از جمله برادرم به عنوان الگو یاد کردند. این باعث افتخار و دلگرمی خانواده ماست. رهبری به عنوان یک پدر فرزانه در چند جمله کوتاه ولی جامع از الگوپذیری از شهدا یاد کردند. از اینکه یک پسر جوان امروزی به‌واسطه بی‌تفاوت نبودن به نوامیس جامعه، مورد توجه رهبری قرار گرفته ارزشمند است. حمیدرضا با همین چهره و پوشش معمولی و جوان پسندش، عمیقا به خدا اعتقاد داشت و نشان داد نسبت به جامعه بی‌تفاوت نیست. متأسفانه در حال حاضر در جامعه میان برخی افراد یک بی‌تفاوتی پیش آمده است و در اتفاقات مختلف می‌گویند به من چه ربطی دارد. »

بی‌تفاوت‌نبودن به درد دیگران، کار هر کسی نیست
شاهنده گرامی، مادر شهید الداغی معلم بازنشسته است.  او می‌گوید: «من به کسانی که از پسرم می‌پرسند و می‌نویسند می‌گویم که خواهش می‌کنم از پسر من بت درست نکنید. هر آنچه واقعیت دارد از او بنویسید. پسرم یک فرد عادی بود با دغدغه‌های روزمره. اتفاقا زیبایی اینجاست که یک پسر عادی از این سرزمین به وقت بزنگاه بی‌تفاوت نمانده و از جان خود گذشته است. بی‌تفاوت‌نبودن به درد دیگران، کار هر کسی نیست.»

مردم ما را تنها نگذاشتند
مردم و مسئولان در این مدت سعی داشتند با خانواده شهید الداغی همراهی کنند و آنها را تنها نگذارند. برادر شهید از این همدردی چنین می‌گوید: «داغ جوان سخت و کمرشکن است، آنچه تحمل این داغ را برای ما کمی آسان کرده، این میزان از همدردی مردم و مسئولان است. در این یک ماه و چند روزی که از شهادت برادرم می‌گذرد، مردم از گوشه و کنار ایران، اصفهان، تهران، شاهرود، قائمشهر و… برای همدردی به خانه ما می‌آیند. ما واقعا شرمنده این عزیزان شدیم. گاهی این مسافران وقتی نیمه‌شب به سبزوار می‌رسند در پارک استراحت می‌کنند و صبح برای عرض تسلیت به خانه ما می‌آیند و می‌گویند نمی‌خواستیم شما را به زحمت بیندازیم. خیلی از مهمان‌ها را نمی‌شناسیم. از دور و نزدیک می‌آیند و می‌گویند برای عرض تسلیت و ادای احترام به خانواده شهید آمده‌ایم. مردم ما را درک می‌کنند و قدر زحمت کسی که چنین عمل کرده را می‌دانند. واقعا شرمنده این همه لطف و مهربانی مردم ایران هستیم. آرامش خاصی به دل ما افتاده و این بی‌شک از دعای خیر این مردم است که محبت می‌کنند.»

خاطرات مردم از حمیدرضا، آرامم می‌کند
مادر شهید از توجه پسرش به مشکلات دیگران برایمان این طور تعریف می‌کند: «در این مدت افراد زیادی به خانه ما آمدند و از خاطرات حمیدرضا برای ما تعریف کردند. یکی از همکلاسی‌های حمیدرضا در دروان دانشجویی در شهر تربت‌جام تعریف می‌کرد و می‌گفت که پول اجاره خانه نداشته. حمیدرضا ۳ ماه درخانه خودش به او پناه داده و در این مدت همکلاسی‌اش را حمایت مالی کرده بود. یا اینکه یکی از همکاران از سازمان بهزیستی شهر آمده بود و می‌گفت پسر شما برای کارهای نقشه‌کشی و معماری این مرکز هیچ وقت پول نمی‌گرفت و حتی چند کودک یتیم را هم تحت پوشش قرار داده بود. درباره حمیدرضا این مردم هستند که بعد از شهادتش از کارهای خوب و پنهانی او حرف می‌زنند.»

نگران دختر شهید بودیم
«آوا» دختر شهید الداغی پایه نهم تحصیلی دبیرستان و در مدرسه تیزهوشان درس می‌خواند. از دست دادن پدر ضربه روحی بدی به او زده است. عموی آوا از حال روحی او این طور روایت می‌کند: «ما خیلی نگران بودیم که این اتفاق، آوا را از درس و مدرسه دور کند. روزهای اول برای خانواده واقعا سخت و باورنکردنی بود اما کم‌کم اطرافیان کمک کردند تا آوا به یک آرامش نسبی دست پیدا کند و به مدرسه بازگردد. در حال حاضر هم امتحانات نهایی را پشت سرمی‌گذارد. یکی از کسانی که برای آرامش و تسلی قلب خانواده به‌ویژه آوا تلاش کرد، آقای محمدعلی یاوری، معاون سیاسی، امنیتی و اجتماعی فرماندار شهرمان است. او دختر هم سن و سال آوا دارد و در این مدت همراه خانواده‌شان دائم کنار ما بودند. دختر او با آوا دوست شد و تلاش کرد آوا را در این شرایط سخت، همراهی کند و دلداری دهد. جا دارد که از این مسئول و خانواده‌شان به نوبه خودم تشکر کنم. به هر حال آوا، داغ بزرگی در این سن کم دیده و الان هم با یک خاطره، عکس یا فیلم پدرش، شدیدا متاثر می‌شود اما در عمق وجودش برای داشتن چنین پدری افتخار می‌کند و آرامش نسبی پیدا کرده است.»

همیشه دعا می‌کردم عاقبت به‌خیر شود
شاهنده ۳ فرزند دارد که حمیدرضا بزرگ‌ترین آنها بود. دخترش در تهران و پسر دیگرش در مشهد زندگی می‌کنند. به همین خاطر او سال‌ها با خانواده حمیدرضا در یک خانه دو طبقه زندگی می‌کردند. مادر می‌گوید: «پسرم اجازه نمی‌داد تنها بمانم. همه حواسش به من بود. ۵سال است که همسرم را از دست داده‌ام و حمید مثل پروانه دور من می‌گشت. همه کارهای خانه را خودش انجام می‌داد. حتی جارو هم می‌کشید. اصلا نمی‌گذاشت من یا خواهر و برادرش جای خالی پدرشان را حس کنیم همیشه در برابر محبت‌هایش می‌گفتم الهی عاقبت به‌خیر شوی و خدارا شکر چنین شد. ریزبه‌ریز این کارها بود که او را عاقبت به‌خیر کرد. خدا دعوتش کرد و خدا خواست. حالا بعد رفتنش من ماندم و آوا، یادگار ۱۵ ساله‌اش. »







 

این خبر را به اشتراک بگذارید