مسعود امیرخانی که همراه حمید حسام نویسندگی کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» را برعهده داشت:
نگاه رهبری به ادبیات دفاعمقدس مایه دلگرمی ماست
شهره کیانوشراد؛ روزنامهنگار
حمید حسام، نویسندهای است که آثار متعددی در زمینه دفاعمقدس دارد. همراهی او با گروهی از جانبازان در سفر به ژاپن شروعی برای گردآوری کتابی با مضمون خاطرات بانوی ژاپنی میشود. در آن سفر با بانو کونیکو یامامورا آشنا شده و سپس با مسعود امیرخانی دست به نگارش کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» میزند. بانو یامامورا خاطراتی از بمباران اتمی هیروشیما و مجروحان این حادثه دلخراش داشته که بیشباهت به بمباران شیمیایی در طول جنگ تحمیلی ایران نیست. او تقریبا یکماه پیش، بهعلت ضایعه تنفسی از دنیا رفت. مسعود امیرخانی یکی از نویسندههای این کتاب درباره چگونگی گردآوری خاطرات کونیکو یامامورا و چاپ این کتاب برایمان توضیح میدهد.
حمید حسام، مرداد سال 1393با گروهی 9نفره از جانبازان شیمیایی برای شرکت در مراسم سالگرد بمباران اتمی هیروشیما به ژاپن دعوت میشود. کونیکو یامامورا که بعد از ازدواج در ایران زندگی میکند، بهعنوان مترجم گروه را همراهی میکرده است. مسعود امیرخانی درباره روند جمعآوری خاطرات میگوید: «بعد از آن سفر، آقای حسام، گردآوری خاطرات بانو یامامورا را شروع کرد و من در این کار با او همکاری میکردم. جلسات مداوم و پیوستهای با راوی داشتیم. تقریبا هر دو هفته یکبار به منزل خانم یامامورا میرفتیم و گفتوگو میکردیم. گفتوگوها از ابتدای زندگیاش شروع شد و برای اینکه روایتها تکمیل شود با اعضای خانوادهاش، دوستان همسرشان، نمازگزاران مسجد انصارالحسین(ع) و... گفتوگو کردیم. حاصل 52ساعت گفتوگوهای متعدد، کتابی شد با عنوان «مهاجر سرزمین آفتاب» که توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسید.»
امیرخانی درباره جذابیت داستان زندگی بانوی ژاپنی میگوید: «وقتی سوژهای انتخاب میشود باید خاطرات از ظرفیتی برخوردار باشد و چنانچه خاطرات بر واقعیت منطبق باشد، مخاطب به خواندن کتاب ترغیب میشود. اگر زندگی یک فرد با اتفاقات مختلف و فراز و نشیب همراه باشد، بهطور حتم سوژه از ظرفیت لازم برای پرداختن برخوردار است. در این کتاب خاطراتی از کودکی و نوجوانی راوی را میخوانیم که در محیطی بزرگ شده که از نظر دین و فرهنگ و آداب و رسومی که دارند برای ما چندان شناخته شده نیست. سوژه کتاب، فردی است از یک اقلیم دیگر با زبان و دین بودا که مسلمان میشود و به ایران میآید. محل زندگی او در منتهیالیه شرق آسیا و جایی است که آفتاب از آنجا بالا میآید. خاطرات بانو یامامورا در کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» چاپ شده و برای هر خواننده و هر ذائقهای جذاب و قابل تامل است. اینها از عوامل جذابیت موضوع و از دلایل استقبال مخاطبان است.»
دفاع از سرزمین با دستهای خالی
کونیکو خاطرات تلخی از جنگ در ژاپن داشت؛ خاطراتی که اگر چه کمرنگ در ذهنش مانده اما هرگاه از آنها صحبت میکرد به صراحت میگفت:« ازجنگ بدم میآمد.» بخشی ازخاطرات او ازجنگ ژاپن که در کتاب هم آمده از رنج خانوادهها در جنگ حکایت دارد. او روایت کرده است: «جنگ رنگ سیاه بر زندگی مردم زده بود...اصلاً از جنگ بدم میآمد، بهخاطر اینکه بین خانوادهام جدایی افکنده بود... هنوز اَشیا بمباران نشده بود. اگرچه پدر و برادرم به ما سر میزدند، دوست داشتیم به شهرمان برگردیم. با این حال، کلاس دوم و سوم ابتدایی را در روستا خواندم. در آن روزهای دوری و دلهره، میدیدم که گاهی هواپیماهایی غولپیکر از فراز آسمان به طرف شهرهای نزدیک مثل اُساکا، کوبه و هیروشیما میرفتند و زمینهای کشاورزی و خانههای چوبی و بندرگاهها را با بمبهایشان به آتش میکشیدند و نابود میکردند.»
مسعود امیرخانی میگوید: «جنگ پدیده مخربی است و فکر نمیکنم هیچکس جنگ را دوست داشته باشد. راوی کتاب، در کودکی و سن خیلی کم خاطراتی از جنگ جهانیدوم ژاپن دارد. اما وقتی به ایران میآید و حوادث انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی را میبیند، نسبت به دفاع از سرزمین نگاهش تغییر میکند.» کونیکو یامامورا، در مقایسه جنگ جهانی دوم در ژاپن و 8سال دفاعمقدس در ایران گفته بود: «هرچند آوارگی و شاید رگههایی از تحمیل را در بین این دو جنگ بتوان یافت، اما جنگ جهانی دومی که من در سنین هفت و هشت سالگی در ژاپن تجربه کردم، هیچگاه شباهت زیادی به آنچه در جنگ ایران و عراق شاهد آن بودم نداشت. در ایران اصلا جنگی در کار نبود و هرآنچه بود دفاع بود که آن هم نه دفاع مسلحانه امروزی بلکه دفاعی معنوی و از قضا با دستهایی خالی بود.»
تقریظ رهبری؛ نشانگر راه پیشرو
رسیدن کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» بهدست رهبری، خواندن و تقریظ کتاب از افتخاراتی است که هر نویسندهای دوست دارد برای کتابش بیفتد. نویسندگان کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» معتقدند نویسندگان برای نگارش و انتشار آثار مستندنگاری، مرارتها و سختیهای زیادی را بر دوش دارند، زیرا اثرشان باید هم از نظر ادبی و از هم نظر تاریخی از معیارهای قابل دفاعی برخوردار باشد و دیده شدن کتاب از سوی رهبری میتواند خستگی را از تن نویسنده و راوی بیرون کند و جای بسی خوشحالی است. در واقع نگاه و توجه رهبری مایه دلگرمی است. البته که ایشان با این کار، راه پیشرو را در حوزه ادبیات خاصه ادبیات دفاعمقدس نشان میدهند و بر اهمیت موضوعات، مضامین، سوژهها و شیوه نــگارش تأکید میفرمایند.