• چهار شنبه 7 آذر 1403
  • الأرْبِعَاء 25 جمادی الاول 1446
  • 2024 Nov 27
پنج شنبه 4 خرداد 1402
کد مطلب : 192796
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/qjMW3
+
-

گفت‌وگوی با زهرا کاظم پورفرد

زندگی و شخصیت عماد افروغ به روایت همسرش

چرا دیگر نامزد نمایندگی مجلس نشد؟ از ماجرای دعوت از شخصیت‌ها برای ریاست‌جمهوری در سال88 تا هشدارهای 1401

زندگی و شخصیت عماد افروغ به روایت همسرش

فتانه احدی

عماد افروغ چهره بارز علمی، ‌جامعه‌شناس و پژوهشگر حوزه دین و فعال سیاسی، بعد از تحمل یک دوره بیماری سحرگاه روز جمعه ۲۵فروردین امسال در ۶۷سالگی درگذشت. شخصیتی متفاوت که مورد وثوق همه طیف‌ها بود و فراتر از کشمکش‌های حزبی قرار می‌گرفت. به‌مناسبت چهلمین روز درگذشت این جامعه‌شناس و پژوهشگر حوزه دین با همسرش زهرا کاظم پورفرد درباره زندگی شخصی و علمی، فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی و مراودات ایشان به گفت‌وگو نشستیم.

زندگی پرفروغ ایشان در حوزه جامعه‌شناسی و سیاسی چه ویژگی‌هایی داشت؟
از نظر علمی، ایشان یک چهره علمی بسیار برجسته‌ای بودند. برای یک کلاس یکی، دو ساعته خود یک هفته مطالعه داشتند و تمام اطلاعات و مسائل روز را در مورد آن موضوعی که قرار بود در کلاس مطرح کنند، بررسی می‌کردند، در غیراین صورت وارد کلاس نمی‌شدند. همه استادان و دانشجویانی که با ایشان ارتباط علمی داشتند، با این خلق ایشان آشنا بودند. از نظر علمی برای دانشجو چیزی کم نمی‌گذاشتند و در حد جزوه‌ای که سر کلاس تدریس شود کلاس‌هایشان را پیش نمی‌بردند و حتی هر ترم با ترم دیگر متفاوت بود.
در تدریس و کار علمی پشتکار بسیار زیادی داشتند به حدی که وقتی کاری برای ایشان می‌رسید، مثلا اگر قرار می‌شد مقاله‌ یا مصاحبه‌ای را تصحیح کنند، هر چند ساعتی که طول می‌کشید حتی ساعاتی طولانی در همه لحظات پای کار بودند به‌طوری که در کار غرق می‌شدند و حتی اگر صدایشان هم می‌کردیم متوجه ما نمی‌شدند و تا زمانی‌که کار تمام نمی‌شد آن را رها نمی‎کردند و سراغ کار دیگری نمی‎رفتند.
یادم هست در زمان بیماری، ایشان در اتاقی کار می‌کردند که کمی سرد بود، ایشان تا زمانی که مشغول کار بودند متوجه سرما نشدند بعد از فارغ‌شدن از کار وقتی به اتاق دیگر آمدند به من گفتند که چقدر آن اتاق سرد است، یعنی تا زمانی که مشغول کار بودند حتی گرما و سرما نیز تأثیری روی ایشان نداشت.
در این 42سال که با ایشان زندگی کردم، ندیدم روزی را که کتاب از دست ایشان بیفتد و حتی وقتی که تلویزیون هم نگاه می‌کردند که البته به ندرت اتفاق می‌افتاد، آنقدر مشغول کتاب خواندن بودند که اگر تبلیغی را ده‌ها بار تلویزیون نشان می‌داد، در آن 10 بار هر تکه را فقط گاهی که احیانا سرشان را از کتاب برداشته دیده بودند و اینها بر کسی پوشیده نیست.
مرحوم افروغ را بیشتریک چهره فعال در حوزه اجتماعی می‌دانید یا سیاسی؟
از نظر سیاسی و جامعه‌شناسی، ایشان درباره مطالب روز اجتماعی از لحاظ اینکه روشنفکر بودند و درد مردم را می‌فهمیدند دوست داشتند روشنگری کنند. به تناسب موضوعاتی که برای اجتماع پیش می‌آمد، وارد عمل می‌شدند. علم خود را در این راه با توجه به تئوری‌های خود صرف می‌کردند. ایشان تئوری‌پردازی بودند که سال‌های بعدی را پیش‌بینی می‌کردند. اتفاقات سال88 را کاملا پیش‌بینی کردند و آنچه را که نیاز بود به مسئولان انتقال می‌دادند. حتی اتفاقات و وقایع اخیر ایران و اعتراضات سال1401 مربوط به مهسا امینی را نیز پیش‌بینی کردند و انتقال دادند که برای جلوگیری از هزینه‌هایی که به کشور تحمیل خواهد شد، اقدامی انجام شود. مثلا عذرخواهی صورت گیرد، حتی یکی دو نفر برکنار شوند و... تا به سلامت از آن وضعیت عبور کنیم، متأسفانه به توصیه‌های دلسوزانه ایشان توجه نشد.
هر وقت به ایشان می‌گفتند فعال سیاسی به نوعی مکدر می‌شدند چون ایشان چهره علمی بودند؛ اما نه آن علم که فقط روی طاقچه و پستو بماند، بلکه چهره علمی بدان معنا که در مسائل روز نمود داشته باشد و باری را از روی دوش مردم بردارد و در مواقع حساس به کمک آنها بیاید.
ایشان می‌خواستند واقعا خود را فدای مردم، روشنگری وروشنفکری کنند. برای مجلس هفتم من شاهدم که بسیار اصرار کردند. ما مشهد بودیم و ایشان سخنرانی داشتند، حتی گفتند که وقت نمی‌کنند برای ثبت‌نام اقدام کنند. اما با اصرارهای بیش از حد و ده‌ها و صدها بار تماس، ایشان را مجبور کردند و برایشان بلیت گرفتند که نهایتا به تهران رفتند و پس از ثبت‌نام دوباره برای سخنرانی خود به مشهد بازگشتند.
آن زمان احساس کردند شاید اگر به مجلس بروند کاری انجام دهند، اما وقتی وارد مجلس شدند به قول خودشان« دیوار مصلحت آنقدر کوتاه شده بود که گردنشان را خرد می‌کرد» بعد هم برای مجلس هشتم با وجود مراجعات مکرری که افراد داشتند و حتی مقامات به منزل ما می‌آمدند و خواهش می‌کردند، اما ایشان دیگر نامزد نشدند و فعالیت خود را در حوزه غیررسمی ادامه دادند. بعد هم که پیش از موعد خود را بازنشسته کردند؛ آنگونه که کارهای علمی‌شان بسیار بیشتر شد. مصاحبه‌ها بیشتر و چه بسا تأثیرگذاری‌شان هم بیشتر شد.
ایشان با این نگاه جامع جامعه‌شناختی در منزل و برخورد با خانواده چطور رفتار می‌کردند؟
ایشان خیلی نکته‌بین و ریزبین بودند. برای شناخت افراد کافی بود یک‌بار فردی را ببینند و چند کلمه از او بشنوند.حتی ایشان مدتی که برای دادن پروانه نمایش فیلم فعالیت‌هایی انجام می‌دادند، به حدی در این زمینه مهارت پیدا کرده بودند که اگر ابتدای هر فیلمی را می‌دیدند، انتهای آن را حدس می‌زدند. من تعجب می‌کردم که چگونه صحنه‌ای را می‌دیدند و صحنه بعدی را حدس می‌زدند این نشان از تیزبینی خاص ایشان بود. در خانه نیز نسبت به اطرافیان، خانواده، فامیل و آشنایان به‌ویژه همین حالت را داشتند.
از نظر برخورد با افراد جامعه چطور؟
سال88 وقتی بازنشسته شدند، به‌دلیل اینکه‌ سرکار نمی‌رفتند، چون دفتری برای ملاقات‌های کاری خود نداشتند همه مراجعان ایشان از دانشجویان، استادان و مقامات تا خبرنگاران، همگی به منزل می‌آمدند و با همه ارتباط داشتند. چنان‌که بسیاری افراد که مرا در کوچه و خیابان می‌بینند می‌شناسند و می‌گویند که به خانه ما آمده‌اند. این آمدورفت‌ها باعث می‌شد که هم با زندگی ایشان آشنا شوند و نحوه زیست ایشان که سادگی و ساده‌زیستی بود را ببینند و هم با رفتار و تعاملات ایشان آشنا می‌شدند. شاید به‌نظر می‌آمد که ایشان فرد خشنی باشند، چرا که ایشان منتقد بودند و به قول خودشان «جامعه‌شناسی ستیز» داشتند و شاید برای مقامات اینگونه بودند، اما برای اطرافیان، دانشجویان و خبرنگاران رفتار بسیار محترمانه و آرامش‌بخشی داشتند. حتی افرادی مانند رانندگان اسنپ که ارتباط کمی با ایشان داشتند، در مسیری که در راه بودیم با کلام شیوای ایشان جذبشان می‌شدند. در محیط پیرامونی شخصی خود مانند تعمیرگاه خودرو، نانوایی و بازار تره‌بار هر کجا که می‌رفتند یا حتی زمانی که با هم می‌رفتیم مدت‌ها به گپ و گفت می‌پرداختند و صمیمانه با فروشنده‌ها صحبت می‌کردند که بیشتر وقت‌ها آنها به‌ویژه در زمان بیماری ایشان که ضعیف هم شده بودند و مشخص بود بیمار هستند به ما کمک می‌کردند، در مجموع ارتباطات بسیار قوی‌ای با افراد پیرامون خود داشتند.
در خانه نیز بیشتر صحبت‌هایمان علمی بود. شاید باورش سخت باشد ایشان در 7جلد کتاب ‌1500صفحه‌ای روزنگاشت خود که از 1390/7/7 تا 1397/7/7نگاشته بودند و خلاصه حدود 800کتابی را که مطالعه کرده بودند در این 7جلد آورده‌اند.
این 7جلد گنجینه‌ای عظیم برای افرادی است که طالب خواندن این کتاب‌ها هستند اما یا فرصتش را ندارند یا در دسترسشان نیست. امیدوارم افرادی پیدا شوند که این روزنگاشت‌ها، دل‌نوشته‌ها، خلاصه کتاب‌ها و خلاصه مصاحبه‌ها را به‌صورت جداگانه به بخش‌های مختلفی تبدیل کنند.
ایشان با من هم همین حالت را داشتند، هر کتابی که می‌خواندند برای من تعریف می‌کردند. من هم عادت کرده بودم و خوشحال می‌شدم. چون یکی از معیارهایم برای ازدواج اهل کتاب و مطالعه بودن طرف مقابلم بود. چون خالصانه از خدا خواسته بودم، خدا هم کسی را نصیبم کرد که دارای این شاخصه بود و این خصیصه ایشان برایم از ارزش بالایی برخوردار بود. بهتر از آن هم کسی نصیبم شدکه خلاصه همه کتاب‌هایی که می‌خواند و حتی از ابتدا تا انتهای جلساتی که می‌رفتند را برایم تعریف می‌کرد، از این‌رو شاید افراد را به ظاهر نشناسم اما از روی اسم می‌دانم که چه شخصیت‌ و چه مواضع سیاسی‌ای دارند.
با بچه‎ها هم همین گونه بودند، صحبت‌های خانوادگی ما در مورد کجا بریم، چی بخریم و مادیات نبود. ما بیشتر در مورد معنویات صحبت می‌کردیم. حتی وصیتنامه ایشان از ابتدا تا انتها رنگ خدا دارد. در کتاب‌هایشان هم خدا کاملا ملموس است. حتی در رونمایی از کتاب «فریادهای خاموش» روزنگاشت تنهایی ایشان، آقای مختارپور که آن زمان رئیس کتابخانه ملی بودند، گفتندکه هر چه ورق می‌زنیم، این کتاب‌ها رنگ و بوی خدا دارد. در خانواده، ما را به معنویت و خداگرایی توصیه می‌کردند، حتی در وصیتنامه خود نیز این‌گونه نوشته بودند.
به سؤالاتی که در ذهن بچه‌ها بود، در مورد جهان، اقتصاد و زمینه‌های مختلف و حتی مسائل خانوادگی پاسخ می‌دادند. حتی با جوانان مومن و مذهبی که دچار ناامیدی شده بودند، ساعت‌ها با آنها صحبت می‌کردند و می‌گفتند که وقتی همه درها به روی شما بسته می‌شود تازه آغاز شکوفایی شماست. چون همیشه به عاملیت انسان باور داشتند و همواره درباره خدای قابلیت‌ساز و انسان دگرگون‌ساز صحبت می‌کردند و می‌گفتند که انسان قادر است ساختارها را به هم‌ بریزد و بشکند و تغییرات ایجاد کند، به همین دلیل نامیدی در ایشان جایی نداشت و همیشه به دیگران امید تزریق می‌کردند.
باتوجه به ویژگی‌های شخصیتی ایشان چه افرادی از سیاسیون و چهره‌های شاخص با شما رفت‌وآمد خانوادگی داشتند؟
«ترافیک اصلاح‌طلبان و اصولگرایان» تیتری بود که در اخبار مربوط به مراسم ختم ایشان توسط خبرگزاری‌ها زده شد. شاید در کمتر جایی بوده باشد که همه آقایان دور هم جمع شوند یعنی در مراسم ختم ایشان آقای ناطق نوری، آقای قالیباف، آقای لاریجانی، آقای جهانگیری، همه وزرای دولت‌های اصلاحات و اصولگرا حضور داشتند در حدی که چنین تیتری زده شد. در خانه ما هم همه قشری رفت‌وآمد می‌کردند. آقایان علی مطهری، اسماعیلی وزیر ارشاد و نمایندگان مجلس؛ هم تلفنی و هم حضوری. در کل ایشان با همه اقشار هم مراوده داشتند و هم از آنها انتقاد می‌کردند.
خاطرم هست که آقای افروغ به آقای میرحسین موسوی آن زمان گفته بودند که «لیبرال‌ها را از خود دور کن و آنها را به ‌خود نزدیک نکن» و در عین حال هم از ایشان برای انتخابات دعوت کرده بودند و هم از آقای محسن رضایی. چرا که معتقد بودند برای گرم شدن تنور انتخابات همه طیف‌ها باید حضور داشته باشند.
همین خصایص ایشان موجب شد که پس از فوت ایشان علاوه بر مقام معظم رهبری که پیام دادند در میان شخصیت‌های سیاسی هم از آقای سیدمحمد خاتمی تا سیدابراهیم رئیسی همه پیام دادند.
ایشان یک چهره فراجناحی بودند و مطلقا به هیچ جناحی وابسته نبودند. در مجلس شورای اسلامی هم که بودند از بس مشکلات اینچنینی و جناح‌بندی وجود داشت، ایشان با چندین نفر یک گروه مستقل تشکیل دادند تا کارهای خود را در قالب آن گروه دنبال کنند.
همه نقدهای ایشان به ضررشان بود و از همه جا طرد می‌شدند. زمانی هر دو طرف در رسانه‌هایشان ایشان را به نوعی نوازش می‌کردند! وقتی یقین پیدا می‌کردند مسئله‌ای درست است، دیگر چیزی جلودارشان نبود، آن را در جامعه مطرح می‌کردند و تا آخر پای حرف‌های خود می‌ایستادند.
ایشان همیشه ناراحت بودند و می‌گفتند که جامعه ما طیفی است، نباید دو قطبی شود. متأسفانه گروه‌های سیاسی برای رسیدن به منافع خود جامعه را دوقطبی می‌کنند و جلوی تکثر را در جامعه می‌گیرند.
واکنش‌ها پس از فوت آقای افروغ برای شما چگونه بود؟ آیا متصور بودید؟
خیلی جالب است که بگویم ایشان مراسم خود را پیش‌بینی کرده بودند؛ همان‌طور که بسیاری از مسائل اجتماعی را پیش‌بینی کرده بودند. همیشه به من می‌گفتند که تشییع جنازه من بسیار شلوغ و باشکوه خواهد شد. همه حتی مقام معظم رهبری پیام می‌دهند. اما من فکر می‌کردم نمی‌شود که مقام معظم رهبری برای همه پیام بدهند. چون خود را می‌شناخت پیش‌بینی‎هایش همیشه درست بود و همان اتفاق هم به وقوع پیوست. همه حضور داشتند و همه ناراحت بودند. در جلسه‌ای که در مورد آقای افروغ با موضوع عدالت صحبت می‌شد، یکی از منتسبان به مقامات از ابتدا تا انتها اشک می‌ریختند و گفتند که ما کفران می‌کنیم و قدر این افراد دلسوز به نظام -که تک‌تک سلول‌هایشان به نظام و انقلاب وابسته است- را نمی‌دانیم.



 

این خبر را به اشتراک بگذارید