• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
یکشنبه 17 اردیبهشت 1402
کد مطلب : 191094
+
-

در جست‌وجوی الماس سیاه هیرکانی

با برداشت بی‌رویه قارچ ترافل از سطح جنگل‌های گلستان، این جنگل‌ها به سمت نابودی می‌روند

در جست‌وجوی الماس سیاه هیرکانی

برای آنچه در استان گلستان به دنبالش بودیم، به گالیکش رسیدیم. در نزدیکی‌های جنگل از دور چند موتورسوار را دیدیم که تا خودروهای جنگلبانی را دیدند گریختند. حدس زدیم که آنها هم به‌دنبال الماس آمده‌اند.
الماس سیاه آشپزخانه یا قارچ ترافل 5سالی است که بلای جان جنگل‌های گلستان شده. مردم محلی در بهار همراه زن و بچه پای پیاده یا با موتور یا هر وسیله دیگری راهی جنگل‌ها می‌شوند تا قارچ شکار کنند؛ قارچی به رنگ سیاه و شبیه سنگ پا که در ریشه درختان می‌روید و در اصل غذای گراز‌های وحشی‌ است.
می‌گویند روزی گردشگری از اروپا به ایران آمده و با دیدن این قارچ گرانبها مقداری از آن را به قیمت 300دلار از محلیان خریده و از آن موقع جست‌وجوگران قارچ سر به جنگل گذاشتند و مدام کندند و فروختند.تا همین چند وقت پیش قیمتش به کیلویی 20میلیون تومان هم رسیده بود و حالا که قاچاق محسوب شده کیلویی 2میلیون تومان در بازار سیاه خریداری می‌شود و از هرکسی بگیرند هم جریمه دارد و هم قارچ‌ها را ضبط می‌کنند، می‌گویند پخته شده‌اش مزه گوشت می‌دهد و خوردنش برای جوانسازی، درمان مشکلات باروری و... مفید است.در کشورهای اروپایی رستوران‌ها پودر سوخاری آن را روی غذای‌های مختلف با رسپی‌های خاص می‌ریزند یا به‌عنوان ادویه‌ای گران‌قیمت در سس‌های مختلف استفاده می‌کنند. قیمت این جور غذا‌ها با توجه به ارزش غذایی این قارچ‌ها بسیار گران است. آخرین قیمت فروش این قارچ در اروپا حدود 6هزار یورو برای هر کیلو است.
سود اصلی نصیب سوداگرانی می‌شود که قارچ‌ها را به‌صورت عمده از مرز ایران به کردستان عراق و در نهایت به اروپا می‌فرستند که با توجه به قیمت دلار درآمد‌های نجومی به‌دست می‌آورند.ترافل و درخت بلوط همزیستی مسالمت‌آمیز دارند و قارچ با چسبیدن به ریشه درخت مواد مغذی و املاح مورد نیاز درخت را تامین می‌کند، انگارریشه هم جان‌‌پناهی می‌شود برای رشد و تولیدمثل قارچ و نبود هر کدامشان حکم نابودی آن دیگری است.

نابودی تا 5 سال آینده!
مسیر سخت و ناهموار بود. مهره‌های کمرمان از تکان‌های خودرو جابه‌جا شده بود. چهارخودروی پیک‌آپ پشت سر هم در حرکت بودند تا متخلفانی که  احتمالا قارچ‌ها را جمع‌آوری می‌کردند،‌شناسایی کنیم. در میانه راه همه خودرو‌ها ناگهان در یک راه باریک ایستادند. پیاده شدیم تا ببینیم چه خبر شده، آن طرف‌تر مردی را با بیلچه‌ای در دست از میان درختان انبوه بلوط بیرون آوردند. جیب‌هایش پر از ترافل بود و چهر‌ه‌ای خسته و آفتاب‌سوخته داشت. روی کفش پاره‌اش جورابی پوشیده بود تا بتواند راه برود. سمتش رفتم و به او گفتم می‌دانی این تیشه‌ای که به ریشه درختان می‌زنی آنها را نابود می‌کند. در جواب گفت: چه کنم، زن و بچه‌ام گرسنه‌اند، 40شب است که برای پیدا کردن قارچ ترافل در جنگل‌ها آواره و سرگردانم. و رو کرد به جنگلبان‌ها و مسئولینی که آمده بودند و گفت: « فقط من نیستم، اگر می‌خواهید آنهایی که قارچ می‌کنند را پیدا کنید باید پای هر درختی یک مأمور بگذارید.»
بعد با خستگی و غم فراوانی که در چشم‌هایش بود نشست و گفت: «بیلچه‌ام را پس بدهید، برای مادرم است. اگر آن را بدهید از اینجا می‌روم و دیگر نمی‌آیم.»
اما همه‌‌مان می‌دانستیم که این آخر ماجرا نیست و مردم محلی و حتی غیربومی باز هم می‌آیند و راهی برای نجات درختان نیست. مگر اینکه خودشان متوجه شوند که آینده‌ای تاریک در انتظار همه‌مان است.
کمی بعد مردی کشاورز با تراکتورش از راه رسید و پشت سر ما که راه را بند آورده بودیم ایستاد. پیاده شد و جلو آمد و گفت: « فقط نابودی ریشه درختان و از بین‌رفتن جوانه‌های بلوط تازه از خاک بیرون آمده مشکل ما نیست. گراز‌ها وقتی غذا نداشته باشند وارد زمین‌های کشاورزی شده و به محصولات ما آسیب می‌رسانند.»
یاد همزیستی مسالمت‌آمیز قارچ و ریشه افتادم. انسان تنها موجودی است که در همه ابعاد زندگی‌اش تاکنون چرخه‌های طبیعی بسیاری را نابود کرده، حتی چرخه طبیعی زندگی خودش را.
مهم‌ترین مسئله جدای از آسیب‌هایی که جست‌وجوگران ترافل به طبیعت و محیط‌زیست می‌زنند، توان و امکانات محدود سازمان جنگلبانی و محیط‌زیست است و آنها به جای حفاظت و رسیدگی به مسائل مهم‌تری چون آتش‌سوزی، قاچاقچیان چوب و شکارچیان و هزار و یک ماجرای دیگر بیشتر وقتشان صرف گشت‌زنی و گرفتن متخلفان شده و اگر به همین منوال پیش برود با توجه به‌گفته افراد مطلع در 5سال آینده این زیستگاه 5میلیون ساله که تاکنون زنده مانده در مدت کوتاهی نابود می‌شود.
تا اینجای کار تنها نظاره‌گر وقایع بودم. با اینکه با مسئولین مختلفی صحبت کرده بودم اما جواب قانع‌کننده‌ای برای نجات نبود. تنها راه تا اینجای کار خود مردم محلی بودند که با آگاهی به این خطرات از تیشه‌زدن به ریشه درختان برای پیدا کردن ترافل دست بردارند اما گوش شنوایی نبود.
همان شب مطلع شدیم که پارک ملی آتش گرفته. بعضی‌ها می‌گفتند متخلفان، آتش‌سوزی‌های عمدی ایجاد می‌کنند تا حواس جنگلبان‌ها و محیط‌بانان را پرت کنند و راحت‌تر بتوانند برای قطع درختان، شکار و از همه مهم‌تر کندن ترافل بروند.

کاوش و نظارت اداره جنگلبانی در روستای گالیکش






 

این خبر را به اشتراک بگذارید