سر این پیچ تاریخی قلبتان را صاف کنید
رسول بهروش|
ملیپوشان ایران بهعنوان اولین تیم حاضر در جامجهانی وارد روسیه شدند، اما از صمیم قلب امیدواریم آنها نخستین تیمی نباشند که روسیه را ترک میکنند. قصه تیمملی در ماههای اخیر کشوقوسهای زیادی داشت. هرچقدر اعلام لیست 24نفره اولیه با شگفتی همراه بود، لیست نهایی هیچ سورپرایزی نداشت. کیروش روی تصمیمات بحثبرانگیزش برای عدم دعوت از بازیکنانی مثل جلال حسینی و وریا غفوری ایستاد و بخت حضور در جامجهانی را به بازیکنانی همچون خانزاده، روزبه چشمی و امیر عابدزاده بخشید. طی 3هفته گذشته به اندازه کافی در این مورد بحث شده. کیروش در این مدت تحت شدیدترین و بیسابقهترین فشارها بوده، اما هر چه بود حالا دیگر تمام شده است. این لیست 23نفره حتی اگر از مشتی بازیکن آماتور هم تشکیل میشد، باز همه اعتبار و سرمایه ما بود. شاید خیلی از انتقادهایی که در این مدت از کیروش شد، بهجا و منطقی بوده باشد، اما فراموش نکنیم ارزش کاربردی این نقد و نظرها تا یک ثانیه پیش از اعلام فهرست نهایی بود. حالا دیگر هیچ انتقادی ثمربخش نیست و آنچه از حالا تا پایان جام به زبان بیاید، مشتی غرولند بیخاصیت با چاشنی وقتنشناسی است.
پدر و مادرها تا لحظه چیده شدن سفره عقد میتوانند با فرزندشان برای ازدواج با گزینه مورد نظر چانه بزنند، اما وقتی کار از کار گذشت و سور و سات عروسی چیده شد، دیگر عاقلانه نیست که جشن را به خودشان و دیگران زهر کنند. همه ما 80میلیون نفر داریم دستهجمعی میرویم عروسی؛ حیف نیست با سگرمههای درهم و حب و بغضی که درست یا غلط از قدیم باقی مانده، همه چیز را به هم بریزیم؟ سقف آرزوهای فوتبالی ما شاید همین باشد که هر 4سال یک بار برویم جامجهانی؛ جایی که اسپانیا و پرتغال با ترکیب اصلیشان و با جدیت تمام مقابل تیممان قرار میگیرند. برای ما که در زندگی روزمره حتی فلسطین و کوزوو هم دعوتمان را برای بازی دوستانه رد میکنند، هیچ مجالی به منظور هماوردی با بزرگان، بهتر از این رخداد4 سالانه نیست. حالا که اسمیها مجبور شدهاند بیایند، آیا انصاف است عدهای در داخل اوقاتتلخی کنند و به بهانه بودن یا نبودن فلان بازیکن، مثلا منتظر شکست و تحقیر تیمملی باقی بمانند؟
لحظههایی در زندگی وجود دارد که ارزش واقعیشان بعدها مشخص میشود. مهم این است که آدم بالغ، اهمیت این «پیچهای تاریخی» را بهموقع درک کند. سر بازی ایران و اسپانیا، چند میلیارد نفر آن طرف ایستادهاند و دلشان میخواهد اهالی سرزمین تیکیتاکا رقیب آسیاییشان را گلباران کنند. در چنین محشر کبرایی، همه امید آن 11نفر سرباز بدلباس که شاید بعضیهایشان را دوست هم نداشته باشیم، به ملتی است که همخون و همتاریخشان هستند. خیالتان تخت باشد که اسپانیا آن روز به هوادار اضافی با پاسپورت ایرانی نیاز ندارد، درست مثل 4سال پیش که آرژانتین به چنین حامیانی نیاز نداشت. شاید سر جامجهانی قبلی هم بعضیها به هر دلیلی از تیمملی دلچرکین بودند، اما وای به حالشان اگر بزنگاه تاریخی بازی با آرژانتین را تشخیص ندادند و در آن 90دقیقه تاریخی کنار مردمشان نایستادند. آنها اگر موقع دزدیده شدن پنالتی اشکان از ته دل فریاد نزده باشند و اگر موقع گل مسی گوشه چشمشان خیس نشده باشد، این پیچ تاریخی را گم کردهاند و تا آخر دنیا به خودشان بدهکارند. داریم به یک پیچ بزرگ دیگر میرسیم. قلبتان را صاف کنید و حواستان باشد که همه مستاجرها خوب یا بد رفتنیاند، اما این «خانه» است که میماند.