امیر جان ها
مریم ساحلی
شما نزدیک هستید به ما، بسیار نزدیک. نامتان آشنای دل و زبانمان شده است از همان وقت که نخستین کلمات عمر خویش را آموختهایم. حضرت امیر، شما نزدیک هستید به ما. آن قدر نزدیک که نخستین برخاستنهامان از زمین گره خورده است به مدد خواستن از شما. و چون هنگام به خاک سپردنمان میشود، زمزمه «یا ابوتراب» بدرقه راهمان میشود. کسی نیست که نداند تا سنگ بر سر راهمان پدیدار میشود و دشواری قد میکشد، این نام عزیز شماست، از لب و دهان که نه، از اعماق قلبمان روانه آسمان میشود. و آسمان برای ما در این شبها یعنی نگاه شما که روایت عدل است و داد و مهر. و این شبها که اندوه کبود ابرها از نماز و فرق شکافته شما نشان دارد، ما بیش از هر زمان دیگر شما را صدا میزنیم. شما که پس از آن ضربت سخت به فرزند خویش فرمودید: «پسرم، با اسیر خود مدارا کن و شفقت و مهربانی پیش گیر... ما از اهلبیت رحمت و مغفرتیم. از آنچه خود میخوری به او بخوران و از آنچه میآشامی به او بنوشان. اگر من از دنیا رفتم با یک ضربه او را قصاص کن و اگر زنده ماندم خود میدانم که با او چه کنم و من به عفو سزاوارترم». و سزاواری شما حکایت ماندگار تاریخ است. کسی نیست که نداند شما، بیش از هزار سال است که «امیر » هستید بر سرزمین جانمان.