روایتهایی از نبرد و دلاوری
درنگی بر 3 کتاب به بهانه سالروز شهادت شهید صیادشیرازی
خشایار گرامی-خبرنگار
21فروردین ماه، سالروز شهادت سپهبد علی صیاد شیرازی، فرمانده پیشین نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران است که سال 1378توسط منافقین کوردل به شهادت رسید. در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، وی فرماندهی عملیاتها و جبهههای مختلفی را در غرب و جنوب ایران برعهده داشت. شهادت شهید صیادشیرازی، نه در سالهای دفاعمقدس که در دهه 70 اتفاق افتاد. این حادثه، به تعبیری انتقام منافقین از شهید صیاد بود، هرچند سرلشکر صفوی آن را به ارباب منافقین، یعنی صدام منسوب میکند. در ادامه نگاهیداریم به 3 کتاب بیشتر خوانده و دیده شده درباره شهید صیاد شیرازی.
در کمین گل سرخ؛ روایتی داستانی
«در کمین گل سرخ» زندگینامه داستانی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی به قلم محسن مومنی است. روایت بخشهای پیش از انقلاب زندگی سپهبد از کتاب «خاطرات سپهبد شهید صیادشیرازی» و بخشهای مربوط به کردستان و سالهایی از جنگ از کتاب «ناگفتههای جنگ» و بخشهای پایانی جنگ از کتاب «یادداشتهای ویژه شهید صیادشیرازی» انتخاب شده است. روایت نویسنده نیز علاوه بر منابع یاده شده، مبتنی است بر ساعتها گفتوگو و تحقیق و استفاده از منابع مکتوب. بسیاری اعتقاد دارند کتاب «در کمین گل سرخ» نوشته محسن مؤمنی که اوایل دهه 80 از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شد، اگر بهترین کتاب درباره شهید علی صیاد شیرازی نباشد، قطعاً یکی از چند کتاب مهم با موضوع این شهید است و باوجود گذشت حدود 2 دهه از نخستین چاپ آن، هنوز هم کتابی خواندنی و ارزشمند در میان آثار حوزه ادبیات پایداری شناخته میشود. روایت «در کمین گل سرخ» به کوششهای شهید صیاد شیرازی در دوران دفاعمقدس محدود نمیشود و حوادث زندگی او، در سالهای پیش از انقلاب و پس از جنگ تحمیلی را نیز بازخوانی میکند. مؤمنی، مواد و مصالح روایتش را از دل خاطرات خود شهید و کسانی که این شهید را از نزدیک میشناختند و با او زندگی و همکاری کرده بودند جمعآوری کرده و هرچند آنچه را نوشته است، روایتی داستانی محسوب میشود، اما داستانی است که به واقعیتها و مستندات تکیه دارد و میکوشد تصویری واقعی و درستتر از این فرمانده شهید به خوانندهاش ارائه دهد.
مؤمنی در این کتاب، روایت شهادت صیادشیرازی را به ماجرای سفر شهید به مشهد پیوند میزند و بعد، واقعه آن روز بهاری در تهران را مرور میکند. «صبح شنبه بیستویکم فروردین، وقتی که او فرازهای آخر دعای عهد را زمزمه میکرد، مقابل خانهاش منافقی در لباس خدمتگزار در کمین او نشسته بود. در سازمان آنها سرلشکر علی صیاد شیرازی لابد بهخاطر جانبازیهایش در راه دفاع از استقلال ایران به اعدام محکوم شده بود!... سرانجام لحظه موعود فرارسید. ساعت ۶:۴۵ در باز شد و ماشین تیمسار بیرون آمد. او منتظر ماند تا فرزندش مهدی در پارکینگ را ببندد و به او برسد. معمولاً سر راهش او را هم به مدرسه میرساند.» راوی، سپس به گزارش پلیس و کتاب «صیاد دلها» ارجاع میدهد و مینویسد «مهاجم ناشناس در پوشش کارگر رفتگر به محض خروج امیر صیاد شیرازی از منزل و در حال سوار شدن به اتومبیل خود، به وی نزدیک شد. تیمسار شیرازی وقتی متوجه آن مرد رفتگرنما شد، منتظر ماند تا او خواستهاش را بیان کند. مرد مهاجم پاکت نامهاش را بهدست تیمسار صیاد شیرازی داد تا آن را بخواند. تیمسار در حال باز کردن پاکت بود که ناگهان مرد ناشناس با سلاح خودکاری که پنهان کرده بود وی را هدف چند گلوله از ناحیه سر و سینه و شکم قرار داد و از محل حادثه گریخت.» این کتاب384صفحهای از سوی انتشارات سوره مهر به چاپ بیستوسوم رسیده است.
عملیات شیندرا؛ روایتی از رشادتهای شهید صیاد
کتاب «عملیات شیندرا» روایتی دیگر از شهید صیاد شیرازی به قلم نجاتعلی صادقیگویا است؛ روایتی با حال و هوای متفاوت و قصهای برگرفته از رشادت صیاد دلها. «شیندرا»نام روستایی در منطقه کردستان است. مهرماه سال 1358بهدنبال پاکسازی کردستان، گروهی از نیروهای داوطلب که به همراه شهید دکتر مصطفی چمران در پادگان سردشت حضور یافته بودند، عملیات شناسایی انبار مهمات ضدانقلاب را در محدوده روستای مذکور به سرانجام میرسانند. سپس گروهی از رزمندگان، ازجمله شهید صیاد شیرازی، با هلیکوپتر به منطقه وارد میشوند و طی درگیری با دشمن، حوادثی پیش میآید که اعضای گروه ناگزیر میشوند در منطقه ناامن باقی بمانند، اما سرانجام نجات پیدا میکنند. ماجرای این عملیات در این کتاب از قول شهید صیاد شیرازی و 2 نفر دیگر از همراهان اوبازگو شده است. این کتاب 116صفحهای سال 1380از سوی انتشارات ایران سبز منتشر شده است.
آخرین گلوله صیاد؛ نبرد در جبهههای جنوب و غرب
کتاب «آخرین گلوله صیاد» نوشته داوود امیریان از نویسندگان متعهد نیز کتابی قابل اعتنا با موضوع شهید صیاد شیرازی است. هرچند این کتاب، بهگفته نویسندهاش برای مخاطب نوجوان نوشته شده ولی برای همه خوانندگان، در هر رنج سنی که باشند جالب و مفید است. حتی میشود گفت: برای آنهایی که هنوز کتابی درباره شهید صیاد شیرازی نخواندهاند و تصمیم دارند کمی بیشتر از زندگی و مجاهدتهایش بدانند، مطالعه این کتاب که لحنی ساده و صمیمی و روایتی داستانی دارد، شروع خوبی است. «آخرین گلوله صیاد» با شهادت قهرمانش آغاز میشود و بعد در بازگشت به چند سال قبل از آن، قصه زندگی او را در سالهای دفاعمقدس، در جبهههای جنوب و غرب مرور میکند و نقش این شهید در آن مقطع حساس را تا پایان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به تصویر میکشد. در «آخرین گلوله صیاد» ماجرای آن روز صبح، در بیستویکمین روز از فروردینماه سال ۱۳۷۸بازآفرینی میشود. میخوانیم: صیاد ماشین را از پارکینگ درآورد. دنده را خلاص کرد. مهدی گفت: «من در را میبندم.» به طرف در پارکینگ خانه رفت. چند متر آن طرفتر رفتگری نارنجیپوش جاروی دستهبلندش را به زمین میکشید و نرمهای خاک بلند میکرد. مهدی در را بست. سر کوچه موتورسواری را دید که سیگار میکشد و منتظر است. فکری شد آن شخص کیست این وقت صبح سیگار دود میکند؟ رفتگر به طرف ماشین آمد. مهدی سوار ماشین شد و در را بست. صیاد گفت: «برویم!»
مهدی گفت: «خودم میتوانم بروم؛ دیرتان میشود.»
ـ تعارف میکنی؟ خُب دبیرستانت سر راهم است!
رفتگر به ماشین رسید و سلام کرد. صیاد شیشه را پایین داد و گفت: «علیکسلام، بفرمایید.»
مهدی به رفتگر نگاه کرد. جوانی حدوداً سیودو یا سیوسه ساله بود با تهریش مشکی و موهای مجعد. «یک نامه داشتم. مشکلی پیش آمده که بهدست شما...»
مهدی به آینه ماشین نگاه کرد و دستی به موهایش کشید. ناگهان صدای چند شلیک بلند شد و مایعی گرم شتک زد روی پیراهن سفید مهدی. گیج و منگ به پدر نگاه کرد. خون از سر و سینه صیاد میجوشید. مهدی از ماشین بیرون پرید. رفتگر پرشتاب به طرف موتورسوار دوید. پرید ترک موتور و موتورسوار گاز داد و دور شد. مهدی دوید و درِ خانهها را مشتباران کرد. زبانش بند آمده بود. یکی از همسایهها بیرون آمد و وحشتزده پرسید: «چی شده آقا مهدی!؟»
مهدی ماشین را نشان داد. مرد همسایه دوید طرف ماشین. صیاد غرقابه خون سرش به عقب خم شده بود و خون از سینهاش میجوشید. فریاد دردآلود مهدی در کوچه پیچید.