روایتهایی از سوگ و اندوه
گفتوگو با حسین شرفخانلو، نویسنده کتاب«قصه قبرستون»و برگزیده جشنواره پاسداران اهل قلم
علیالله سلیمی-روزنامهنگار
حسین شرفخانلو، نویسنده و خاطرهنگار فعال در سالهای اخیر، امسال در هفدهمین جشنواره پاسداران اهل قلم، با کتاب«قصه قبرستون» بهعنوان نفر اول بخش خاطرهنگاری انتخاب شد. او در کارنامه فعالیتهای ادبی خود آثاری چون «اشتباه میکنید! من زندهام» درباره شهید علی شرفخانلو، از فرماندهان لشکر عاشورا در دوران دفاع مقدس، «شبیه خودش» درباره شهید مدافع حرم حامد جوانی، «آخر شهید میشوی»درباره شهید مدافع حرم صادق عدالت اکبری، «امین آراء» روایت ۲۰ سال برگزاری انتخابات در سرحدات شمال غربی از سالهای ۷۸ تا ۹۸ به روایت یک ناظر معمولی و «بیبابا» (روایتهایی از فقدان پدر) دارد و در جشنوارههای ادبی هم خوش درخشیده است؛ با این نویسنده و خاطرهنگار ساکن شهر خوی درباره کتاب«قصه قبرستون» گفتوگو کردهایم.
کتاب «قصه قبرستون» اثر متفاوتی در حوزه خاطرهنگاری است. مشاهدات یک ناظر از سلسله حوادثی که در یک مکان مشخص و متاثرکننده، «آرامستان» اتفاق میافتد. چه شد که تصمیم گرفتید روایتهای این کتاب، حال و هوای آدمها در چنین فضایی باشد؟
ماجرای روایتهای این کتاب به سالها قبل بازمیگردد. اول این را یادآوری کنم که من از سال 86کارمند شهرداری خوی هستم و در پستهای مختلف خدمت کرده و مسئولیتهای متعددی هم در بخشهای گوناگون داشتهام. با تجربههای گوناگونی که در شهرداری داشتم، در زمستان سال 1395مدیریت آرامستان شهر خوی به من سپرده شد. من آنجا وظایف کاری خودم را انجام میدادم و طبق یک عادت دیرینه که از سالها قبل داشتم و هنوز هم دارم، «روزنویسی» را بهطور مرتب انجام میدادم. یعنی هر روز دیدهها و اتفاقهای آن روز را مینوشتم. وقتی در فضای آرامستان قرار گرفتم احساس کردم جنس نوشتههای مرتبط با آرامستان و آدمهایی که گذرشان به این مکان میافتد خیلی متفاوتتر از نوشتههای دیگرم است؛ بنابراین، روزنویسی در زمان حضور در آرامستان به یک برنامه ثابت و منظم من تبدیل شد که در نهایت باعث شکلگیری همین کتاب «قصه قبرستون» شد.
برای خود شما که راوی این خاطرات هستید، فضای آرامستان دلگیر و متاثرکننده نبود که روی نوشتههایتان تأثیر بگذارد؟
نه. فضای آرامستان برای من غریبه نبود. به 2 دلیل؛ یکی اینکه، من از کودکی به آرامستان شهر خوی رفتوآمد داشتم، چون مزار پدرم در این آرامستان بوده و هست. من 5 ماهه بودم که پدرم شهید شد و ازکودکی به این آرامستان میرفتم و با رفتن بر سر مزار پدرم حالم خوب میشد. مزار شهدا در این آرامستان برای من جای آرامشبخشی بوده و هست؛ بنابراین، آرامستان خوی برای من قبرستان غریبی نبود و مکان آشنایی بود که مزار عزیزترین عضو خانوادهام در آنجا قرار داشت. دلیل دوم هم این بود که من قبلا مسئول خدمات شهری ناحیه 4بودم و این ناحیه اتاقی در آرامستان داشت که من به آنجا رفتوآمد داشته و با پرسنل و خدمه آرامستان آشنایی قبلی داشتم و در مجموع، با این فضا بیگانه نبودم و محیط برای من مأنوس بود.
کدامیک از ویژگیهای افرادی که گذرشان به آرامستان میافتاد برای شما قابل توجه و تأمل بود که شما را واداشت دست به نگارش کتابی با این موضوع بزنید؟
من احساس کردم افرادی که گذرشان به آرامستان میافتد خیلی به شخصیت واقعیشان نزدیکتر هستند؛ بهعنوان مثال، بسیاری از افراد در حالت عادی حواسشان به جنبههای ظاهری خودشان هم است. از نحوه پوشش، گفتار و رفتار گرفته تا انواع برخوردهای اجتماعی که در همه آنها سعی میکنند شخصیت موردنظر خودشان را از خودشان به نمایش بگذارند، اما وقتی در صحنه مرگ عزیزی قرار میگیرند معمولاً دیگر توجهی به ظاهر ندارند و آن خودِ واقعیشان به موضوع واکنش نشان میدهد. اینها برای من قابل توجه و تأمل بود. میخواستم نوع مواجهه تیپهای مختلف اجتماعی با یک موضوع واحد یعنی مرگ را روایت کنم.
روایتهای این کتاب را بر اساس سیر زمانی، از زمان حضورتان در آرامستان انتخاب کردید آیا نکات دیگری برایتان اهمیت داشت؟
روایتهای کتاب اتفاقمحور هستند و سیر تاریخی در آنها اولویت نداشت. من میخواستم اتفاقهای شاخص و مهم را روایت کنم و از طرفی، مطالب کتاب در چند فصل با موضوعات گوناگون تفکیک شده که ممکن است چند روایت در فصلهای مختلف مربوط به یک محدوده زمانی خاص باشد. هر چند برخی از این موضوعات مانند کرونا، محدوده زمانی معینی داشته است.
به فصلهای متعدد کتاب اشاره کردید، این فصلها براساس چه دیدگاهی انتخاب و روایت شده است؟
محیط یک آرامستان هم مانند یک جامعه به قشرها و طیفهای مختلفی تعلق دارد؛ بهعنوان مثال، یک فصل از کتاب من به شهید و شهادت اختصاص یافته است. فصلی دیگر با عنوان«غریبان ایرانستان» به افرادی اختصاص یافته که اکنون ملیت ایرانی ندارند اما تبعه کشورهای همسایه هستند که در گذشته بخشی از حوزه تمدنی ایران بوده و حالا این افراد در خاک کشورمان به نوعی احساس غربت میکنند. برخی از این افراد در گذر از خاک ایران فوت کرده و اغلب هم بینام و نشان هستند. مانند مهاجرانی از کشورهای همسایه در شرق و شمال شرقی و غربی که بهطور غیرقانونی میخواستند از خاک ایران عبور کنند و خود را به اروپا برسانند اما توسط قاچاقچیان یا شرایط جوی جان خود را از دست دادهاند. اینها باید در همان نزدیکی جایی که جان خود را از دست دادهاند دفن شوند. شهر خوی بهخاطر نزدیکی با مرز شاهد حوادث بسیاری در این زمینه است. بنابراین، فضایی از آرامستان خوی به این افراد اختصاص داده شده و من هم فصلی از کتاب را به این موضوع اختصاص دادهام. همچنین فصلی از کتاب به موضوع کرونا و مرگ افراد بر اثر این ویروس اختصاص یافته است.
با توجه به اینکه مضمون کتاب مرتبط با مفاهیمی مانند سوگ و اندوه است، اما شما در برخی فصلها از لحن طنز هم استفاده کردهاید. در اینباره توضیحی دارید؟
بله. رویکرد اصلی من در برخی از فصلهای این اثر، نقد آسیبهای اجتماعی است. به بیان دیگر، نگاه آسیبشناسانه با خمیرمایه طنز. آن هم به نظام اداری در بخش سلامت که جنبههای گوناگونی دارد و بخشی از آن را در این کتاب آوردهام.
اغلب آثار شما در بخش خاطرهنگاری است. جایگاه این قالب نوشتاری در ادبیات امروز را چگونه میبینید؟
بهنظر من، خاطرهنگاری در کشور ما رشد قابلتوجهی کرده و اکنون یکی از کشورهای موفق در این زمینه هستیم. فقط چند هزار عنوان کتاب خاطره در سالهای اخیر درباره دفاع مقدس در کشور ما تالیف و منتشر شده است. درباره انقلاب اسلامی هم خاطرات بسیاری نگارش یافته و من فکر میکنم در بخش خاطرات، ادبیات ما غنی و پربار است. من معتقدم خاطره و روایتهای ناگفته بسیاری داریم و الان وقت روایت خاطرات است تا بعدها آثار گوناگونی در قالبهای ادبی و هنری از دل این خاطرات خلق شود.
در بخش توزیع و بازار کتاب، آثاری که در قالب خاطره نوشته و منتشر میشوند چه وضعیتی دارد؟
متأسفانه نظام توزیع تعریفشده در این زمینه نداریم و کتابهای خاطره آنطور که باید و شاید بهدست مخاطبان واقعی نمیرسد. کاش به همان میزان که در تالیف و انتشار کتابهای خاطره موفقیت بهدست آوردهایم، در بخش توزیع و بازار این کتابها هم دستاوردهایی داشتیم که اینگونه نیست و هنوز در این بخش مشکل داریم. من امیدوارم با تدبیر و برنامهریزی صحیح فعالان این حوزه، موفقیت در بخش توزیع و بازار کتابهای خاطره هم حاصل شود.
اگر خودتان بخواهید درباره آثار خودتان نظر بدهید از چه تعابیری استفاده میکنید؟
کتابهای من بیشتر سوژهمحور هستند. خودم را تاریخ شفاهینگار میدانم و احساس میکنم دِینی به تاریخ شفاهی دارم که باید آن را ادا کنم.