پا به پای کولبران در گردنههای سخت زندگی
صادق امامی، نویسنده کتاب«یک زمستان با کولبرها» براساس گزارشهای میدانی، اثرش را تألیف کرده است
علیالله سلیمی-روزنامهنگار
نویسنده کتاب «یک زمستان با کولبرها»، روزنامهنگار فعالی است که سلسله گزارشهای میدانی متعددی درباره موضوعات مختلف تهیه و منتشر کرده است. ازجمله درباره پدیده «کولبری» که در مرزهای غربی کشورمان طی این سالها رواج داشته و دارد. صادق امامی، متولد سال1365، فارغالتحصیل کارشناسی مهندسی عمران و کارشناسیارشد حقوق بینالملل است. از سال1390 روزنامهنگاری را از روزنامه وطنامروز شروع کرده و بعد به خبرگزاری فارس و تسنیم رفته و از سال97 هم در روزنامه فرهیختگان مشغول بهکار است. در این 4سال، هم گزارشهای میدانی مختلفی از حوادث آبان98 در ماهشهر نوشته و هم پس از روی کار آمدن طالبان در افغانستان به این کشور سفر کرده و گزارشهای میدانی از افغانستان تهیه و منتشر کرده است. با این نویسنده و روزنامهنگار، درباره کتاب «یک زمستان با کولبرها» گفتوگو کردهایم.
کتاب «یک زمستان با کولبرها» اثری مستند با پشتوانههای لازم، گزارش میدانی و تحقیقات جامع پیرامون یک موضوع چالشبرانگیز اجتماعی و اقتصادی است؛ زمینه ورود شما به موضوع کولبری چگونه شکل گرفت و در ابتدا چه شناختی از این مسئله داشتید و نگاه اولیهتان، چگونه تغییر کرد؟
تا پیش از دیماه سال1398، هیچ شناخت درست و دقیقی از پدیده کولبری نداشتم. مثل خیلی دیگر از مردم، کلمه «کولبر»، پیرمردی را به ذهنم متبادر میکرد که باری سنگین را از یک سوی مرز به سوی دیگر حمل میکرد تا درآمد ناچیزی داشته باشد. هرچند جوانانی هم بودند که در مرز کولبری میکردند اما بیشتر نگاه دوربینها به پیرمردهای فرتوتی بود که با هر زحمتی در زمستان، ناچار به کولبری میشدند. در اواخر آذرماه، یک خبر مثل بمب در رسانههای ایران ترکید. خبر این بود که 2نوجوان کولبر در مرز، بر اثر سرما جانشان را از دست دادهاند. یکی از این دو نوجوان در بالای کوه جانش را از دست داده بود و دیگری، در مکان نامعلومی. همین موضوع باعث شد تا چندصد نفر برای چند روز بهدنبال جنازه نوجوان دوم باشند و رسانهها هم به این اخبار بپردازند. بالاخره پس از چند روز، جنازه نوجوان دوم هم پیدا شد. با توجه به غمبار بودن این رخداد، من برای نوشتن گزارش، راهی مریوان و مرز شدم، حضور در منطقه مرزی و گفتوگو با کولبران، درک مرا نسبت به موضوع تغییر داد.
از مطالب کتاب«یک زمستان با کولبرها» برمیآید که محتوای اثر حاصل سفرهای شما به مناطق مرزی در غرب و شمالغرب کشور باشد. هماهنگیهای لازم برای این سفرها چگونه صورت میگرفت و آیا با موانعی برای ورود به نقاط مرزی حساس که محل استقرار نیروهای مرزبانی و عبور کولبران است، مواجه بودید؟
به جهت اینکه در مناطق مرزی، کولبران تردد دارند، حضور یک خبرنگار چندان بهچشم نمیآید. البته در سفرهای اینچنینی، سعیام بر این بوده است که بدون هیاهو یا اطلاعرسانی قبلی کارم را انجام دهم تا حساسیتی ایجاد نشود. سادهتر بگویم، حتی پاسگاه مرزی یا نهادهای امنیتی، وقتی متوجه حضورم در مرز میشوند که گزارشم را بخوانند. سفرهای من در هر منطقه مرزی متفاوت از دیگری بوده است. بهعنوان نمونه در مرز سردشت یا پیرانشهر، عبور از مرز کار چندان سادهای نیست و نیروهای مرزبانی یا سپاه پاسداران دربدترین شرایط آبوهوایی در ارتفاعات حضور دارند. دلیل این حضور، تهدیدات امنیتی و تردد گروهکهای تروریستی در مرز است. در مریوان اما تجربه من متفاوت بود. در هر دو سفر به مرز مریوان، نیروهای مرزبانی در برجکی که در ارتفاعات جانمایی شده است، حضور نداشتند. شاید دلیل آن برقراری امنیت نسبی در آن سوی مرز مریوان نسبت به پیرانشهر و سردشت باشد. این نکته را هم بگویم که در سردشت و پیرانشهر بهدلیل احتمال سقوط بهمن، هیچ کولبری به مرز نمیرفت تا بتوانم با آنها همراه شوم.
کتاب شما ترکیبی از شیوههای نگارشی سفرنامهنویسی و گزارشنویسی است که در نهایت گزارشنویسی بر کلیت آن غلبه میکند. این مسئله تا چه اندازه عمدی بود؟
درست است. من تلاشم بر این بود که هرطور شده دادههای رسمی و اطلاعات مهم که برای درک مسئله لازم است را در کتاب بگنجانم. در سفرنامهنویسی، نویسنده چندان به این اطلاعات ارجاع نمیدهد اما من ناچار بودم در شرایطی که تقریبا پدیده کولبری در داخل چندان مورد توجه قرار نمیگیرد، همه آنچه را که لازم است در یک کتاب جای بدهم. با این حال، بخشی از این دادهها که مخاطب را بیشتر با واقعیتهای کولبری آشنا میکند را در پیوست کتاب آوردهام. این مطالب میتوانست در کتاب نباشد تا آن یکدستتر شود، اما نخواستم یک نگاه کلان به مسئله را فدای شیوه نگارش کنم.
موضوع کولبری در سالهای اخیر به یکی از مسائل چالشبرانگیز در جامعه، بهویژه مناطق غرب و شمالغربی کشور تبدیل شده است، فکر میکنید کتاب شما در این زمینه تا چه اندازه قدرت روشنگری دارد؟
بحران کولبری در مناطق غربی از آنچه فکر میکنید و میکنیم، عمیقتر است. سال98 با یک جوان کولبر گفتوگو کردم. میگفت پیک موتوری بوده و ماهی 800هزار تومان درآمد داشته. حالا 2روز به مرز میآید و همین مبلغ را درمیآورد. یا خیاطی بوده که به جای خیاطی، کولبری میکند، چراکه به جای 25روزکار، در 3روز، پولی را که نیاز دارد از طریق کولبری درمیآورد. تا پیش از گزارش «13کیلومتر با کولبرها» که مقدمه سفر دومم به مرز و کتاب «یک زمستان با کولبرها» شد، تا جایی که مطالب را خواندهام، در هیچ گزارش و روایتی به مسئله کولبری، اشاره نشده بود. همانطور که گفتید کتاب تلفیقی از سفرنامه و گزارش است. یکی از دلایل آن، همین بود که مسئولان یا تصمیمسازان وقتی کتاب را میخوانند، بتوانند به جمعبندی روشنی درباره پدیده کولبری برسند. در حداقلیترین حالت، این کتاب چکیده بخش اعظم آن چیزی است که در مرز دارد اتفاق میافتد. من نمیدانم امسال یا سال آینده یا 10سال دیگر، ولی بالاخره روزی میرسد که برای تصمیمگیری درباره این پدیده، این کتاب خوانده میشود. البته ناگفته نماند در جریان سفر هیاتدولت به استان کردستان، از دفتر یکی از مسئولان دولتی با بنده تماس گرفته شد تا بهطور خلاصه درباره کولبری به آنها اطلاعات بدهم.
یکی از ویژگیهای جالب توجه کتاب شما، عکسهای ضمیمهای و اثرگذار آن است، این تصاویر چگونه تهیه شدند؟
با توجه به تجربه سفر قبلیام به مرز در دیماه98، در دومین سفر یعنی بهمن98، آقای وحید سرابی، عکاس روزنامه فرهیختگان هم مرا همراهی کرد. من تقریبا تمام تصاویر از کولبری در مرز مریوان را دیدهام. گمان نمیکنم عکاسی بوده باشد که چند ساعت در زمستان کوهنوردی کرده باشد تا به ارتفاعات کوه تته برسد و بتواند از کولبران عکس بگیرد. این کار سخت را وحید سرابی انجام داد. بهدلیل اینکه برای عکاسی نمیتوانست دستکش دست کند، دستهایش از شدت سرما سرخ شده بود ولی با این حال تصاویر بسیار با ارزشی را ثبت کرد.