تلاشهای کارآفرین برتر گیلانی که رؤیای خلبانی داشت جور دیگری به ثمر نشست
اشتغالزایی برای هزاران جویایکار
نیلوفر ذوالفقاری
74ساله است و سالها از روزهایی میگذرد که بهعنوان یک دختر دبستانی در ذهنش رؤیای خلبان شدن را پروبال میداد اما او رؤیاهایش را نه در آسمان، بلکه روی زمین دنبال کرد و سراغ خیاطی رفت تا به تن آرزوهایش جامه عمل بپوشاند. حالا فاطمه کامیاب، کارآفرین برتر استان گیلان در سال 1401و برگزیده دوره هشتم زنان کارآفرین برتر کشور است و از راهاندازی نخستین تاکسی تلفنی بانوان در انزلی تا ایجاد آموزشگاههای تخصصی هنری در گیلان، تاسیس شرکتهای تعاونی تولید پوشاک و تولیدات روستایی و طراحی و تولید لباسهای محلی و سنتی، برخی از فعالیتهای متنوع ثبت شده در کارنامه حرفهای او دیده میشود. کامیاب به جز هزاران هنرجویی که آموزش داده و بهخودکفایی رسانده، باعث شد حداقل برای بیش از هزارو100نفر شغل ایجاد شود. با این بانوی کارآفرین از تلاشهایش در سالها فعالیت متنوع گفتوگو کردهایم.
چند ساله بودید که تصمیم گرفتید به جای خانهنشینی، حتما یک شغل داشته باشید؟
کلاس هفتمی بودم و خانهمان نزدیکی دریا بود. یک موجشکن آنجا بود که چتربازها در نزدیکی آن از هلیکوپتر و هواپیما میپریدند و تمرینهایشان را برای یادگیری انجام میدادند. من از روی موجشکن آنها را تماشا میکردم و مصمم بودم که مثل آنها کاری انجام دهم. به سختی خودم را به آنها رساندم و فهمیدم برای ثبتنام باید تا کلاس نهم درس بخوانم. فردای آن روز، دوباره به تماشای گروههای چترباز رفتم اما اینبار با خودم گفتم دوست دارم جای خلبان هواپیما باشم نه چتربازهایی که از هواپیما بیرون میپرند. فهمیدم که باید دیپلم بگیرم و به دانشگاه بروم تا خلبان شوم. از همان روزها بلندپرواز بودم.
واکنش اطرافیان به این رؤیای شما چه بود؟
وقتی موضوع را با مادرم درمیانگذاشتم، گفت دخترجان آدم زمین را نمیگذارد و برود در آسمان راه برود! اما من رؤیاپرداز بودم و با خودم گفتم حالا تا موقعش برسد، مادرم را هم راضی میکنم. همان سالها، وقتی هنوز دانشآموز بودم، یک روز از روی ردی که بدنم روی ماسههای ساحل به جا گذاشته بود، مثل یک الگوی خیاطی، پارچهای را قیچی کردم. با چرخخیاطی دستی مادرم، هرطور بود لباسی برای خودم دوختم. وقتی لباس را به بزرگترها نشان دادم، همه تشویقم کردند. به این ترتیب نخستین لباسم را در 12سالگی دوختم و به مادرم گفتم این دیگر رؤیای آسمانی نیست، من میتوانم در آینده خیاط خوبی شوم.
بهطور جدی از چه زمانی وارد بازار کار شدید؟
دانشآموز زرنگ و موفقی بودم. وقتی مادرم لباس میدوخت، کنارش مینشستم و از او کار یاد میگرفتم. الفبای خیاطی را اینطور آموختم. بعد از ازدواج، در دوره تربیتمعلم قبول شدم اما احساس میکردم علاقه اصلی من کارکردن با بزرگسالان است نه درس دادن به بچهها. دوباره به فکر خیاطی افتادم. همسرم هم از من حمایت کرد و تشویقم کرد تا کارگاه خیاطی راه بیندازم.
چطور شغل شما از یک کار شخصی، به فعالیتی تبدیل شد که برای افراد دیگر هم درآمدزایی به همراه داشت؟
بعد از مدتی خیاطی، اینبار تصمیم گرفتم آموزشگاه دایر کنم و کار را به علاقهمندان یاد دهم. آموزشگاه در ابتدا فقط ویژه خیاطی بود اما در این سالها کار آنقدر پیشرفت و توسعه پیدا کرده که حالا 38رشته در آن آموزش داده میشود. آموزشگاه من در انزلی نمونه بود اما رویاهایم تمامی نداشت. بار دیگر سراغ یادگیری طراحیلباس رفتم و تصمیم گرفتم لباسهای سنتی گیلان را تولید کنم. بعد هم تصمیم گرفتم تولید صنایعدستی را به هنرجوها آموزش دهم و به این ترتیب زمینه ایجاد شغلهای مختلف برای هنرجویان ایجاد شد.
در این مسیر چهکسی شما را تشویق میکرد؟
همسرم در همه مراحل، طبق قولی که روز اول به من داده بود از من حمایت کرده است. مشوق اصلی من او بوده و هربار به مشکلی خوردم، با حمایتهایش باعث دلگرمی من شده است.
وقتی کار را شروع کردید، سرمایه قابلتوجهی داشتید؟
شاید باورتان نشود اما هیچ سرمایهای نداشتم! کارم را با یک چرخخیاطی شروع کردم و حالا بزرگترین آموزشگاه طراحی لباس را دارم. 15سال پیش، کتابی طراحی کردم برای الگوی لباسهای بدون پرو. با این الگوها، کار برای هنرجویان خیلی راحتتر شده و میتوانند زودتر پیشرفت کنند.
حضور ذهن دارید تاکنون برای چند نفر تا به حال اشتغالزایی کردهاید؟
به جز هزاران هنرجویی که آموزش دادهام و بهخودکفایی رسیدهاند، تابهحال برای بیش از هزاران نفر اشتغالزایی کردهام. دراین میان 174نفر از هنرجویانم هم به تولید صنایعدستی مشغول شدهاند، آن هم صنایعدستی خاص و نمونه که به خارج از کشور هم فرستاده میشود. افراد را بعد از آموزش رها نمیکنیم و برای آنها در منطقه آزاد انزلی غرفه میگیریم تا کارهایشان را به نمایش و فروش بگذارند. خوشبختانه شهردار و فرماندار هم خوب از ما حمایت میکنند تا آنجا که برای اولینبار، در ساختمان استانداری نمایشگاه بزرگ صنایعدستی دایر کردیم. حالا بسیاری از هنرجویان تبدیل به تولیدکنندگان موفقی شدهاند که محصولات خود را میفروشند و کسب درآمد میکنند. در مجموع تابهحال بیش از 2هزارو100هنرجو در آموزشگاههایم کار یاد گرفتهاند و به قاطعیت میتوانم بگویم بیش از هزارو100نفر از آنها در حال حاضر مشغول کار شدهاند. بعضی تولیدی راه انداخته و برخی در انزلی آموزشگاه تاسیس کردهاند و بعضی هم در خیاطخانهها، مزونها و تولیدیها مشغول کار هستند.
در تولیدی پوشاک شما چه فعالیتی انجام میشود؟
من 2تولیدی پوشاک راهانداختهام؛ یکی شهری و دیگری روستایی. هردو در قالب شرکت تعاونی فعالیت میکنند. یک شرکت دیگر هم برای افراد استثنایی راهاندازی کردهام. با نماینده شهرمان صحبت کردهام و برای این بچهها، که اغلب از خانوادههای کمدرآمد هستند، تسهیلاتی هم برای تامین حداقلهای زندگی آنها درنظر گرفتهایم.
در کارنامه شما راهاندازی نخستین تاکسی تلفنی بانوان انزلی هم دیده میشود. چطور در کنار این میزان از کار به این فعالیت هم دستیافتید؟
سال 1385در انزلی، مشکلاتی برای استفاده زنان از تاکسیهای تلفنی پیش آمده بود. به ملاقات فرماندار رفتم و به او گفتم وقتی این تعداد بانوی کارآمد و توانمند در شهرمان وجود دارد، چرا یک تاکسی تلفنی بانوان نداشته باشیم؟ او جواب داد چنین چیزی هنوز در کشور وجود ندارد! اما من اصرار کردم ما در استان گیلان بهعنوان نخستین گروه این کار را راهبیندازیم. فرماندار هم خواست خودم مدیریت کار را برعهده بگیرم. اولین دوره را با 8نفر شروع کردیم و استقبال آنقدر زیاد بود که خیلی زود کار توسعه پیدا کرد و تاکسیتلفنی بانوان پرطرفدار و بعدها در تهران هم تاکسی تلفنی بانوان راهاندازی شد.
بهعنوان یک بانوی کارآفرین، تا به حال با چالشهایی خاص بانوان هم روبهرو شدهاید؟
خوشبختانه من هرگز این اتفاق را تجربه نکردهام. همسرم همیشه پشتیبان من بوده، با وجود اینکه خودش سرهنگ نیروی دریایی و یک نظامی است، هرگز دست از حمایت از من برنداشت اما شاهد بودهام خانواده زنان توانمند بسیاری، به آنها اجازه شکوفایی استعدادهایشان را ندادهاند. برخی از مواقع ممکن است موانعی سر راه زنان کارآفرین قرار بگیرد اما من هرگز به آن توجه نکردهام. معتقد بودم زمانی که کاری را شروع میکنم تا وقتی آن را به سرانجام نرساندهام نباید ازپابنشینم.
فکر میکنید زنان میتوانند مدیران موفقی باشند؟
بدون شک. من معتقدم اگر زنی بخواهد، تصمیم بگیرد و تلاش کند، حتما توانمندیهایش را بروز میدهد. من از آن دسته افرادی بودم که هرچه میخواستم، برای بهدست آوردن آن بینهایت تلاش میکردم.
جوانها پیش شما از بیکاری گلایه میکنند؟
خیلی از جوانان با من درددل میکنند و از بیکاری گلایه و شکایت دارند. من افراد زیادی را در شهرمان میشناسم و سعی میکنم این جوانان را به تولیدیها و مشاغل مختلف معرفی کنم. یک پرونده پروپیمان از هنرجویانم دارم و هر مرکزی نیروی کار بخواهد، سریع به یکی از هنرجویان زنگ میزنم تا مشغول کار شود. در نقاط روستایی هم شعبههای آموزشی را فعال کردهام تا هم مربیانی تربیت شوند، هم افراد زیادی بتوانند کار یاد بگیرند. خیلی از جوانها از من راهنمایی میخواهند تا بدانند چه کسبوکاری باید راهبیندازند؟ من تجربههای خودم را در اختیارشان میگذارم و به آنها پیشنهادهای متنوع میدهم تا کارشان را شروع کنند. بهنظرم کسی که بیکار در خانه بنشیند، وقتش را به بطالت گذرانده است.
در این مسیر طولانی، مواجهه با مشکلات و بحرانهای اقتصادی، شما را از ادامه راه ناامید نکرد؟
هرگز. سال 1385 حجم زیادی لباس از چین وارد کشور و آن سال تولیدی من ورشکست شد و همه محصولات روی دستمان ماند. من خیلی از این تصمیم شاکی بودم چراکه به تولیدکنندگان پوشاک ضربه سنگینی وارد شد. من هم در کارم به صفر رسیدم، با این حال ناامید نشدم. آموزشگاهم هنوز فعال و دلم به آن گرم بود. از طرف دیگر دیدن جوانانی که صاحب کسبوکار شده بودند، مایه دلگرمی و امیدواری من بود.
در این سالها باز هم به رؤیای خلبانی در کودکیتان فکر میکنید؟
همیشه به اینرؤیا فکر میکردم. حتی بعدها مادرم میگفت از اینکه مانعات شدم پشیمانم و ایکاش میگذاشتم دنبال آرزویت برای خلبانی بروی! اما من شغل خودم یعنی خیاطی را خیلی دوست دارم، آنقدر در این راه زحمتکشیده و احساس خوشحالی را تجربه کردهام که هرگز حسرت رؤیای خلبانی را نخوردهام. اگر دوباره به عقب برگردم، باز هم همین راه را انتخاب میکنم.