• چهار شنبه 2 خرداد 1403
  • الأرْبِعَاء 14 ذی القعده 1445
  • 2024 May 22
شنبه 24 دی 1401
کد مطلب : 182733
+
-

مرور زندگی و سلوک آیت‌الله علی‌اکبر فائزی‌پور تهرانی از زبان اهالی کن

صلح و آشتی را به اهالی کن هدیه داد

گزارش
صلح و آشتی را به اهالی کن هدیه داد

سمیرا باباجانپور-روزنامه‌نگار

آیت‌الله علی‌اکبر فائزی‌پور تهرانی یکی از روحانیونی است که بعد از دوران تحصیل در حوزه علمیه در کسوت روحانی عازم کن می‌شود. حضور تأثیرگذار او در این محله چنان بوده است که هنوز هم اهالی کن از او به‌عنوان گره‌گشا و یکی از افرادی نام می‌برند که بسیاری از مشکلات محله را برطرف می‌کرد. ​آیت‌الله فائزی‌پور، متولد بیست‌و‌دوم بهمن‌ماه ۱۳۰۲، در دوران نوجوانی در مدرسه‌ مرحوم آیت‌الله برهان درس خواند و پس از گذراندن دوران مقدماتی تحصیل به حوزه علمیه قم رفت و پای درس استادانی مانند آیت‌الله‌العظمی بروجردی، آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی، آیت‌الله داماد و امام‌خمینی‌(ره) نشست و توانست تا درجه اجتهاد پیش برود. حضور او در محله کن حکایت جالبی دارد که باید شنید.

 حسین فائزی‌پور، فرزند آیت‌الله فائزی‌پور که فوق‌تخصص زانو از دانشگاه تورنتو کاناداست، اکنون به‌عنوان عضو هیأت‌ علمی و استادیار گروه جراحی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران مشغول کار است. زمانی که آیت‌الله تهرانی به کن می‌آید او ۴ سال داشت و کم‌وبیش خاطراتی از نخستین سال‌های حضور پدر در کن دارد: «حوالی سال ۱۳۳۷ عده‌ای از اهالی کن برای انجام امورشان ازجمله پرداخت وجوهات و البته حل مشکلات محلی به قم می‌روند و از آیت‌الله بروجردی درخواست می‌کنند به نمایندگی، فردی را به کن بفرستند. یکی از مسائلی که آن زمان در کن وجود داشت اختلافات محلی بود که با تدبیر پدر رفع شد. نخستین کار ایشان این بود که برای ایجاد اتحاد میان مردم محله‌ها به‌جای اینکه در یک مسجد نماز بخوانند، به‌صورت گردشی هر ۱۰‌روز به یک محل می‌رفتند و نماز جماعت را در آن محل می‌خواندند. همین موضوع موجب می‌شد مردم به محله‌های دیگر رفت‌وآمد کنند و پس از نماز جماعت با هم گفت‌وگو کنند. ضمن اینکه حاج‌آقا مردم را به‌شدت برای شرکت در نمازهای جماعت تشویق می‌کرد.»

همه دارایی‌اش را بخشید تا سبک‌بال از این دنیا برود
محمد فائزی‌پور، کوچک‌ترین فرزند آیت‌الله، در مورد زندگی شخصی پدر می‌گوید: «پدرم وقتی به کن آمد هیچ‌چیز نداشت. وقتی هم از دنیا رفت همانطور بود. ایشان جز خانه و ۴ هزار جلد کتاب، چیزی در این دنیا نداشت. کتاب‌هایی داشتند که قیمت بسیار زیادی داشت و علما می‌دانند کتاب‌های خطی چندجلدی چه ارزشی دارد. چند سال قبل از اینکه از دنیا برود همه آنها را لیست و وقف کتابخانه آیت‌الله‌العظمی مرعشی‌نجفی کرد. در لابه‌لای این ۴ هزار جلد کتاب، کتاب‌های فقهی خطی و کاملی بود که من نمونه‌شان را خیلی کم دیده‌ام. بعد هم‌ خانه‌اش را حوالی سال ۱۳۷۰، یعنی ۱۴ تا ۱۵ سال قبل از فوتشان، به نام مادرم کردند تا سبک‌بال باشد و در این دنیا به چیزی تعلق‌خاطر نداشته باشد. تنها چیزهایی که برای ما به یادگار گذاشت خاطرات نابی است که هرروز آنها را مرور و سعی می‌کنیم به توصیه‌هایش عمل کنیم. ضمن اینکه پدر ۹ جلد کتاب هم تألیف کرده است با عنوان‌های «جزوه‌ای در توحید»، «نبوت عامه»، «نبوت خاصه»، «امامت عامه»، «امامت خاصه»، «معاد خاتمیت»، «جبر و تفویض» و جزوه‌ای درباره امام‌زمان عجل‌الله فرجه‌الشریف.»

زحمت را با خطاهای کوچک نباید بر باد داد
یکی از خصوصیات آیت‌الله تهرانی توجه و دقت‌شان در امور مختلف است. علیرضا بزرگی، از معتمدین محله کن خاطره‌ای از آخرین روزهای عمر آیت‌الله در خاطر دارد که اوج دقت و حساسیت او را می‌رساند. بزرگی می‌گوید: «آیت‌الله تهرانی ۱۱ مهر ۱۳۸۲ از دنیا رفت. در شهریور همان سال مصوب شد که مسجد شهدای کن تعمیر شود. او هم به‌عنوان امام‌جماعت توصیه‌هایی انجام داد و چند روز بعد راهی سفر عمره شد. حدود یک هفته قبل از فوتشان از سفر عمره بازگشت. تعمیرات مسجد تمام‌شده بود و نمازها به این مسجد منتقل شده بود. کسی که مسئول رنگ آجرنماهای حسینیه بود کمی بی‌دقتی کرده بود و در بعضی جاها رنگ به روی سنگ‌های مرمر پایین دیوار ریخته بود. همان روز اول بعد از برگزاری نماز چشم‌شان به سنگ‌های رنگ‌شده افتاد و خطاب به کسی که مسئولیت کار را برعهده داشت گفت: «واقعاً حیف این سنگ‌ها نیست که رنگی شده است. معلوم است کسی که این کار را انجام داده دلش نه به حال رنگ سوخته و نه نمای مسجد که با پول نذور مردم نگهداری می‌شود. واقعاً حیف است که آدم با یک کار ساده و پیش‌پاافتاده همه زحماتش را برباد بدهد.»

امین مردم کن بود
علیرضا محبی، از اهالی محله کن، می‌گوید: «اهالی محل به او آقاتهرانی می‌گفتند. روحانی با صبر و حوصله که پای درددل مردم می‌نشست و پیگیر مشکلات‌شان بود. همیشه ظاهری آراسته و پاکیزه داشت و فکر نمی‌کنم کسی از ایشان عصبانیتی دیده باشد. همین خصوصیت باعث شده بود که مردم به‌مرور زمان او را از خودشان بدانند و در کوچک‌ترین مسائل هم با او مشورت کنند. یکی از خصوصیات مهم ایشان رفت‌وآمد در میان مردم بود؛ مانند سایر مردم سوار اتوبوس می‌شد. خریدهایش را خودش از بقالی محله انجام می‌داد. از مراجعات وقت و بی‌وقت مردم خسته نمی‌شد. نکته شنیدنی درباره ایشان این بود که به نماز جماعت بسیار اهمیت می‌داد. برای همین همه کارهایش را طوری تنظیم می‌کرد که وقت نماز در مسجد باشد.»

 

این خبر را به اشتراک بگذارید