دیکتاتورهایی که برای تسویهحساب سیاسی از مهماننوازی مرسوم مردم کردستان هم نگذشتند
جریان سازی علیه مهماننوازی
تصویری که رسانههای ضدانقلاب و حامیان داخلی و خارجی آن از کردستان نشان میدهند حکایت از ناامنی و درگیری شدید نیروهای امنیتی با مردم کردستان دارد؛ درگیریهایی که روزانه یک شهر این استان را از کنترل «دولت» خارج کرده و بهدست معترضانی که «انقلابی» خوانده میشوند، میاندازد. یک روز خبر از سقوط «اشنویه» میدهند و روز دیگر از فرار مأموران حکومتی و دولتی از «جوانرود» و اداره شهر بهدست مردم! تیتر میزنند. یک روز از تصرف کامل ادارات دولتی فیلم، نمایش میدهند و روز دیگر ادعای تصرف شهری دیگر را در بوق و کرنا میکنند. تصویری که در چند ماه اخیر از استان کردستان به نمایش گذاشته شده، تصویر دیاری جنگزده با خیابانهایی پرآشوب و درگیری است که «زندگی» در آن مرده است. درست در چنین شرایطی، درحالیکه بسیاری انتظار دارند بر مبنای خبررسانیهای رسانههای معاند آن سوی مرزها، حکومت به کردستان لشکرکشی کند تا شهرهایی که به تصرف مردم درآمدهاند! را باز پس بگیرد، خبری عجیب منتشر میشود. رئیسجمهور در برنامهای بدون اعلام قبلی به کردستان سفر میکند! اتفاقی که همه برنامهریزیهای انجام شده رسانههای ضدانقلاب برای درهم نشان دادن وضعیت کردستان و خارج شدن کنترل آن از دست دولت را نقش برآب میکند.
ماجرای شکلات
رئیسجمهور بدون اطلاع قبلی به برخی روستاها و مناطق سنندج سفر میکند و با کمترین تشریفات و اطلاعرسانی سراغ مردمی میرود که در شهر و روستا زندگی میکنند. حضور رئیسجمهور در روستاها برای بسیاری از آنان عجیب است. برخی باور نمیکنند که مقامی رسمی در حد رئیسجمهور به روستا و شهر آنها سفر کرده باشد. مهماننوازی کردها در چنین ایامی دیدن دارد. هرکس حتی با یک لبخند از رئیسجمهور استقبال میکند. در روستای «دولاب»، رئیسجمهور و همراهانش کوچهها و خیابانها را پیاده پشتسر میگذارند و چهره به چهره و دهان به دهان با مردم حرف میزنند. در یکی از کوچهها، کاسبی با دیدن رئیسجمهور دستان او را به گرمی میفشارد و از شکلاتهایی که در مغازه دارد به او تعارف میکند. رئیسجمهور نیز برای اینکه دست او را رد نکرده باشد، شکلاتی بر میدارد و از مرد مغازهدار که نامش «فیضالله قادری» است، قدردانی میکند. این همه ماجرایی است که بین فیضالله و رئیسی رخ میدهد، اما این اتفاق برای برخی خوشایند نیست. ساعتی پس از این دیدار و انتشار ویدئوی آن در فضای مجازی، ضدانقلاب و جریانهای تجزیهطلب در کردستان در فراخوانی خواهان پیدا کردن مغازهدار معروف این ماجرا میشوند.
آغاز تهدیدها و اتهامات
فراخوان ضدانقلاب در شبکههای مجازی یک جمله مشترک دارد. آنان تصویر فشردن دست ابراهیم رئیسی ازسوی فیضالله را منتشر کرده و زیر تصویر اتهام «جاش» بودن را به این مغازهدار میزنند. در زبان کردی «جاش» معنای«خائن» دارد و برای کردها «انگ» خیانت موضوعی نیست که حاضر باشند آن را بپذیرند. وابستگان ضدانقلاب یک ساعت بعد، نشانی منزل، نشانی مغازه و نام و فامیلی مغازهدار سنندجی را در تمام رسانههای ضدانقلاب و همچنین تلویزیون سعودی ایران اینترنشنال که بهطورمستقیم به تریبون کومله و دمکرات تبدیل شده، منتشر میکنند. سپس فیضالله را با تماسهای تلفنی پیدرپی و پیامک، تهدید جانی میکنند.
در تهدیدی مستقیم به فیضالله آتش کشیده شدن مغازهاش را نوید میدهند و نویددهندگان آتشافروزی برای اثبات ادعای خود به ماجرای آتشزدن یک شیرینیفروشی دیگر در شهر آبدانان که با ضدانقلاب همراهی نکرد، اشاره میکنند و میگویند که خانهاش را همزمان با مغازهاش به آتش میکشند. سابقه خشونت گروههای تجزیهطلب در برخورد با مردم عادی و به آتشکشیدن خانههای آنان حتی با وجود حضور اعضای خانواده، تهدیدها را جدی نشان میدهد. با افزایش تهدیدها، به فیضالله دیکته میکنند که باید بابت کاری که کرده است از مردم عذرخواهیکند!
مکث
پیام عذرخواهی؛ برای نجات زندگی
فیضالله همان شب مجبور میشود ویدئویی از خود ضبط کند و بگوید: «قسم میخورم که به هیچ ارگان، سازمان و نهادی وابسته نیستم و تاکنون حتی هزار تومان هم از دولت پول نگرفتهام.» فیضالله از تهمتهایی که به او زده شده است ابراز ناراحتی میکند و حرفش را اینطور ادامه میدهد: «اتفاقی که در مغازهام رخ داد، برنامهریزی شده نبود و کاملا اتفاقی بود. هدفی از انجام این کار (تعارف شکلات) نداشتم. اگر این کارم سبب ناراحتی شده است معذرتخواهی میکنم و امیدوارم مرا ببخشید.» زبان فیضالله یک پیام دارد. او از تهدیدها ترسیده و میخواهد زندگیاش را که با اجاره مغازه تامین میشود، از آتشافروزی تجزیهطلبها نجات دهد. ویدئویی که او ضبط کرده است بلافاصله از شبکههای لندننشین وابسته به دربار سعودی و خاندان سلطنتی انگلیس سردرمیآورد و این شبکهها با ذوقزدگی تمام از عذرخواهی مغازهدار پذیرای رئیسی در سنندج، خبر و گزارش میدهند. گرچه این ویدئو و انتشارش باعث نشده تهدیدهای مدعیان «زن، زندگی و آزادی» از جان، مال و ناموس او به پایان برسد و زندگی فیضالله همچنان در سایه ترس و وحشتی است که تجزیهطلبهای وابسته به کومله و دمکرات، آن را به جانش انداختهاند.