• دو شنبه 1 اردیبهشت 1404
  • الإثْنَيْن 22 شوال 1446
  • 2025 Apr 21
یکشنبه 27 آذر 1401
کد مطلب : 180305
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/nZRRE
+
-

70سال از انتشار «سپیددندان» ترجمه محمد قاضی گذشت

چهره درخشان آسمان ترجمه

کتاب خانه
چهره درخشان آسمان ترجمه

حمیدرضا محمدی-روزنامه‌نگار

چندان جوان نبود اما در آن زمان تازه‌کار بود و هنوز در ابتدای راهی دراز. اما به‌خود اطمینانی داشت که او را به‌هیچ طریق و ترتیبی منصرف نمی‌کرد. به قلم خود، به فارسی‌دانی و البته به فرانسه‌دانی خود ایمان داشت. 12سال پیش‌تر رمانی نوشته بود که «زارا، عشق چوپان» نام داشت و یک سال بعد هم، «کلود ولگرد» اثر ویکتور هوگو را به فارسی برگردانده بود اما هیچ‌یک چندان دیده نشده بود.
حالا پس از یک دهه، به سراغ آناتول فرانس رفته بود تا «جزیره پنگوئن‌ها» را ترجمه کند و کرده بود هم، اما کسی برای مترجمی گمنام سرمایه نمی‌گذاشت. کتابخانه معرفت و انتشارات امیرکبیر دست رد به سینه‌اش زده بودند اما ربیع مشفق همدانی که خود در آن روزگار مترجمی نامدار بود و به همراه برادرانش، انتشارات صفی‌علیشاه را در میدان بهارستان، ابتدای خیابان صفی‌علیشاه اداره می‌کرد، از قلمش به شگفت آمد و گفت: «اثر ترجمه شما را با اشتیاق تمام خواندم و به شما تبریک می‌گویم. شما چهره درخشانی هستید که در آسمان ترجمه طلوع کرده‌اید و باید کاری کرد که به مردم معرفی شوید». درنتیجه از او خواست تا برای معرفی‌شدن به مردم و پیش از انتشار جزیره پنگوئن‌ها، «کتاب دیگری از یک نویسنده معروف و بازارپسند برای ما ترجمه کنید.» مدیر آن بنگاه نشر، نام چند نویسنده برجسته را به این مترجم گفت و وقتی به نام جک لندن رسید، به یاد «سپیددندان» افتاد و گفت: «اثری از جک لندن دارم که گمان نمی‌کنم تابه‌حال ترجمه شده باشد».
حالا دیگر «محمد قاضی» که در آن برهه 39ساله بود، دست‌به‌کار شد؛ «چون مصمم بودم که به هر قیمتی شده خودم را نشان بدهم و ثابت کنم که بیهوده از پیشکسوتان بی‌مایه ایراد نمی‌گیرم.» در موعد قرار یعنی 4ماه، کار را تمام کرد و یک ماه بعد هم کتاب با قیمت 30ریال به طبع رسید؛ «روزی که کتابم از چاپ درآمد و در پشت شیشه‌بند کتابفروشی‌ها خودنمایی کرد، چنان غرق در شادی و نشاط شده بودم که سر از پا نمی‌شناختم. دستخوش چنان غروری شده بودم که انگار دنیا را فتح کرده بودم».
وصف ترجمه سلیس و روان قاضی دهان‌به‌دهان گشت و کتاب طی 6-5ماه نایاب شد. نقادان او را ستودند و مترجمی دانستند که هنگام ورزیدگی قلم، گام به میدان ترجمه نهاده و یک‌شبه راه صد ساله را رفته است. او با قلمی رخشان پای به این عرصه گذاشت و چهره‌ای درخشان شد، چنان که وقتی در حال برگرداندن سپیددندان بود و ترجمه فارسی خود را می‌خواند، حالی غریب به او دست می‌داد؛ «بی‌هیچ‌گونه انگیزه خودستایی و خودبینی لذت می‌بردم و حس می‌کردم که آن جمله‌ها را اگر با قلم مترجم دیگری غیر از خود من هم به همین صورت به فارسی درآمده بود می‌پسندیدم. در آن ترجمه دیگر خودم را نمی‌دیدم، بلکه کاری اصیل و نوظهور می‌دیدم که با ترجمه‌های سرهم‌بندی داعیه‌داران آن روز متفاوت بود». اثری که در سال‌های بعد، در سلسله کتاب‌های جیبی، ابتدا در مؤسسه انتشارات فرانکلین و سپس در مؤسسه انتشارات امیرکبیر نشر یافت.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید