کریستین بوبن چگونه مینوشت؟
نگرش معنوی به جهان
کریستین بوبن، نویسنده فرانسوی که پنجشنبه گذشته چشم از جهان فروبست، متولد1951 و یکی از نویسندگان مهم معاصر فرانسه بود. او در خانوادهای مهربان متولد شد و کودکی خوبی را سپری کرد. بوبن از همان دوران کودکی علاقه زیادی به مطالعه داشت. خودش در اینباره گفته بود: «زندگیام در کتابها سپری شده، به دور از دنیا و بدون اینکه بدانم با مطالعاتم همان کاری را کردم که پرندگان از روی غریزه با شاخههای درخت؛ آنها را میشکنند و میسایند تا شاخه نازکی را جدا کنند که به زودی به دیگر شاخهها میپیوندد و لانهشان را میسازد.» بوبن در رشته فلسفه تحصیل کرد و پس از فارغالتحصیلی در زمینه روزنامهنگاری مشغول به فعالیت شد. او مدتی بعد در کتابخانه و موزه کار کرد و دورههای مددکاری روانی را نیز گذراند. این فعالیتهای متفرقه علاقه او را به ادبیات نکشت و همواره به ادبیات علاقهمند باقی ماند. او از اواخر دهه70 میلادی کار نوشتن را شروع کرد و در دهه 90 میلادی به اعتبار جهانی رسید. البته بوبن برای رسیدن به این اعتبار راه سادهای در پیش نداشت. او در سال1977 نخستین اثر خود به نام «نامه بنفش» را منتشر کرد که نتوانست مخاطبان زیادی را بهخود جذب کند اما او ناامید نشد و با بررسی بیشتر سلیقه مخاطب و پیشرفت در نویسندگی، آثار بعدیاش را به چاپ رساند و با اقبال مردم مواجه شد.
در میان نویسندگانی که آثارشان به فارسی ترجمه شده، اقبال بسیار زیادی به کتابهای بوبن وجود داشته است، چه در میان مترجمان و چه در میان خوانندگان. بسیاری از آثار او بهدست مترجمان نامدار یا تازهکار به فارسی برگردانده شده و برخی از این ترجمهها بارها تجدید چاپ شده است و همچنان آثار بوبن ترجمه و خوانده میشود. او در بیشتر آثارش به مفاهیمی همچون کودکی، عشق و تنهایی پرداخته است. آثار این نویسنده فرانسوی را میتوان در امتداد هم دانست که هریک تشکیلدهنده تکهای از پازل فکری اوست. نوشتههای بوبن لحن خاص خود را دارند و در عین حال بازتابدهنده اندیشههای معنوی وی هستند. پیروز سیار، مترجمی که نخستینبار بوبن را به فارسیزبانان معرفی کرد، بوبن را ادامهدهنده سنتی از نوشتار معنوی در فرانسه میداند که عقبهاش به شاتو بریان برمیگردد. او در جلسهای درباره این موضوع گفته بود: «بوبن نویسندهای بود که درون نوعی سنت ادبی میگنجید که در آن، گرایشهای معنوی قوی است و میان آثار او و متون دینی مسیحیت، ارتباطی پیوسته و آشکار به چشم میخورد. او همچنین در گونه ادبیای میگنجید که نویسندگان سرشناسی را در دل خود جای داده است، البته اکثر این نویسندگان در ایران شناخته شده نیستند و ناشران و مترجمان ما متأسفانه کمتر به سراغ آنها رفتهاند. در اینگونه ادبی به نویسندگانی همچون سیمون وی، شارل پگی، ژرژ برنانوسریا، پل کلودل و... برمیخوریم. حتی اگر به عقبتر برگردیم، باید از نویسندهای همچون شاتوبریان یاد کنیم که در کتاب مشهور خود با عنوان «نبوغ مسیحیت» که در ۱۸۰۲ انتشار یافت، درباره تأثیر دین مسیحی بر جهان ادبیات به تفصیل بحث کرده و از دستاوردهای این دین برای هنرهای گوناگون مانند نقاشی و موسیقی و پیکرهسازی نیز سخن به میان آورده است.»
در ایران پیروز سیار و مهوش قویمی بیشترین آثار را از بوبن به فارسی برگرداندهاند. از برخی آثار بوبن در بازار کتاب چندین ترجمه به فارسی وجود دارد و شاید همین موضوع کمی باعث سردرگمی مخاطب شود که بهترین ترجمه آثار بوبن کدام است.
آنچه در اینباره بدون مقایسه تطبیقی ترجمههای مختلف میتوان گفت این است که پیروز سیار شناخت بهتر و کاملیتری از جهان بوبن دارد و با توجه به این شناخت از اندیشه و جهانبینی او به ترجمه آثارش دست زده است. همچنین، سیار بهدلیل آشنایی با کتاب مقدس در انتقال اندیشههای معنوی بوبن به فارسی موفقتر از سایر مترجمان عمل کرده است. سیار درباره بوبن گفته است: «...فضای نوشتههای بوبن بین نظم و نثر، شناور و در نوسان است. اصولا بوبن نویسندهای است که با سازوکار ذهنی یک شاعر مینویسد و اندیشههایش پیوند تنگاتنگی با صور بدیع خیال که تراوش ذهن خلاق اوست دارد. شاید بتوان گفت که او از طریق آمیزش اندیشه و خیال به فضاهای ذهنی آرمانی خویش راه میبرد. اما از لحاظ قالب، نوشتههای او مرا به یاد پیروان رمان نو میاندازد. رمان نو فرم و قالب خاصی را در ادبیات جا انداخت و مضامین ویژهای را مطرح کرد که گوهر آنها در آن چیزی خلاصه میشود که ناتالی ساروت آن را «جستوجوی واقعیت ناپیدا» مینامید. اما میراثی که از لحاظ قالب و فرم از رمان نو باقی ماند، تثبیتشدهتر از سنخ مضامین آن است. بوبن تماما به مضامین معنوی گرایش دارد و این بسیار آشکارتر از آن است که نیازمند توضیح باشد.»
بوبن در کتاب « رفیق اعلی» کوشیده است تا با دیدی عمیق و زبانی ادیبانه به تفسیر زندگی فرانچسکوی قدیس بپردازد. این قدیس مشهور ایتالیایی که یکی از بزرگترین فرقههای مذهب کاتولیک را پدید آورد و پایهگذار نوعی مشرب عرفانی در آیین مسیحیت شد، پیامآور عشقی الهامگرفته از احساس عاطفی مادر نسبت به فرزند بود. چرا که تنها صورت حقیقی عشق را نهفته در این احساس میدید و بر آن بود تا آدمیان و حیوانات و نباتات و جمادات را جملگی از این عشق حقیقی بهرهمند سازد. در این باره در فصل مربوط به کودکی فرانچسکو در کتاب حاضر چنین میخوانیم: «فرانچسکوی کوچولو که این زمان صورتش را به شیر و اشک آلوده است، از آن روی در آینده تقدسی عظیم مییابد که از این گنج احساس مادرانه بهره میگیرد و جانوران و درختان و جملۀ جانداران را از آنچه مادران همواره برای نوزاد خویش ابداع کردهاند، برخوردار میسازد.»