نکتههایی باریکتر از مو در دنیای سلبریتیها
عیسی محمدی
همه از سلبریتیها صحبت میکنند، شما چطور؟ البته این صحبت کردن صرفاً به این روزها باز نمیگردد و اساساً در دهههای گذشته، سلبریتیها یا چهرهها یا افراد صاحب شهرت در حوزههای مختلف، همیشه موردتوجه بودهاند. در واقع فرهنگ شهرت یا سلبریتیها پدیدهای است که به نوعی به دنیای مدرن مرتبط است؛ پس طبیعی است که در این یکی،دوسده اخیر، بسیار دربارهاش صحبت شده باشد. در ایران هم ماجرا به همین قرار بوده است؛ از دهههای ابتدایی قرن سیزدهم شمسی، شاهد حضور سلبریتیها و چهرهها بودهایم. با توجه به فراگیر شدن تلویزیون، رادیو، موسیقی، سینما، ورزش و... نیز شاهد بودهایم که چهرهها بسیار بیشتر از قبل بازتولید شدهاند.
اما اینها را گفتیم که به کجا رسیده باشیم؟ نکته اول این است که ما در حوزه سلبریتیها، چهرهها و فرهنگ شهرت، با یک امر فردی روبهرو هستیم یا امری اجتماعی؟ بسیار مشاهده کردهایم که برخی از سلبریتیها، مدام گلایهمند بودهاند که زندگی عادی و متعادل ندارند و از این بابت بسیار ناراحتاند. رضا صادقی، خواننده پاپ، زمانی در مصاحبهای به نگارنده گفته بود که دیگران اگر زمین بخورند، چند نفر میروند و کمکشان میکنند اما اگر یک چهره معروف زمین بخورد، بقیه میآیند و موبایل به دست، دنبال شکار یک صحنهاند تا در شبکههای مجازی به اشتراک بگذارند. این، ماجرا و دغدغه بسیاری از سلبریتیها هم هست؛ طوری که مدام گله میکنند چرا دیگران به حوزه خصوصیشان احترام نمیگذارند!
حقیقت امر این است ادعای سلبریتیها روی کاغذ کاملاً منطقی است، اما در دنیای واقع، از این منطقی بودن خارج میشود. اما چرا؟ چون که سلبریتیها را باید پدیدهای اجتماعی بدانیم. سلبریتی، به واقع فردی معمولی است که غالباً در حوزهای مهارتی خاص دارد و به واسطه اهرمهایی چون رسانه، شبکههای اجتماعی، تودههای مردم و... شهرت او ضریب گرفته و رشد میکند. به واقع، مجموعهای از عوامل اجتماعی دست بهدست هم میدهند تا یک فرد تبدیل به یک چهره یا سلبریتی شود. پس چه بخواهد و چه نخواهد و چه دوست داشته باشد یا نداشته باشد، او یک امر اجتماعی است و طبیعی است که دربارهاش صحبت کنند و نظر بدهند و موردتوجه باشد.
نکته مهمتر بعدی، درک چیستی سلبریتیهاست. اما چرا این قضیه اینقدر مهم است؟ چون تا وقتی که ما موفق به درک چیستی یک پدیده نشویم، نمیتوانیم دربارهاش نظری هم داشته باشیم و نمیتوانیم صحبت کنیم. وقتی که موفق به درک چیستی سلبریتی و چهره میشویم، در آن صورت نکات مثبت و منفی این قصه را هم خوبتر درک خواهیم کرد. وقتی متوجه میشویم که سلبریتیها به نوعی، آرزوهای فروخفته افراد عادی هستند که در سطحی بزرگتر خودنمایی میکنند، در این صورت درک میکنیم که چه قدرت الگوسازی بالایی میتوانند داشته باشند. بیجهت نیست که این همه هزینه صرف تبلیغات میشود تا این چهرهها در کنار محصولات و خدمات و... حضور داشته باشند که فروش و ارائه بهتری صورت بگیرد.
متأسفانه در ایران، تلاش برای درک چیستی سلبریتیها چندان زیاد نبوده است. حتی در حوزه جامعهشناسی، روانشناسی، فرهنگپژوهی و... نیز شاهد چنین حرکتهایی نبودهایم و هر چه بوده، جرقهای کوتاه بوده است. تلاش برای درک دنیای سلبریتیها، ابتدا برای سیاستگذاران فرهنگی و اجتماعی یک جامعه و سپس برای خود مردم و دست آخر برای خود سلبریتیها میتواند بهشدت کارگشا باشد؛ بهطور مثال وقتی که جوانترها درک کاملی از خطرات و خوبیهای زندگی شهرتمدارانه داشته باشند، از همان ابتدا میتوانند به خوبی تصمیم بگیرند که آیا ورود به این حوزه داشته باشند یا نه. از سوی دیگر در تقابل چهرهها، مراکز آکادمیک، دولت و... مرجعیت افراطی صورت گرفته در حوزه آنها، حالت متعادلتری پیدا خواهد کرد. متأسفانه سالهاست شاهدیم که سلبریتیها مرجعیت اجتماعی افراطی پیدا کردهاند و خود نیز بارها اذعان کردهاند که نباید چنین باشد؛ درحالیکه فضای اجتماعی جامعه ما اتفاقی جز این را ایجاب نمیکند.
رابرت گرین، نویسنده کتاب «48راه بهدستآوردن و حفظ قدرت» در جایی از این کتاب دوجلدی خودش، نکته جالبی درباره چهرهها دارد. او اشاره میکند چهرهها سعی میکنند فاصله خودشان را با مردم حفظ کنند تا آن تصویر بزرگگونهای که از خودشان دارند حفظ شود. اما نکته مهمتر آن است که وقتی شما وارد زندگی معمولی چهرهها میشوید، پی به عادی بودن و معمولی بودنشان میبرید و این بزرگترین قاتل زندگی حرفهای یک چهره میتواند باشد. نمیدانم چقدر میتوان درباره درستی یا نادرستی این نکته رابرت گرین نظر داد اما بهنظر میرسد چندان بیراه هم نباشد. حقیقت امر آن است که سلبریتیها نیز مثل هر واحد اجتماعی دیگری در جامعه ما یا هر جامعهای، انسانی معمولی و عادی محسوب میشوند و در واقع شهرت فراوان، باعث نمیشود تا از قواعد معمول و مرسوم اجتماعی خارج شوند.
در این میانه، بهنظر میرسد که خود سلبریتیها باید جزو نخستین کسانی باشند که در حوزه مطالعات مرتبط با خودشان و دنیایشان، پیشقدم باشند؛ هرچند بهنظر میرسد با سطح اطلاعات و آگاهیای که بیشترشان دارند، این امر نشدنی باشد. آنها باید بپذیرند که پدیدهای اجتماعی هستند و حق ندارند هم از مواهب زندگی سلبریتیها بهره ببرند، هم انتظار داشته باشند کسی به زندگی آنها کاری نداشته باشد.