خاطرهبازی با علیاکبر استاد اسدی؛ در سالگرد بازی تاریخی ایران و استرالیا
باید 5گل از آنها میخوردیم
مهرداد رسولی
نبرد حماسی در برابر استرالیا اتفاقی نیست که حتی با گذشت بیش از 2دهه از حافظه تاریخی اهالی فوتبال در ایران محو شود. اهمیت این بازی و صعود دراماتیک تیم ملی به جامجهانی 1998فرانسه به حدی نزد ایرانیها مهم است که خیلیها از هشتم آذر 1376بهعنوان مبدأ و نقطه تحول در فوتبال ایران یاد میکنند. علیاکبر استاداسدی، مدافع محبوب محمد مایلیکهن که بعد از تغییرات ساختاری در کادر مربیگری تیم ملی نیمکتنشین شد، یکی از بازیکنانی بود که بیشتر دقایق نبرد ایران و استرالیا را از روی نیمکت تماشا کرد و در دقایق پرالتهاب و پایانی به جای ابراهیم تهامی که دست بر قضا او هم بازیکن تعویضی بود، به میدان آمد. اگر خرافاتی باشیم باید بگوییم پا قدم استاد اسدی برای تیم ملی خوب بود و ورود او باعث شد بعد از 20سال به مهمترین تورنمنت فوتبالی دنیا راه پیدا کنیم اما واقعیت ماجرا این است که او یک بازیکن متعصب و مستحکم بود که در همان دقایق پایانی بازی با استرالیا ارزشهایش را نشان داد. او در آستانه هشتم آذر خاطراتی خواندنی از تقابل به یادماندنی ایران و استرالیا در ورزشگاه ملبورنکریکت را روایت میکند.
در تاریخ فوتبال ایران نتایج و اتفاقات عجیب زیادی رقم خورده اما فقط از بازی با استرالیا بهعنوان حماسه یاد میکنند. چرا این بازی اینقدر برای مردم مهم بود؟
مهم شدن این بازی برای مردم و بهطور کلی برای اهالی فوتبال چند دلیل داشت. اول اینکه تا آن موقع 20سال بود که به جامجهانی صعود نکرده بودیم. دلیل دیگرش این بود که بازی پلیآف را به ژاپن باخته بودیم و بازی با استرالیا آخرین امیدمان بود. من فکر میکنم مردم دلشان با آن تیم بود؛ چون میدیدند بازیکنان با چه تعصبی بازی میکنند. آنها دیده بودند که در بازی پلیآف با ژاپن بازیکنان مصدومی مثل عابدزاده و نامجومطلق تا آخرین لحظه جنگیدند. آن تیم برای دل مردم بازی میکرد و تیمی که حمایت مردم پشتش باشد به همهچیز میرسد.
تیم 1998خیلی دوستداشتنی بود؛ هم در یک برههای مربی ماجراجویی مثل مایلیکهن داشت، هم از بازیکنانی سود میبرد که روی پیراهن تیم ملی تعصب داشتند...
بله، در آن سالها تعصب به پیراهن تیم ملی خیلی زیاد بود و بازیکنان کمتر به مسائل مادی فکر میکردند. پیراهن تیم ملی همیشه برای بازیکنان ارزشمند بوده اما آن موقع ارزشاش خیلی بیشتر بود. بهنظرم تیم 98تکرار شدنی نیست.
شما یکی از بازیکنان ثابت آن تیم بودید. آقای مایلیکهن به شما اعتماد داشت اما برخی رسانهها به این موضوع واکنش منفی نشان میدادند. چطور شد که به بازیکنان ثابت آن تیم پرستاره بدل شدید؟
آقای مایلیکهن سبک بازی مرا میپسندید اما برخیها میگفتند استاداسدی فامیل مایلیکهن است و برای همین فیکس بازی میکند. یادم میآید که یکی از بازیکنان تیم ملی همین حرف را به من زد و در جوابش گفتم نمیشود یک بازیکن 51بار بهخاطر فامیل بودن با سرمربی برای تیم ملی بازی کند! بعد که ایویچ انتخاب شد باز هم به اردوی تیم ملی دعوت شدم. وقتی ایویچ سرمربی تیم ملی بود به اردوی 60روزه بروجرد رفتیم و تمرینات خیلی پرفشاری داشتیم. آنجا باید مثل کماندوها تمرین میکردیم تا آمادگیمان بالا برود. من در آن اردو همه کار کردم و در نهایت جزو بازیکنانی بودم که به جام جهانی 98فرانسه رفت.
برگردیم به بازی ایران و استرالیا. قبل از شروع بازی فکرش را میکردید که نتیجه به نفع ما رقم بخورد و به جامجهانی صعود کنیم؟
من آن روز جزو بازیکنان ذخیره بودم و روی نیمکت، کنار مهرداد میناوند و مجید نامجومطلق نشسته بودم. بازی با حملات بیامان استرالیا شروع شد و همان موقع به میناوند گفتم در همین نیمه اول کارمان تمام است اما میناوند گفت بنشین و تماشا کن. در نیمه اول بازی، استرالیا خیلی به بازی سرعت میداد. آنقدر بازی سرعت داشت که مهدویکیا و سعداوی بهعنوان بازیکنان سرعتی ما جا میماندند. ما با استرالیا با سیستم 5-2-3بازی میکردیم. بعدها ایویچ آن بازی را برای ما تحلیل کرد و گفت استرالیا با سیستم 2-4-4بازی میکرد و با این روش باید 5گل از این تیم میخوردید. البته نظر شخصی من این است که سیستم در آن بازی برای ما معنی نداشت و با قلبمان بازی کردیم که نتیجه هم گرفتیم.
جالب است که در آن بازی بهجای ابراهیم تهامی که خودش بازیکن تعویضی بود، به میدان آمدید. لحظه تعویض و معطلی بیش از حد تهامی در آن لحظات استرس مردم را به اوج رسانده بود. چه اتفاقی افتاد که تعویض آنقدر طول کشید؟
25سال از آن بازی گذشته اما همه لحظاتش را یادم میآید. موقع تعویض، ابراهیم نمیخواست از زمین بیرون بیاید. حمید استیلی به ابراهیم گفت بند کفشت را باز و بسته کن تا وقت بازی تلف شود، اما علی دایی از او خواست تا کارت قرمز نگرفته بیرون برود. من هم کنار زمین خیلی نگران بودم که ابراهیم تهامی اخراج نشود تا بتوانم در آن دقایق باقیمانده برای تیم ملی بازی کنم. بعد هم که وارد میدان شدم اندازه 90دقیقه در زمین دویدم.
گل دوم ما هم به شکل عجیبی به ثمر رسید. پله شدن توپ در زمین صاف ورزشگاه ملبورنکریکت باور کردنی نبود. بازیکنان تیم ملی درباره اتفاقاتی از این دست صحبت نکردند؟
نکته عجیبتر این است که پاس علی دایی به خداداد به قول فوتبالیها خیلی تمیز بود اما وقتی خداداد ضربه نهایی را زد توپ پله شد و مارک بوسنیچ نتوانست آن را مهار کند. خداداد بارها درباره این موضوع صحبت کرد و خودش هم متعجب بود که چطور آن توپ با یک بغل پا وارد دروازه شد. برداشت شخصی من این است که دعای خیر مردم و حمایتهای آنها نتیجه آن بازی را رقم زد.
خبر داشتید که بعد از بازی در خیابانهای تهران چه خبر بود؟
از طریق تماسهای تلفنی شنیده بودم که مردم شادی میکنند اما بعد از بازی همه بچهها گریه میکردند که تعصبشان به پیراهن تیم ملی را نشان میداد. وقتی به تهران رسیدیم فیلم جشنهای خیابانی را دیدیم و خستگیمان دررفت. بعدها شنیدم آن شادی فقط یکبار و موقع آزادسازی خرمشهر اتفاق افتاده بود. واقعاً هیچ اتفاقی مثل شادی دل مردم برای ما
مهم نبود.
در مورد سرمربی برزیلی تیم ملی هم حرف و حدیثهای زیادی مطرح شد. مثلاً میگفتند ویرا اشراف چندانی به فوتبال ایران ندارد و صعود به جامجهانی را باید به پای دستیاران ایرانیاش نوشت. این ذهنیت چقدر به واقعیت نزدیک بود؟
اینکه ویرا شناخت زیادی از فوتبال ایران نداشت یک واقعیت بود. نمیدانم چطور یک شبه مربی تیم ملی شد؛ شاید بهخاطر اینکه برزیلی بود و میتوانست آن شور فوتبال برزیلی را به تیم ملی ایران تزریق کند. بازیکنان تیم ملی خیلی به او کمک کردند تا ترکیب را بشناسد. دکتر ذوالفقارنسب هم کمک میکرد و ویرا حواسش به جزئیات بود. مثلاً به ما یاد میداد که با چه ترفندهایی وقت تلف کنیم. بین دو نیمه هم به ما گفت فوتبال خودتان را بازی کنید. عابدزاده و علی دایی هم گفتند 45دقیقه وقت داریم و میتوانیم نتیجه را عوض کنیم. البته این را باید درنظر بگیریم که ویرا اصلاً فرصتی نداشت که تاکتیک به ما یاد بدهد.
مردم از تیمی که به جامجهانی 1998صعود کرد خاطرات خوبی دارند. فکر میکنید آن تیم بهترین تیم تاریخ فوتبال ایران بود؟
بهنظرم تیم کاملی داشتیم. از عابدزاده که درون دروازه بود بگیرید تا کریم باقری که وسط زمین بازی میکرد و علی دایی و خداداد عزیزی که در نوک حمله بازی میکردند. همه خوب بودند و مردم دوستشان داشتند. بهنظرم اگر بگوییم تیم 98یکی از کاملترین تیمهای تاریخ فوتبال ایران بود صحیحتر است.