حبیب احمدزاده: ما ضدجنگترین آدمهای دنیا هستیم
«کسی که میگوید بدی جنگ را نگو حرف چرتی میزند، گاهی داستانی روایت میکنی که اتفاق نیفتاده ولی شما داستانهای غربی ضدجنگ را بهروز و بومی کردهای و اتفاقاتی را که رخ نداده خلق میکنی. در همه جنگهای دنیا منافع، محل مناقشه بوده ولی من و ما نخستین دلیلی که به جبهه رفتیم، این بود که اخلاقیات را حفظ کنیم. آیا من چون سوژه ندارم باید خودمان را با آن سرباز آمریکا در ویتنام یکی کنم؟ من میگویم همانقدر که افرادی که داستان ضدجنگ نوشتن ایراد میگیرند در اشتباهند، همانقدر هم آنهایی که میخواهند داستان جنگ ما را با داستانهای جنگ غربی و آمریکایی یکی و همسو کنند، اشتباه میکنند. ما در خاک خودمان مورد حمله قرار گرفتیم و هیچوقت هم بهدنبال خاک عراق نبودیم. ما جانمان کف دستمان بود. خانه و مدال و ماشین که نبوده پس نباید از روی نوشته غربیها کپی کنیم؛ چه در ژانر طرفدار جنگ و جانوینمدار، چه ضدجنگ. هرجا حقیقت و واقعیت نادیده گرفته شود اشتباه است وگرنه اصلا موافق نیستم که بگویند تلخیها و زشتیهای جنگ را نگویید و فکر نمیکنم خودم در داستانهایم صرفا از خوشیهای جنگ نوشته باشم.»
سطرهای بالابخشی از گفتوگوی بلند حبیب احمدزاده، نویسنده نامآشنای جنگ با ایلناست. نویسندهای که «داستانهای شهر جنگی» او یکی از پرخوانندهترین داستانهای جنگ بوده است. او در ادامه صحبتهایش گفته است: «ما همهمان ضدجنگ هستیم و برای این به جبهه رفتیم تا جلوی ماشین نظامی صدام بایستیم. در غرب ضدجنگ بودن یعنی پلاکارد برداری و جلوی کاخ سفید و مجلس و.... تظاهرات کنی تا نیروی نظامی اعزام نکنند، ولی ما اینجا بمب بالای سرمان بود. من نمیتوانم در آبادان محاصره شده زیر بمبهای رها شده به سویم؛ پلاکارد بگیرم که بمب، خواهش میکنم برگرد. خودبهخود ضدجنگ بودن من و کشورهای خاورمیانه که زیر بمباران هستند، همینقدر متفاوت خواهد بود. ما در این جغرافیا ضدجنگترین آدمهای دنیا هستیم.»
اکثر ما سر و ته یک کرباس هستیم
نویسندهای که کتاب «بوف کور چگونه ساخته و پرداخته شد» و فیلمنامه «گفتوگو با سایه» درباره صادق هدایت را در کارنامهاش دارد در بخشی از گفتوگویش به بحث درباره تقسیمبندیهای جامعه ادبی و مخالفتها درباره هدایت پرداخته است: «اینکه روشنفکر درست میگوید یا حزباللهی سؤال خندهداری است. من فکر میکنم اکثر ما در تعصبات، سر و ته یک کرباس هستیم. من با بسیاری از افراد درباره هدایت که صحبت میکردم چه موافق یا مخالفان سرسخت اکثرا جز داستان «سگ ولگرد» و «سه قطره خون» چیز دیگری از این آدم نخوانده بودند و بدون پشتوانه در مخالفت یا در پشتیبانی این نویسنده اظهارنظر میکردند. اینکه چهکسی چه چیزی میگوید مهم نیست؛ مهم این است که براساس چه مستنداتی این حرف را میزند. متأسفانه صرفا عنوانهای کلیشهای منتسب بهخود را دوست داریم. دکتر، مهندس، حزباللهی و روشنفکر صرفا برای اکثر ما کدی هستند برای نمایشی بهتر ازخود برای دیگران و نه لزوما پایبندی به اصول واقعی طرز تفکرمان و این، خطر درونی بزرگی است که میتواند یک تمدن و جامعه را بهشدت تهدید کند.»
باید صبر داشته باشیم
نویسنده «شطرنج با ماشین قیامت» درباره رسیدن به نگاه واقعی درباره ادبیات جنگ میگوید: «قبول کنیم همانطور که کشورهای غربی درباره ادبیات جنگ واقعیشان سالها بعد به آرامش رسیدند و داستان و رمان و ادبیات جنگ دستشان آمد ما هم باید صبر داشته باشیم، ولی ما خیلی عجول هستیم. خیلی از بچههای جنگ هنوز در دورهای زندگی میکنند که احساس میکنند دنیا حقشان را به رسمیت نشناخته که عراق متجاوز بوده و فکر میکنند در نوشتنهای خودشان باید اصرار کنند که عراق بد بود و ایران خوب بود. ما امروزه دیگر به این درک رسیدیم که صدام حالا با پشتوانه هر کسی جنگی میان دو ملت عراق و ایران راه انداخت و به هر دو ملت آسیب جدی رساند. صدام به ملت خودش هم رحم نکرد. اگر زمان جنگ کسی مثل امام خمینی(ره) از پا گرفتن بذر کینه جلوگیری کرد و ما شهرهای عراق را نزدیم و از سلاح شیمیایی استفاده نکردیم و میگفتیم ملت عراق خودشان زیر دست صدام گرفتار هستند، امروز هم نباید با نوشتههایمان کینه صدام را تکمیل کنیم. این مسئله هم نیاز به زمان دارد تا ملتی که زیر بمباران و جنگ بوده از آن مصیبتها فاصله بگیرد.»
آساهی نوشت: باید بخشش را از ایرانیها یاد بگیریم
نویسنده فیلمنامه اتوبوس شب درباره نمایش این فیلم در ژاپن گفته است: «به خاطر دارم وقتی فیلم سینمایی «اتوبوس شب» را در ژاپن به نمایش درآوردیم، روزنامه آساهیشیمبون نوشته بود که ما باید برویم و از ایرانیها بخشش را یاد بگیریم زیرا ما هنوز کرهایها و چینیها را نبخشیدهایم. از بچههای جنگ نمیتوانیم انتظار داشته باشیم تا آنچه را خودشان دیدهاند و لمس کردهاند، ننویسند. واقعگرایی برای آنها و برای جوانان امروزی تعریفهای متفاوتی دارد. بهنظرم درک دنیای همدیگر است که میتواند مشکل را حل کند نه اینکه به هم تهمت بزنیم که تو آدم وابسته هستی و فلان ایدئولوژی را جیغ میزنی.»