
سامورایی در پاریس

آلن دلون، با آن موهای لخت که به طرز تابلویی فرانسوی میزند، چشمان باهوش و نافذ و آن سرمای عجیب اجزای ظریف صورتش، یکی از دمدمیمزاجترین بازیگران پس از جنگ فرانسه است. «آبی سرد» میخواست برای فرانسویها همهچیز باشد؛ محبوب دستنیافتنی، مغرور و شکننده، دارای جذابیت تجاری، یک بازیگر جدی و همهچیز فهم. کسی که بازی میکند، کارگردان است و تهیهکننده؛ همهفنحریفی که حتی طراحی صحنه هم کرده و همه اینها، هم به نفعش تمامشده است و هم به ضررش.
دلون بعد از گذراندن دوران خدمت بهعنوان چتر باز در هند و چین، از طریق دوست نزدیکش -ژان کلود بریالی- وارد سینما شد. نخستین فیلمهایش کمدیهای سبک و کممایهای بودند که تنها کارشان معرفی جوان عصیانگری بود که خشم، ستایش و حتی تمنا هیچ تغییری در خطوط گنگ چهرهاش ایجاد نمیکرد. با مرگ ژرژ فلیپ در سال1959، سینمای فرانسه در به در به دنبال بازیگری میگشت که جاذبه جادویی او را داشته باشد. رنه کلمان نخستین کارگردانی بود که ماهی بزرگ را صید کرد. بازی عجیب و متناقض دلون در فیلم «Plein Soleli» در نقش جوان خونسرد و عاشقپیشهای که مثل آب خوردن آدم میکشد، نفس گیشههای محتضر فرانسه را دوباره چاق کرد؛ نقشی که دلون با آن به قول دایره المعارف سینمایی لاروس، برای اولین بار وجودی شیطانی را زیر پیراهن یک فرشته، به نمایش گذاشت. «آقای نقش اول» بعد از آن، دوره طلایی را سپری کرد. بازی استثناییاش در «روکو و برادرانش»، «یوزپلنگ»، «لوکینو ویسکلانتی» و «کسوف» آنتونیونی کافی بود که دلون تا مرزهای یک ستاره بالا برود. اما بدون شک پرسونای ابدی دلون در فیلمهای ملویل شکل گرفت. دلون در «سامورایی» نقش مزدوری را بازی میکند که اربابش فقط پول است و برای هر کسی که دستمزدش را «نقد» بدهد، تمیزتر از آسمان پاریس، آدم میکشد. اما دل این سامورایی در بدترینهای ممکن گیر میافتد و درنهایت با ششلولی خالی، مرگ را میپذیرد و هاراگیری میکند. ملویل همین پرسونای پیچیده را در دایره سرخ به نحو دیگری تکرار میکند؛ یک غول اسرارآمیز و شکننده که از نبوغش در جنایات باید ترسید.