
زیبایی و یکدندگی
از نگارش «چشمهایش» به قلم بزرگ علوی 70سال گذشت

حمیدرضا محمدی
مقدمه: در سپهر فرهنگ ایران در سده گذشته، هر سال کتابهایی به طبع رسیدند که تاریخساز شدند؛ آثاری ماندگار که یادگاری شدند برای نسل امروز و فردا. در ستون «کتابخانه»، تا پایان امسال، هر هفته به یکی از این کتابها که سال 1401، از انتشارشان چند دهه (بر مبنای مضرب 10) گذشته است، میپردازیم تا به این سبب هم یادی از آن اثر شود و هم نامی از خالق آن برده شود. باید درد زندگی را تحمل کرد تا از دور، خوشبختی به آدم چشمک بزند.
چشمهایش، بزرگ علوی
وقتی «چشمهایش» را نوشت و عبدالرحیم جعفری، پاپی شد تا آن را در مؤسسه انتشارات امیرکبیر به طبع برساند، 48ساله بود و در آستانه میانسالی. هنوز داغ 53نفر و زندان شهربانی بر دلش مانده بود که ستاره داستانش را چنان از آب درآورد تا نقبی هم به تقی ارانی مقتول به دست پزشک احمدی زده باشد.
البته در آن زمان از روزهای جوانیاش گذشته بود اما هنوز به آن فکر میکرد و به همین سبب هم بود که داستان ماکانِ نقاشِ مبارز را نوشت؛ مردی افتاده به تبعید رضاشاهی از قِبَل کلهای که بوی قرمهسبزی میدهد. اما در اینسوی داستان، فرنگیس روایت میشود که عاشق استاد بود و اصلاً او بود که نقاش را از زندان به درآورد مشروط به آنکه به همسری رئیس شهربانی درآید اما غافل از آنکه ماکان هیچگاه از آن عشق خبردار نشد و از آن فداکاری، مطلع؛ داستانی که هم رنگوبوی رمانتیک دارد و هم در دلش به وضعیت سیاسی ایران در روزگار پهلوی اول اشارتی میکند.
بزرگ علوی یا کاملترش، سیدمجتبی آقابزرگ علوی که حالا از نگارش رمان «چشمهایشِ» او درست 70سال میگذرد، این شاهکار را حتی خودش «بیشتر از دیگران [دیگر آثارش]» دوست داشت و معتقد بود «چوببست تمام داستان، استوار و پابرجاست» و سعیاش آن بوده تا در «چشمهایش» یک خاصیت نژاد خودمان را که نتیجه موقعیت جغرافیایی و سیاسی و اقتصادی ایران است و کوشش پایانناپذیر مردم کشورمان را در طلب کمال و جمال و ستیز با معاندین بیان کند» و حتی میشد وجدِ «چشمهایش» را در چشمهایش دید؛ «با وجود بعضی خطوط ناشیانهای که در قیافه فرنگیس و ماکان دیده میشود، هنوز هم من عاشق زیباییهای این زن هستم و به یک دندگی استاد احترام میگذارم.»