نگاهی به کتاب «ننگسالی» به قلم فائزه درهگزنی
روزگاری که حجاب و روضه جرم بود
علیالله سلیمی- روزنامهنگار
حجاب بهعنوان یکی از نمادهای جامعه اسلامی همواره مطرح بوده و هست و در این میان، در برخی از دورههای تاریخی فراز و فرودهایی را هم تجربه کرده است؛ ازجمله در تیرماه 1314که واقعه مسجد گوهرشاد اتفاق افتاد و مردم عملا با ماجرای کشف حجاب توسط رضاخان مخالفت کردند و بسیاری از افرادی که در مسجد گوهرشاد تحصن کرده بودند، جان خود را از دست دادند. بعد از آن واقعه، پیامد این اتفاق در شهرها و روستاهای مختلف کشور خود را نشان داد و مأموران حکومت عملاً به کشف حجاب بانوان مسلمان ایرانی پرداختند و متعاقب آن، برخی آیینهای مذهبی ازجمله روضهخوانی هم با محدودیتهایی مواجه شد. در زمینه این موضوع تاریخی تحقیقات و پژوهشهای متعددی انجام شده که یکی از آنها، از سوی جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی صورت گرفته و طی آن، خاطرات مردم محله علیقلیآقای اصفهان از دوران کشف حجاب، ممنوعیت روضه و قحطی جمعآوری و در قالب کتاب«ننگسالی» به قلم فائزه درهگزنی از سوی انتشارات راهیار چاپ و منتشر شده است. برای تهیه مطالب این کتاب که بیشتر در قالب مصاحبه با افرادی است که خاطراتی از آن دوران دارند و برخی هم خاطراتی از مادربزرگ و دیگر بزرگان خانواده دارند، افرادی بهعنوان مصاحبهگر در مراحل تحقیق و تنظیم کتاب با پروژه حاضر همکاری کردهاند؛ از جمله، هاجر صفائیه، نرگس لقمانیان، رسول احمدی، فائزه درهگزنی و مهدی تاجیانی.
در پیشگفتار کتاب ننگسالی آمده است: در سالهای آغازین قرن چهاردهم که مصادف بود با روی کارآمدن رضا ماکسیم، ایران در مسیر جدیدی قرار گرفت. این مسیر را منورالفکری غربزده با طراحی انگلیس و اتکا به مسلسل پهلوی، پیش روی ملت ایران گذاشت که قرار بود ادامه راه کشورهای اروپایی و تمدن غرب برای ایران مترقی و نوین باشد و برای رسیدن به مقصود از متحدالشکل کردن لباسها، ممنوعیت روضه، کشف حجاب زنان و... گذر میکرد. جامعه دینی و سنتی ایران طبیعتا با این جریان ضددینی و منحط مقابله کرد. طلیعه این مقابله فرهنگی در تیر۱۳۱۴ در مسجد گوهرشاد رقم خورد و بیش از صدها نفر از متحصنین در مسجد گوهرشاد به شهادت رسیدند و مخفیانه در گورهای دستهجمعی دفن شدند. این تازه آغاز ماجرا بود. مقابله و مقاومت فرهنگی مردم در برابر قانون ممنوعیت روضه و اتحاد البسه و کشف حجاب رضاخانی از سال ۱۳۱۴ تا سقوط حکومت رضاخان در شهریور ۱۳۲0، 7سال طول کشید. در این سالها بسیاری از زنان عفیف از ترس قانون مترقی کشف حجاب از خانه بیرون نیامدند، از تحصیل باز ماندند، بیمار شدند و بسیاری با بیماری در خانهشان از دنیا رفتند. هزاران زن ایرانی زیر چکمه قزاقها مجروح و حتی شهید شدند و هزاران نفر از مردم ایران از برگزاری مجالس روضه محاکمه و منع شدند.
فصل اول کتاب«ننگسالی» با عنوان«پردهنشین» به ناگفتههایی از روزهای کشف حجاب اختصاص یافته و در آن یادآوری میشود که نخستین زمزمههای تغییر لباس در سال 1306آغاز شد. 29اسفند 1306خانواده رضاشاه برای حضور در مراسم تحویل سال، بدون حجاب کامل به زیارت حضرت معصومه(س) رفتند. خبر این جسارت به گوش مردم و شیخ محمد تقی بافقی رسید که از روحانیان قم بود. ابتدا به خانواده شاه پیام داد که اگر مسلمانید، نباید با این وضع حضور یابید، اما وقتی دید پیام مؤثر نبود، شخصا به حرم رفت و به خانواده شاه اخطار داد. رضاشاه با شنیدن این خبر، به قم رفت. با چکمه وارد حرم مطهر شد و بافقی را به فحش و کتک گرفت. بافقی دستگیر و از قم تبعید شد. این نخستین مخالفت آشکار رضاشاه با روحانیان بود. گام بعدی، رسمی کردن تغییر لباس، یعنی تبدیل این طرح به قانون بود که در دستور کار قرار گرفت و لایحه آن تقدیم مجلس شد. با تصویب شدن طرح، طبق نظامنامه لباس متحدالشکل، لباس رسمی مردان شد؛ کلاه پهلوی، لباس کوتاه اعم از نیمتنه یقه عربی با یقه برگردان، پیراهن و شلوار. روحانیان هم از این قاعده مستثنا نبودند. مگر چندطبقه خاص مثل مراجع تقلید، مجتهدان، طلاب مشغول به تحصیل فقه و چند گروه دیگر، بقیه روحانیان نیز باید با دادن آزمون و تصدیق وزارت معارف، برای پوشیدن لباس جواز دریافت میکردند. اثرگذاری روحانیت بر مردم بر کسی پوشیده نبود و این قانون میتوانست از قدرت آنان بکاهد. مردم که عزم مأموران پهلوی را برای اجرای این قانون جدی دیدند، ابتدا تلاش کردند راههایی به جز تمرد از قانون را دنبال کنند؛ راههایی مثل گرفتن مجوز و قرارگرفتن ذیل استثناها. با سفر رضاشاه به ترکیه و مشاهده وضعیت آن کشور، روند کشف حجاب شتاب بیشتری گرفت؛ طوری که در تیر۱۳۱۳، طبق دستوری به وزیر فرهنگ وقت، علیاصغر حکمت، خواستار اقداماتی در زمینه رفع پوشش زنان شد. به این منظور، کانون نسوان (زنان) با حضور زنانی از طبقه مرفه جامعه تشکیل شد و در مدح بیحجابی کوشید.