فصل درو کردن خرمن
رمان نوجوان «فصل درو کردن خرمن» نوشته محمدرضا بایرامی، داستانی برای نوجوانان درباره پسری روستایی است که از خدمت سربازی فرار میکند و به خانه برمیگردد و دژبانها همهجا دنبال او هستند. بخشی طولانی و جذاب از کتاب به کشمکش اهالی روستا و مأموران پاسگاه، پیرامون جستوجوی سرباز فراری میگذرد. به جز این نویسنده نشان میدهد که دیالوگنویس خوبی است. شخصیتها گزیده، بجا و بدون پراکندهگویی صحبت میکنند و گفتارشان به خوبی، شخصیت روستایی یا شهری آنها را نشان میدهد. داستان سرباز فراری با زندانی شدن پدرش و سفر برادر و مادرش به شهری دیگر جهت یافتن او ادامه مییابد. نویسنده در شرح درماندگیها، ترسها و شادیهای اندک این روستاییها که کمکم به جریان انقلاب میرسند، بسیار موفق عمل کرده است. او با نثری روان و صمیمی، دنیای نوجوانانی که بخش مهمی از حرکت انقلاب اسلامی را بهوجود آوردند به شکلی نو، بدون اغراق و شعارزدگی ترسیم کرده است. او در این اثر با توصیف دقیق و واقعگرایانهای از روستا و روابط آدمهایش، داستانی هنری و خوشساخت پدید آورده است که در ذهن خواننده به یادگار میماند. در بخشی از این کتاب میخوانیم:«خیلی زودتر از آنی که فکر میکردیم، بازوی علی خوب شد. ننه هم درست و حسابی بهش میرسید. هر بار که کسی گوسفند میکشت، میرفت و جگرش را میخرید و میآورد برایش. هر روز مرا میفرستاد تا از کرم خرما بخرم. میگفت خرما دوای هزار درد است و داداش را مجبور میکرد صبح و ظهر و شام، خرما بخورد.»