میخواستم فضانورد شوم، خلبان شدم
دیدار با کاپیتان «ملیکا کریمی»؛ یکی از زنان خلبان هواپیماهای مسافربری ایران
پریسا نوری
هر چیزی که کم باشد، ارزشمندتر خواهد بود و احترام بیشتری هم خواهد داشت. چند خلبان هواپیما داریم؟ خیلی کم هستند؛ به همین دلیل خلبانها شخصیتهای خاصی دانسته میشوند. حالا تصور کنید که از بین این خلبانهای هواپیماهای آموزشی و جنگنده و مسافری، چند نفر درگیر کاپیتانی هواپیماهای مسافری هستند؟ حالا از این بین، تصور کنید که کمتر از انگشتان یک دست، کاپیتان خانم داشته باشیم. یکی از این چهار، پنج نفر، کاپیتان ملیکا کریمی است که چراغ اولینها در این حوزه را برای زنان روشن کرده است. او که درگیر تحصیل در رشته فیزیک بود، سر از دنیای هوانوردی و خلبانی هم درآورد و بعد از مرارتهای زیادی که کشید، استخدام شرکت هواپیمایی تابان شد تا دورههای سختش شروع شود. جالب اینکه هر جایی برای استخدام میرفت، او را دست به سر میکردند و میگفتند که نیازی به نیروی زن نداریم. اما حالا 7 سالی میشود که این بانوی مصمم، از فراز سر ما در آسمانهای ایران پرواز میکند تا ثابت کند که برای زنان ایرانی، «نشد» وجود ندارد.
در رؤیاهای کودکی همه ما دهه شصتیها و پنجاهیها، خلبان بودن وجود داشته است. پس اجازه بدهید بیمقدمه به سراغ کلیشهایترین سؤال برویم: چرا خلبان شدید؟ آیا خلبانی مثل همه ما رؤیای کودکیتان بود؟
شاید تعجب کنید بگویم که من مثل بیشتر بچهها چنین رؤیایی نداشتم.
واقعا؟
بله. تا سن نوجوانی اصلاً به خلبان شدن فکر نکرده بودم و نمیدانستم در ایران زنان هم میتوانند خلبان بشوند.رؤیای کودکیام فضانورد شدن و کار در ناسا بود، برای همین به کلاسهای نجوم رصدخانه زعفرانیه میرفتم تا اطلاعات بیشتری از فضا بهدست بیاورم. بعدها متوجه شدم که یکی از دوستانم خلبانی میخواند و چون این شغل به هوا و فضا نزدیکتر بود، برای همین در دورههای آموزش خلبانی شرکت کردم و خلبان شدم.
عموماً خلبانی شغل مردانه محسوب میشود و تعداد خلبانهای زن در کشورمان شاید کمتر از انگشتان یک دست باشد. ورود به شغلهای عموما مردانه هم برای زنها داستانهای خاص خودش را داشته و دارد. میخواهیم بدانیم که برای ورود به این دنیای مردانه از چه مسیری عبور کردید؟
سال ۱۳۸۹ پس از گذراندن دورههای آموزشی و صد ساعت پرواز آزمایشی مجوز خلبانی گرفتم و با خوشحالی برای استخدام به شرکتهای هواپیمایی سر زدم اما برخی از شرکتها اصلاً اجازه نمیدادند که فرم پر کنم.
چرا؟ با خانم بودن شما مشکل داشتند؟
میگفتند خلبان خانم نمیخواهیم و برخی هم میگفتند تماس میگیریم، اما حتی برای آزمون ورودی به من زنگ نزدند تا اینکه بالاخره
سال ۱۳۹۴ موفق شدم در شرکت هواپیمایی تابان مشغول کار شوم. در واقع، دوره آموزش خلبانی ۳سال طول کشید، اما برای استخدام شدن ۵ سال دوندگی کردم!
پس با این توضیحات، نخستین تجربه پرواز جدی شما باید تجربه خاصی بوده باشد. برایمان از نخستین پروازتان بگویید، استرس نداشتید؟
در شغل ما داشتن استرس طبیعی است و اگر استرس نداشته باشی، خطرناک است. البته در نخستین پروازم بهعنوان کمک خلبان بودم و دلم بهوجود خلبان گرم بود.
این دلگرم بودن بهوجود خلبان را برای ما بیشتر توضیح میدهید؟
به قول یکی از استادان پرواز، وقتی کمک خلبان هستی و مشکلی در پرواز پیش بیاید، به سمت چپ یعنی خلبان نگاه میکنی و خیالت راحت است که اوضاع را روبهراه میکند اما وقتی خلبان اول هستی، باید مسئولیت همهچیز را بپذیری، چون سمت چپ پنچره است.
برای بیشتر ما دیدن زنان در شغلهای کاملا مردانه که سابقه حضور در آنها را نداشتهاند، خیلی عجیب است و ممکن است واکنشهای خاصی هم نشان بدهیم. برایمان بگویید وقتی مسافرها میفهمند خلبان زن است چه واکنشی نشان میدهند؟
اغلب واکنشها مثبت است. یادم هست در یکی از نخستین پروازهایم وقتی اسمم در اعلامیه پرواز خوانده شد، مسافران ایستادند و با کف زدن تشویق کردند.
خودتان این صحنه را دیدید؟
البته بازخوردها را معمولاً مهمانداران اطلاع میدهند چون با مسافران ارتباط نداریم و فقط گاهی هنگام سوار شدن به هواپیما مرا از پنجره کابین میبینند و برایم دست تکان میدهند.
کارنامهای درخشان با بالای پنج، شش هزار ساعت پرواز موفق آن هم در آب و هواهای مختلف دارید که نشان میدهد خلبان زبدهای هستید. انشاءالله که رانندگیتان هم به خوبی خلبانیتان هم هست دیگر؟
تعریف از خود نباشد دست فرمان خوبی دارم و تا حالا تصادف نکردهام! اما باید اعتراف کنم رانندگی در خیابانهای تهران سختتر است چون خیابانها پر از چاله و دستانداز است ولی تعداد چالههای هوایی کمتر است.
تماشای زمین از ارتفاع تجربه خیلی خاصی است که بیشتر ما به آن علاقه داریم. شما که از آن بالا تهران را میبینید، چطور میبینید و چطور تجربهای برایتان است؟
تهران شبها از آسمان خیلی قشنگ است. حجم وسیعی از نقاط درخشان که سوسو میزنند، چشمنواز است. اما وقتی هوا آلوده و سرد است، دماوند تا کمر سیاه است و یکلایه غبار چرک روی تهران را پوشانده و آدم غصهاش میگیرد که تا چند دقیقه دیگر باید فرود بیاید و در این هوای آلوده نفس بکشد. شاید به همین دلیل باشد که خلبانی در هوای تمیز تجربه بهتری میتواند در این جور مواقع باشد.
عموماً خلبانی را شغل جذاب، مهیج و با پرستیژی میشناسند، همین باعث میشود که کلا کمتر درباره سختیهای این شغل جذاب برایمان بگویند. شما درباره سختیهایش بگویید...
شغل خلبانی در عین اینکه جذاب است سختیهای خود را دارد. مهمترینش این است که نمیتوانی در زندگی روزمرهات نظم برقرار کنی، چون ساعت کار مشخصی نداری. از طرفی حتی اگر ساعت ۸ صبح به کیش پرواز داشته باشی، نمیتوانی مطمئن باشی که قطعاً برای شام تهران هستی و میتوانی به مهمانی بروی، چون ممکن است هزار و یک اتفاق غیرقابل پیشبینی بیفتد و از مشهد سر دربیاوری! اینکه ساعت خواب و خوراکمان دائم عوض میشود هم کلافهکننده است.
همسرتان هم خلبان هستند. زندگی یک زوج کاپیتان چگونه است و در خانه کدامتان کاپیتان هستید؟
در خانه هیچکداممان کاپیتان نیستیم. اتفاقاً چون همکار هستیم شرایط سخت را به خوبی درک میکنیم و تلاش میکنیم زندگی را در نهایت آرامش، رو به جلو پیش ببریم.
متولد و بزرگ شده محله نیاوران هستید و هماکنون هم در این محله زندگی میکنید. از نظر شما نیاوران چه ویژگی دارد که هیچوقت آن را ترک نکردهاید؟
بهدلیل خاطرات خوب دوران کودکی به نیاوران تعلق خاطر دارم. یادم هست وقتی بچه بودیم محله، خیلی خلوت بود با بچههای همسایه در کوچهها استپ هوایی، قایم باشک و دوچرخه بازی میکردیم و جمعهها با پدرم به کوه نزدیک خانهمان میرفتیم. حالا با وجود اینکه محله شلوغ شده است و فرقی با نقاط دیگر تهران ندارد، باز هم دوست ندارم اینجا را ترک کنم.
بهعنوان شهروندی که به محلهاش تعلق خاطر دارد و احساس مسئولیت میکند، از مدیران شهری چه انتظاری دارید؟
این سؤال مرا یاد خاطرهای انداخت. چند سال پیش در یکی از کوچههای نیاوران که هر روز عبور میکردم، متوجه شدم سرایدار ساختمانی آب را باز میکند و چندین ساعت شیلنگ را در کوچه و نهر آب رها میکند یا ماشین میشوید، خیلی ناراحت شدم. یکبار طاقت نیاوردم و گفتم: «شما خجالت نمیکشید آب را هدر میدهید؟... مگر نمیدانید در خیلی از جاها مشکل کمآبی داریم؟» سرایدار با خونسردی گفت:«نگران نباشید، این آب چاه است.» با ناراحتی گفتم: «چه فرق میکند، آب چاه هم از منابع زیرزمینی است و نباید بیهوده هدر برود.» ولی سرایدار برایم توضیح داد که ساختمان روی یک قنات بنا شده است و اگر هر روز چند ساعت آب را باز نگذارند آب وارد آسانسور میشود و به تأسیسات آسیب میزند و... این موضوع عجیب هنوز در ذهنم مانده است. برای همین از مدیران شهری میخواهم اجازه ندهند ساختمانی روی یک قنات ساخته شود تا آب این سرمایه ملی اینطور هدر برود.
تصور کنید شهردار منطقه یک هستید، نخستین و مهمترینکاری که انجام میدادید چه بود؟
روزگاری شمیران پر از خانه باغ بود که در سالهای اخیر همه خراب و تبدیل به برج شدهاند. اگر جای شهردار منطقه یک بودم، اجازه تخریب هیچ باغی را نمیدادم و برای حفظ کوچه باغها شمیران بیشتر تلاش میکردم.
اگر شهردار تهران بودید چه میکردید؟
از نظر من که هر روز باید از نیاوران تا مهرآباد بروم، ترافیک خیابانهای تهران خصوصاً در عصرها معضل بزرگی است. گاهی در ساعت اوج ترافیک، ۳ ساعت طول میکشد تا به فرودگاه برسم. همکارانم پیشنهاد میدهند به محلهای نزدیک فرودگاه اسبابکشی کنم، اما راستش بهخاطر همان احساس تعلقی که به نیاوران دارم، هر روز پی ترافیک را به تنم میمالم.