• پنج شنبه 29 شهریور 1403
  • الْخَمِيس 15 ربیع الاول 1446
  • 2024 Sep 19
چهار شنبه 11 آبان 1401
کد مطلب : 175873
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/VmmXv
+
-

پرسه در معماری و ادبیات 6

بر هیچ و جاودانه

باشگاه‌نویسندگان
بر هیچ و جاودانه

علی‌اکبر شیروانی _ نویسنده

پشت سرمان جنگل بود و روبه‌روی‌مان دریا. روزی، در یکی از سفرهایی که با دوستان به شمال کشور داشتیم، با دوستی از جمع جدا شدیم که برویم چیزهایی بخریم. در راه برگشت جایی را دیدیم که خط ساحلی صاف و یکدستی داشت. کنار زدیم و پیاده شدیم که مدتی از منظره لذت ببریم. پشت سرمان جنگل بود و روبه‌روی‌مان دریا و فقط تک‌ساختمان یا ویلایی، آن خط ممتد دریا و جنگل را قطع می‌کرد. ناگفته مشخص است که ساختمان مجللی بود. ساخت متفاوتی داشت و 2طبقه بود و نمایی از رنگ‌های آجرهای سوخته و سنگ کرم‌رنگ مرغوب در زاویه‌های شکسته با هم ترکیب شده بودند. حسرت خوردم که چرا تلاقی طبیعت جنگل و دریا را چنین ساختمان بی‌قواره‌ای قطع کرده است و حسرتم را به دوستم گفتم. دوستم مخالفت کرد که ساختمان خوش‌ساخت و زیبایی ا‌ست و آن گناه نابخشوده دخالت در طبیعت را می‌شود به معماری‌اش بخشید. از نظر من، نه زیبا بود و نه معماری چشمگیری داشت و فارغ از جانمایی‌اش، تقلید خام‌دستانه‌ای بود از معماری مدرن‌. به روزی فکر کردم که هیچ‌چیز آنجا نبوده و خط خالص معماری جنگل و دریا، بی‌هیچ انقطاعی، راه خود را می‌رفته‌اند.
منشأ این تعصب و دل‌سپردگی به طبیعت چیست؟ همین که از جنگل، دریا، دشت، صحرا، کوه و کویر می‌خوانیم و می‌شنویم، حسی در ما بیدار می‌شود و اگر از طبیعت دور باشیم دلتنگش می‌شویم و اگر نزدیک، نگرانش. طبعا هرکسی به فراخور دلبستگی‌هایش جوابی برای این سؤال خواهد داشت؛ کسی مطلقا حفظ محیط‌زیست را ضروری می‌شمرد، دیگری زندگی بشر را در گرو حفظ منابع طبیعی می‌داند، کسی وظیفه اخلاقی بشر می‌داندش و چه و چه. معماری طبیعت، ساخت‌یافته‌ترین معماری شناخته بشر است. جنگل همواره و در همه‌جا جنگل است و کوه همینطور و دیگر نمودهای طبیعت. بافت زیستی و درختی جنگل و مشخصه‌ها و ممیزه‌های جنگل‌های مختلف، چنان تفاوت معناداری در معماری جنگل به‌وجود نمی‌آورد که بخواهد مورد قضاوت ما قرار گیرد، اما انسان بر گستره زمین می‌سازد و ساخته‌هایش چنان تنوعی دارد که همواره مورد قضاوت است. کریستوفر الکساندر، نظریه‌پرداز معماری اتریشی، هر بنا یا شهر را به قدری زنده و پایدار می‌داند که به «راه جاودانه» پایدار باشد. الکساندر می‌نویسد: «در چارچوب زبانی مشترک، میلیون‌ها تک‌فعالیت ساختن، همراه با هم و بی‌آنکه مدیریتی در کار باشد، شهری پدید می‌آورد که زنده و منسجم و پیش‌بینی‌نشدنی است. این همان پدید آمدن تدریجی کیفیت بی‌نام است که گویی از هیچ برمی‌آید.» تفاوت معماری طبیعت و معماری بشر، همین کیفیت بی‌نامی است که الکساندر می‌گوید از هیچ برمی‌آید و آنطور که در کتابش تبیین می‌کند معماران همواره در پی پیوند اثرشان با طبیعت و جاودانگی بوده‌اند.
تمام تلاش ادبیات بر همین مدار بوده است؛ پدید آمدن تدریجی کیفیت بی‌نام که گویی از هیچ برمی‌آید. ولادیمیر ناباکوف، داستان‌نویس روسی، در قضاوتی ناعادلانه بر آثار فئودور داستایفسکی، ناماندگاری هنر او را مرتب گوشزد می‌کند. مشخص نیست اگر چنین است چرا ناباکوف سراغ داستایفسکی رفته و این اندازه تلاش می‌کند داستان‌ها و رمان‌های او را نامانا جلوه دهد. فارغ از قضاوت ناباکوف و آنچه از درس‌گفتارهایش می‌شود آموخت، معیار درستی از ادبیات به‌دست می‌دهد: «هنگام مواجهه با یک اثر هنری باید همیشه درنظر داشته باشیم که هنر یک بازی الهی است. این دو عنصر - عنصر الوهیت و عنصر بازی - به یک اندازه اهمیت دارد. الهی است چون این عنصری است که در آن، انسان از همیشه به خدا نزدیک‌تر می‌شود؛ زیرا خود به‌راستی آفریننده می‌شود.» قضاوت ناباکوف از آنجا دچار خدشه می‌شود که هر اثر داستایفسکی را مثله و قطعه قطعه می‌کند و نواقص آن را برمی‌شمرد. جنایت و مکافات، این اثر شگرف و جاودانه را تکه تکه می‌کند و «تَرَکی که به اعتقاد من سبب می‌شود کل عمارت از لحاظ اخلاقی و زیبایی‌شناسی فرو بریزد» پیدا می‌کند؛ بی‌آنکه توجه داشته باشد داستایفسکی در این اثر راوی همین گسست‌ها و نقص‌هاست و همین راز ماندگاری آثارش است.
معماری بر خط طبیعت قوام می‌یابد و ادبیات بر خط زندگی انسانی. هر دو دغدغه جاودانگی دارند و هر دو در تعامل دائم‌اند؛ یکی با طبیعت و دیگری با زندگی انسانی. هر دو، از منظری، از هیچ به‌وجود می‌آیند و بر هیچ بنا می‌شوند و از هیچ می‌خواهند که به جاودانگی برسند. به‌نظر ملاک ما در قضاوت آن تک‌ساختمان میان جنگل و دریا در پاسخ به این سؤال می‌تواند باشد که ساختمان اینچنینی، چقدر جاودانه است یا حدس می‌زنیم چقدر جاودانه باشد. از آن روز که با دوستم درباره آن ساختمان گفت‌وگو کردم سال‌ها می‌گذرد و شاید حالا دیگر صدها ساختمان و ویلای دیگر آن خط بکر جنگل و دریا را قطع کرده باشند، اما همچنان قضاوتم همان است؛ ساختمان بی‌قواره‌ای بود نامانا و بی‌تشخص و درباره جنایت و مکافات هم، عمارت و رمانی‌ است ماندگار و جاودانه در شرح نقص انسان.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید