قفسه
آندره ژید، نویسنده فرانسوی، اعلام میکرد: «من میخواهم عشقم را به روسیه در جهان فریاد کنم. من میخواهم تا فریادم شنیده شود و معنا بیابد.»
جولیان هاکسلی، زیستشناس و نویسنده بریتانیایی، با شیفتگی تمام میگفت: «برای ما بازگو میکنند که استالین شبها گهگاه به ایستگاه تحویل بار در راهآهن مسکو میرود و خود آستین بالا میزند و به کارگران کمک میکند.» هاینریش مان، نویسنده آلمانی، میگفت: «آگاهی از اینکه چنین کشور و دولتی وجود دارد، به من احساس خوشبختی میدهد» و در جایی دیگر درباره دادگاههای نمایشی مسکو مینویسد که «این دادگاهها دلیلی بر هوشمندی و عقلانیت انقلاب است».
فراموش نکنیم که هیچیک از اینان نه کمونیست بودند و نه در احزاب کمونیستی عضویت داشتند، اما درست در زمانی که استالین رقبای خود را یک بهیک سر بهنیست و نابود میکرد، در تمام مدتی که اردوگاههای کار اجباری هر روز بیش از پیش از منتقدان و معترضان به سیاستهای حزب کمونیست پر میشد و...، شماری چشمگیر از شخصیتهای نامدار و روشنفکران سرشناس آلمانی، فرانسوی، بریتانیایی و آمریکایی- اعم از دانشمندان علوم طبیعی، جامعهشناسان سرشناس، نویسندگان و روزنامهنگاران مشهور و حتی تنی چند از مردان کلیسا- نهتنها در برابر همه این فجایع سکوت اختیار کرده بودند بلکه روسیه شوروی را «بزرگترین امید بشریت» میخواندند.
خِرَد کشی (روشنفکران و انقلاب اکتبر)
خسرو ناقد