• چهار شنبه 12 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 22 شوال 1445
  • 2024 May 01
پنج شنبه 28 مهر 1401
کد مطلب : 174604
+
-

روایت دوستی امام خمینیره با شهید آیت‌الله اشرفی اصفهانی

در کرمانشاه بمانید و مقاومت کنید!

نگاه
در کرمانشاه بمانید و مقاومت کنید!

علی احمدی فراهانی- تاریخ‌پژوه

شهدای محراب معمولا به‌دلیل پر سن و سابقگی در حوزه‌های علمیه قم و نجف، با امام خمینی(ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی، اُنس و مراودتی دیرین داشتند. در میان آنان اما شهید آیت‌الله عطاء‌الله اشرفی اصفهانی، از قدیمی‌ترین دوستان بنیانگذار جمهوری اسلامی قلمداد می‌شد. به شهادت امام‌راحل، این دوستی به 60سال می‌رسید. زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین حسین اشرفی اصفهانی، در این‌باره چنین روایت می‌کند: «شهید محراب حضرت آیت‌الله اشرفی اصفهانی، درس کفایتین را در محضر علمای بزرگی مانند مرحوم آیت‌الله فشارکی خواندند. سپس در زمانی که مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری حوزه علمیه قم را احیا کرده بودند، به این شهر رفتند. من در آن دوره، حدود 15 سال داشتم و در مدرسه فیضیه درس می‌خواندم. مرحوم ابوی، وضع مالی خوبی نداشتند و این امکان برایشان فراهم نبود که برای خودشان و ما که در قم درس می‌خواندیم، منزل یا اتاقی فراهم کنند، لذا به‌صورت مجردی، در حجره‌ای زندگی می‌کردند که نخست من هم به ایشان ملحق شدم و اخوی هم بعد از 7، 8 سال، آمد و 3 نفری در یک حجره زندگی می‌کردیم! می‌فرمودند: در نخستین روزی که در درس مرحوم آیت‌الله حائری شرکت کردم، با آقایی به اسم حاج آقا روح‌الله خمینی آشنا شدم که در آن زمان از مدرسین حوزه علمیه قم بودند... از همانجا با ایشان مأنوس می‌شوند و دوستی‌شان تا زمان شهادتشان، ادامه پیدا می‌کند. این داستان، در سال 1330اتفاق افتاده بود. حضرت امام در آن زمان، برای سه، چهار نفر و به‌طور خاص، فلسفه درس می‌دادند. یکی از آنها مرحوم شهید مطهری بود و یکی دیگرهم، مرحوم والد ما. ارادت بسیار ویژه‌ای به حضرت امام داشتند. گاهی که ایشان به سفر می‌رفتند، وقتی که به قم برمی‌گشتند، 3 نفر از علما حتما به دیدنشان می‌آمدند که یکی از آنها حضرت امام بودند. دراین‌باره گفتنی فراوان است... .»
روایت فوق آمده، سالیان مقدماتی مراودات آیت‌الله اشرفی با امام‌خمینی(ره) را در برمی‌گرفت. در ادامه حجت‌الاسلام والمسلمین محمد اشرفی اصفهانی، دیگر فرزند روحانی، چهارمین شهید محراب، در باب دشواری‌های پدر در تبلیغ مرجعیت رهبر انقلاب، در خطه کرمانشاه می‌گوید: «یکی از مخالفان شهید آیت‌الله اشرفی اصفهانی در کرمانشاه، بارها و بارها شهید محراب را تهدید کرد که یا در امر مرجعیت با من همراه شو و دست از خمینی بردار، در غیراین صورت من تو را با رسوایی از شهر بیرون می‌کنم! حاج‌آقا جواب دادند: من به هیچ وجه دست از حمایت از حضرت امام برنمی‌دارم، تو هم هر کاری از دستت برمی‌آید انجام بده! واقعا هم ایشان را از نظر روحی خیلی اذیت کردند. انواع و اقسام اتهامات را در نامه‌های بدون امضا، متوجه حاج‌آقا می‌کردند و هر وقت ایشان از مسجد می‌آمد، رنگش برافروخته بود ولی فقط قضایا را برای مادرمان تعریف می‌کرد و همه نامه‌ها را، در جلد قرآن می‌گذاشت! چون جوان و احساساتی بودیم، به ما چیزی نمی‌گفتند، اما ما متوجه می‌شدیم که کسی ایشان را ناراحت کرده است. آن موقع امام در نجف بودند. حاج آقا به امام گفته بودند: می‌خواهم از شما اجازه بگیرم و از کرمانشاه بروم. امام فرموده بودند: من می‌دانم شما در فشار روحی قرار گرفته‌اید، ولی بمانید و مقاومت کنید، مبادا به فکر این باشید که کرمانشاه را رها کنید. این مردم به شما علاقه‌مند هستند، تحمل کنید... واقعا هم ایشان تحمل کرد. بعد از شهادت ایشان، دنبال وصیت‌نامه‌شان می‌گشتم و تمام کتاب‌های ایشان را زیر و رو کردم و پیدا نکردم. بعد به سراغ یک قرآن رفتم و دیدم بیش از ده‌ها نامه توسط عوامل آن فرد، آن هم پر از توهین و جسارت فرستاده‌اند که ما تو را با ذلت و خواری از این شهر بیرون خواهیم کرد! ایشان فقط یک جمله پایین‌نامه‌ها نوشته بود که: یا احکم الحاکمین. نهایتا هم احکم‌الحاکمین کار خودش را کرد و او به کرمانشاه ممنوع‌الورود شد و بعد هم با خفت و خواری مرد، ولی حاج‌آقا، شهید محراب شد و در تاریخ جاودانه ماند... .»

 

این خبر را به اشتراک بگذارید