• شنبه 8 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 18 شوال 1445
  • 2024 Apr 27
پنج شنبه 24 شهریور 1401
کد مطلب : 171663
+
-

یک راه، یک خاطره /مثل سکانس‌های یک فیلم

مثل سکانس‌های یک فیلم

سوگل طهماسبی، بازیگر سریال‌های تلویزیون در نخستین سال‌هایی که پیاده‌روی اربعین در عراق آزاد شد به کربلا رفته و خاطرات این سفر در ذهنش مانده است. او درباره حضور خارجی‌ها در پیاده‌روی اربعین خاطره‌ای نقل می‌کند و می‌گوید که شاید تکرار و بازخوانی آن در این روزها خالی از لطف و نکته نباشد: «اروپایی‌ها و آمریکایی‌هایی را در پیاده‌روی اربعین دیدم که زبان همدیگر را نمی‌فهمیدیم اما مقصد همه ما مشترک بود. در طول مسیر نوحه‌ای پخش می‌شد که خارجی‌ها معنی آن را نمی‌دانستند، اما سینه می‌زدند و نام امام حسین(ع) را با صدای بلند به زبان می‌آوردند. من در آن سفر با گروهی که شامل یک خانم آلمانی، عرب و چند ایرانی بود همراه شدم. جالب است که بانوی آلمانی پرچم آلمان را به کوله‌بارش زده بود و در طول مسیر چند نفری را دیدیم که به زبان انگلیسی صحبت می‌کردند. تصاویری که من در مسیر رسیدن به کربلا می‌دیدم مثل سکانس‌های یک فیلم سینمایی بود و فکر می‌کنم جای خالی فیلم‌هایی با موضوع پیاده‌روی اربعین در سینمای ایران خالی است. برای مخاطب ایرانی چه سوژه‌ای از این جذاب‌تر که آلمانی‌ها و انگلیسی‌ها به پیاده‌روی اربعین می‌روند.

این فضای بی‌تکلیف بی‌تکرار

محمد سلوکی، مجری قدیمی تلویزیون، تاکنون 3بار حضور در پیاده‌روی اربعین و سفر به کربلا و زیارت بین‌الحرمین را تجربه کرده،  از مواجهه مردم عادی با سلبریتی‌های ایرانی که در این مراسم حضور داشتند، به‌عنوان خاطراتی فراموش نشدنی یاد می‌کند: «یک‌بار به تنهایی و 2بار به اتفاق پدر و مادرم سفر به کربلا را تجربه کرده‌ام و در این سفرها افراد مشهوری را می‌دیدم که در مسیر پیاده‌روی می‌نشستند و خاک کفش زائران را می‌گرفتند. من همیشه تحت‌تأثیر چنین افرادی بودم و به همین‌خاطر وقتی به کربلا رسیدیم به موکب جمکران رفتم و برای زائران امام حسین(ع) چای می‌ریختم. در همان احوال که گاهی عینکم را برمی‌داشتم یا دستمال از روی سرم می‌افتاد مردم مرا می‌شناختند و تعجب می‌کردند. برخی هم که خیلی اهل رودربایستی بودند می‌خواستند قوری و کتری را از من بگیرند و خودشان این کار را انجام بدهند اما آنها را منصرف می‌کردم. لذتبخش‌ترین بخش پیاده‌روی اربعین و سفر به کربلا قرارگرفتن در چنین فضای بی‌تکلفی است که هیچ جای دیگر نمی‌شود تجربه‌اش کرد.»

با معجزه امام حسین ع حالم خوب شد

در میان هنرمندانی که به سفر کربلا رفته‌اند نام، تصاویر و خاطرات «شهین تسلیمی» قابل‌توجه است. وقتی خودش به تصویر اینستاگرامی‌اش با رابعه مدنی، سوگل طهماسبی و بهار ارجمند نگاه می‌کند آهی می‌کشد. خاطرات شهین تسلیمی با آن حال و هوایی که خودش تعریف می‌کند جذاب است. هنرمندی که در کربلا مریض می‌شود و از امام حسین(ع) می‌خواهد که گذرش را به بیمارستان نیندازد و همینطور هم می‌شود. «سوسن تسلیمی» درباره این خاطره چنین می‌گوید:«حالم بسیار بد بود. دعا می‌‌کردم که گذرم به بیمارستان نیفتد. از امام حسین(ع) خواستم و او معجزه‌اش را نشانم داد. چرا که شب خوابیدم و صبح سرحال بیدار شدم. انگار نه انگار که مریض شده بودم و نمی‌توانستم قدم از قدم بردارم. در اصل رفتن من به کربلا خودش یک معجزه بود. محمدرضا شفیعی تهیه‌کننده با من تماس گرفت و گفت، گذرنامه‌ات را برای سفر کربلا بفرست! اول شگفت‌زده شدم که چطور می‌شود یکباره برنامه سفر به کربلا برایم پیش بیاید! ‌از بچگی عاشق امام حسین(ع) بودم، پدرم هم عاشق سید‌الشهدا(ع) بود؛ مدام با خودم می‌گفتم امام حسین(ع) عاقبت طلبید مرا!‌ با دختر آیت‌الله مهدوی‌کنی و همسرشان و خانم‌ها آفرین عبیسی و رابعه مدنی همسفر بودم و چه سفر لذت‌بخشی! ‌همه به ‌هم کمک می‌کردند، آن‌ هم در ازدحام و شلوغی که باید از نزدیک ببینی تا باور کنی».

تجربه‌ای با حرمله در کربلا 

پیاده‌روی اربعین از تجربیات خوب راحله امینیان، مجری تلویزیون است که تقریبا هر سال تکرار می‌شود. امینیان معتقد است سفر با کاروانی از هنرمندان، بازیگران، شعرا، تهیه‌کنندگان و کارگردانان تجربه تازه‌ای بود که چند سال پیش نصیبش شد. سفری که از همان ابتدای راه پر از خاطره بود. او در ادامه به یکی از ماندگارترین خاطراتش در این سفر اشاره می‌کند و می‌گوید:«چیزی که برایم جذاب بود حضور انوش معظمی، بازیگر نقش حرمله در سریال مختار در این سفر بود. در فرودگاه ایران من ایشان را نشناختم و از دوستان پرسیدم و او را معرفی کردند، اما نکته جالب این بود همین که وارد خاک عراق شدیم، عراقی‌ها ایشان را خیلی خوب می‌شناختند و ابراز احساسات عجیبی داشتند. در فرودگاه نجف ما زودتر رسیدیم باید صبر می‌کردیم تا همه برسند تا اجازه ورود دهند، وقتی مأموران عراقی آقای معظمی را شناختند به ما اجازه دادند بدون معطلی برویم. در مسیر پیاده‌روی بیشتر مردم به‌خصوص عراقی‌ها دوست داشتند با ایشان عکس بگیرند و ما مجبور شدیم از گروه جدا شویم. شام اربعین ما دوباره به کاروان هنرمندان ملحق شدیم، اربعین همه کاروان‌ها و هیئت‌ها وارد حرم امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) می‌شوند، ما را هم دعوت کردند، لحظه‌ای به یادماندنی بود اگر چه قبلا تجربه کرده بودم اما حضور در بین‌الحرمین همیشه برایم حس و حال عجیبی دارد و هر بار انگار نخستین بار است که به آنجا می‌روم.»

داستان آن سرهنگ عراقی

خاطراتی که از حضور در مراسم پیاده‌روی اربعین روایت می‌شود بیشتر قصه محور است. یعنی راوی مشاهدات عینی‌اش را در قالب یک داستان جذاب روایت می‌کند و این داستان‌ها به واسطه واقعی و مستند‌بودنشان به دل مخاطب هم می‌نشیند. حبیب احمدزاده، نویسنده، فیلمنامه‌نویس و مستندساز آبادانی که یکی از نویسندگان فیلم سینمایی «اتوبوس شب» است و کتاب «داستان‌های شهر جنگی» را هم نوشته خاطره‌ای شنیدنی از سفر به کربلا و حضور در مراسم پیاده‌روی اربعین روایت می‌کند که مثل سکانس جذاب یک فیلم سینمایی است: «پیرمردی که احتمالاً ایرانی و حتماً خسته راه بود، قدم به قدم در مسافتی که پیاده می‌رفت زباله‌ها را جمع می‌کرد و در نایلون می‌ریخت که در همان احوال از کنارم گذشت. محل نشستن من جایی بود که نیروهای امنیتی عراق برای جلوگیری از انفجارها، همه افراد را تفتیش بدنی می‌کردند. سرهنگی عراقی هم دست به کمر از بالای ساختمان نظاره‌گر کار پیرمرد بود. نشستنم برای نوشیدن چای و خستگی‌در‌کردن چند دقیقه‌ای طول کشید و همان موقع انگار زمان تعویض پست عراقی‌ها بود. چند قدم جلوتر همان سرهنگ را در لباس عربی سفید دیدم که قدم به قدم زباله‌های روی زمین را جمع می‌کرد. وقتی دلیلش را پرسیدم گفت: زائر خسته حسین(ع) نباید این کار را بکند.

دوباره باز خواهی گشت

خرده‌روایت‌ها درباره حضور در مراسم پیاده‌روی اربعین متفاوت است. برخی روایت‌ها شامل خاطرات جمعی است اما خاطرات و برداشت‌های شخصی هم گاهی شنیدنی به ‌نظر می‌رسد. افسانه بایگان، بازیگر سینما و تلویزیون که در سریال «تنهاترین سردار» نقش جعده، همسر امام‌حسن(ع) را ایفا کرده، خاطره‌ای از آخرین سفرش به کربلا روایت می‌کند: «وقتی در مسیر پیاده‌روی اربعین به نجف رسیدیم اتفاقات عجیبی برایم رخ داد که هر کدام را نشانه‌ای می‌دانم. یک اتفاق این بود که کفش‌هایم بعد از زیارت حرم حضرت علی(ع) گم شد. همراهانم می‌گفتند گم‌شدن کفش‌ها نشانه این است که دوباره به نجف و حرم مطهر امام‌علی(ع) برمی‌گردم. وقتی این اتفاق در کربلا هم تکرار شد به یقین رسیدم که این دو اتفاق نشانه‌ای است مبنی بر اینکه دوباره در این مراسم حضور پیدا خواهم کرد. سفر به کربلا و زیارت حرم امام‌حسین(ع) داستان‌هایی دارد که شاید بعدها به واقعی بودن آنها پی‌ببرید. یکی‌اش این است که همه مردم فارغ از هر ملیتی در کمال آرامش در کوچه پسکوچه‌های کربلا و نجف می‌نشینند و غذا می‌خورند و مختصری هم استراحت می‌کنند. دلیلش این است که در این سفر معنوی همه در آرامشی به‌سرمی‌برند که در زندگی روزمره سراغ نداریم».

بی اذن پدر به پسر نمی‌رسی

   محمد دهقانی، عکاس

 نجف شلوغ است تا دلت بخواهد از هر ملتی آدم آمده اینجا؛ بعضی عرب‌های بادیه‌نشین، نجف سر راه‌شان است، می‌آیند، سلامی می‌دهند و می‌روند، نمی‌ایستند. سیل جمعیت تمامی ندارد. هرچند یک روزی به شروع رسمی پیاده‌روی مانده، همه‌مان هوایی شده‌ایم و دم هتل می‌ایستیم به نظاره پیاده‌روندگان با حالی مبهم و غریب. خیلی‌ها با خانواده‌شان هستند؛ یک مرد و 3 زن و 10بچه قد و نیم قد توجهم را جلب می‌کند. شاید 30درصد زائران زن باشند و البته سهم بچه‌ها هم کم نیست. می‌گویند دو روز و نیم 
در راهیم. البته طولانی‌ترین پیاده‌روی از بصره شروع می‌شود که حدوداً 500کیلومتر است و 20روزی طول می‌کشد. حرم امام علی(ع) می‌روم برای عرض ارادت و البته اجازه گرفتن که در این سفر بی‌اذن پدر به پسر نمی‌رسی. بس که شلوغ است نفس آدم می‌گیرد. تنها حرفم به امامم این است که اجازه بدهند این سفر به انتها برسد و این پاها در راه شرمنده‌ام نکنند. التماس می‌کنم فقط بگذارند برسم کربلا، بعدش مردن هم برایم سهل است. مقابل یکی از موکب‌ها می‌ایستم تا عکس بگیرم؛ مرد لالی که پشت کتری چایی ایستاده به زور تعارف می‌کند و چایی می‌ریزد و با زبان اشاره می‌پرسد می‌روی کربلا؟ با تکان سر می‌گویم بله. دست به دعا برمی‌دارد... .

درخت خرما، نذر میزبانان عراقی برای زائران اربعین

   شیخ احمد کافی، خطیب و روحانی

در ایام اربعین، 12- 10نان می‌گرفتیم و از نانوا می‌خواستیم تا آن را خشک کند. بعد به داخل اتاق مدرسه می‌بردیم، در کیسه‌ای خُرد می‌کردیم. یک مَن ماست هم می‌گرفتیم و داخل کیسه می‌ریختیم تا آب آن گرفته شود. نعناع و نمک هم در آن می‌ریختیم. هرکدام از ما یک کاسه و قاشق هم برمی‌داشتیم و لباس‌ها شامل عبا و قبا را هم داخل کوله‌پشتی می‌گذاشتیم. شب بعد از نماز مغرب و عشاء به حرم امیرالمؤمنین(ع) می‌رفتیم و سلام می‌دادیم و می‌گفتیم ما راهی کربلا هستیم، امری ندارید؟ می‌رویم کنار قبر حسین عزیز شما، امری ندارید؟ در گروه‌هایی 10نفره یا 15نفره به سمت کوفه می‌رفتیم و از کنار فرات و نخل‌ها پیاده راهی کربلا می‌شدیم. 2فرسخ یا 3فرسخ که راه می‌رفتیم کمی استراحت می‌کردیم، غذایی می‌خوردیم و حدیث می‌خواندیم. در این جمعیت اهل علم سر من دعوا بود و همه می‌خواستند من خدمتشان باشم. کار من این بود که در این مسیر هرجایی که دور هم روی خاک‌ها می‌نشستیم؛ عبای خود را به‌عنوان زیرانداز می‌انداختیم و من برای آن جمعیت روضه می‌خواندم. عجب حال خوبی هم داشتند. برخی اعراب شیعه در این مسیر، گاهی فقط 4درخت خرما داشتند. زمانی که محصولش می‌رسید، آن را نگه می‌داشتند، صبحانه، ناهار و شام خرما به زائران می‌دادند.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید