هستی پودفروش
زندگی به لطف نفس است. آنچه بین نفس و بینفسی است زندگانی است که گاهی بر آدمی سخت میگیرد و بر دیگری سهل.ریشه زندگی هرچه باشد زندگی واژهای است ازلی و ابدی که بوده است و خواهد بود. اگر ریشه آن را در سرزمین خود جستوجو کنیم لاجرم به زمان شکلگیری زبان فارسی میرسیم. به زمانی که گذشتگانمان زندگی را 2 بخش کردند، زنده و گی.
زنده در زبان فارسی باستان بهمعنای جاندار است اما پسوند گی داستان دارد.
پسوند گی در زبان فارسی باستان بهصورت جی یا زی استفاده میشد. کلمههایی مانند زیستن ساخته شده از همین زی هستند. بنابر این زی، گی یا جی بهمعنای بزی یا زندگی کن است. پس زندگی یعنی زنده بزی و زنده زندگانی کن است.
وقتی سخن از زندگی میشود آدمی به جسمی میاندیشد که با خون و نفسش جان میبخشد. آن زمان است که زندگی زنی آبستن میشود. آنجاست که گذشتگان ما نام زن را برمیگزینند. این گذشتگان ما آنان که در ایران زندگی میکردند نبودند بلکه اقوام آریایی ساکن سیبری یا روسیه کنونی در شمال دریای مازندران بودند. واژه زن ریشه در زبانهای هند و اروپایی یا آریاییان مستقر در مناطقی از روسیه دارد.
آریاییها با زبانی مشترک به سمت جنوب سرازیر شدند عدهای به اروپا رفتند و زبانشان با مردمان بومی آنجا آمیزش یافت و واژگانی نوین در زبانشان پدید آمد. آنانی که به ایران آمدند بیشتر توانستند زبانشان را از گزند بیگانگان حفظ کنند. بنابراین زبان فارسی باستان نزدیکترین زبان مشترک همه آریاییها بوده است.
یکی از دلایل اینکه زبان آریایی در اروپا بیشتر ممزوج و ترکیب شد این بود که اروپا سرزمین آبادتری بود و اقوام بیشتری به نسبت ایران در آن زندگی میکردند. اما در ایران جمعیت کمتر و پراکندگیشان بیشتر بود و آریاییهای مهاجر ایران زبانشان دست نخوردهتر باقی ماند. اما بازگردیم به واژه زن که گفتیم زندگی است.
واژه فارسی زن برگرفته از ریشه هند و اروپایی ژن بهمعنای زاییدن و به دنیا آوردن است. اما در زبانهای هند و ایرانی واژه ژن به زن تبدیل شده است.
واژه زن در زبانهای دیگر دنیا نیز داستانی مشابه و عقبهای دراز دارد به هر تقدیر زندگی در همه سرزمینها، زنی پا به ماه است که باید با آن مماشات کرد.
حرف زندگی
در همینه زمینه :