چهرهای بینقاب از خط سوم
نگاهی به نقش عبدالله بن زبیر در سریال مختارنامه
علی عمادی-روزنامهنگار
کمکاری رسانه ملی در تولید آثار نمایشی برای زنده نگاهداشتن عاشورا موجب شده سریال مختارنامه به ترجیعبند هرساله تلویزیون در روزهای محرم تبدیل شود؛سریالی که باوجود تکرار در پخش هنوز هم قابلیتهای فراوانی برای تامل و تعمق دارد و شاید یکی از دلایلی که با پخش مکرر این سریال در فضای مجازی بیش از حد شوخی میشود همین باشد که مفاهیم محتوایی این ساخته داوود میرباقری به مذاق برخی خوش نمینماید و با فضاسازی سعی دارند ارزشهای معلوم و مستتر آن را لوث کنند. در این سریال، یک کاراکتر، ویژگیهای خاصتری نسبت به دیگران دارد که بد نیست کمی مورد واکاوی قرار بگیرد. بنا به بازپخش سریال مختارنامه از تلویزیون نقش عبداللهبنزبیر با بازی رضا کیانیان را با دیدی تازه به تماشا نشستهایم.
آنچه داوودمیرباقری از عبدالله بن زبیر در مختارنامه به تصویر درآورده است بیش از آنکه انطباق تاریخی داشته باشد، مناسب با جریانات و شخصیتهای شناخته شده امروزی است. رویدادها و اتفاقات اصلی در سریال وفادارانه نقل شدهاند اما در شخصیتپردازی این نقش، بیشتر امروزه مورد توجه بوده تا گذشته دور. این طرز نگاه میرباقری به تاریخ در دیگر فصلها و نقشهای این سریال و حتی دیگر ساختههای تاریخی او نیز تکرار میشود. برای نقش پسر زبیر، حوادث اصلی زندگیاش که مربوط به دوره تلاقی با مختار است، عینا در سریال آمده؛ از خلافت عبدالله بن زبیر تا حمله لشکر شام به مکه و مسجدالحرام و دشمنی ابن زبیر با آل علی(ع) تا لشکرکشی به کوفه و ازبین بردن مختارثقفی. اما شخصیتپردازی و چهرهای که میرباقری از این پرسوناژ، خلق کرده بیشتر شبیه کاراکترهایی واقعی در دنیای امروز است.
عبدالله بن زبیر واقعی بنا به نقلهای تاریخی، حتی در شکل ظاهری با آنچه میرباقری خلق کرده تفاوتهای اساسی دارد. اما این عبدالله بن زبیر سریال مختارنامه برای بیننده، چه از حیث ظاهر و چه از نظر مرام و سلوک و رفتار، یادآور حکام کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس است. داوود میرباقری در قالب سریال تاریخی خود، چهرهای تیپیک از این جماعت ساخته تا نشان دهد، آنچه تاریخ را تکرار میکند، رفتار آدمی است. شکل و شمایل ابنزبیر مختارنامه، بازآفرینی قدرتمندانی است که از دین فقط ظاهرش را حفظ کردهاند اما در باطن، معنویت و هدف اصلی حکومت دینی، که مقابله با ظلم و فساد است، را مورد بیتوجهی قرار میدهند.
در سریال مختارنامه، زبیریان و در رأس آنها عبدالله بنزبیر، نماینده خط سومی هستند که در تقابل حق و باطل شکل میگیرد. در رویارویی علویان حقمدار و امویان باطلخواه، جریان سومی ایجاد شده که زبیریان فرصتطلب هستند. آنها از جبهه اول، دینداری را ولو در ظاهر وام گرفتهاند و در باطن، شیوه زر و زور و تزویر جریان دوم را برای کسب دنیا و خواباندن عطش ریاستشان دنبال میکنند. نقش ابنزبیر درحقیقت تلفیقی از واقعیت تاریخ و بهکارگیری درامهایی است که برای بیان نقطهنظرات بهروز کارگردان تخیل شده و انصافا این شمایل بهدرستی به تصویر آمده است.
برای همین قیافه خود عبدالله بن زبیر، کارگزاران حکومت و درباریها و شرطههایش در سریال مختارنامه بیشتر یادآور امرای عربی است که در اخبار دیده میشوند یا عربهایی است که در سالیان اخیر، حجاج و زائران مسجدالحرام و مسجدالنبی، در بقیع و دیگر اماکن متبرکه دیدهاند که با چشمهای براق شده، مدام درحال تهدید زوارند. آن زمان که این سریال تولید شده و هنگام نخستین پخش از تلویزیون، هنوز خلافت خودخوانده داعش شکل نگرفته بود اما حالا در بازپخشهای مختارنامه بیینده با تماشای چهره زبیریان، کاملا به یاد شمایل داعشیها میافتد. اگرچه خوارج در تاریخ اسلام شباهت بیشتری با داعشیهای امروز دارند اما خاستگاه هر دو که شناخت ناکافی از دین، توجه به رویه و شکل ظاهری مذهب و قرائت ناصحیح از وحی و شریعت است در هر دو گروه بهخوبی دیده میشود؛ هرچند که زبیریان هم، خوارج را تاب نمیآورند و در سریال مختارنامه میبینیم که وقتی خوارج برای حفاظت از کعبه، حاضر به جنگ با امویان در کنار زبیریان میشوند، عبدالله بن زبیر مذاکره با آنان را به مختار محول میکند و دربارهشان میگوید: «من زبان این جماعت را نمیفهمم... من با دیدن این جماعت، ثقل مزاج میگیرم.»
نقش عبدالله بنزبیر در سریال مختارنامه براساس واقعیتهای تاریخی و آنچه در این سریال شکل گرفته دارای ویژگیهایی است که میتوان آنها را مورد دقت قرار داد.
دشمنی با آل علی(ع )
زبیر از یاران نزدیک پیامبر(ص) و خاندان عصمت و طهارت بود اما با ماجرای جنگ جمل در کنار طلحه و عایشه، مقابل امیرالمومنین علی(ع) ایستاد. با این حال زبیر پس از مذاکره با علی(ع) از جنگ پشیمان شد ولی همین عبدالله بنزبیر، برای تحریک پدر، او را ترسو خطاب کرد. در حدیثی از حضرت علی(ع) نقل است که«زبیر با ما اهلبیت بود تا آنکه پسر نحساش بزرگ شد.» این حدیث در سریال مختارنامه از زبان محمدبن حنفیه، پسر امام علی(ع) هم شنیده میشود. کینه عبدالله بنزبیر از آل علی در همین حد نمانده و در دوره خلافتش، بارها روی منبر علی(ع) یا فرزندش محمد حنفیه را ناسزا گفته است. نقل است که او 40هفته در خطبه نمازجمعه از ذکر صلوات پرهیز کرد چون معتقد بود هاشمیان با شنیدن صلوات گردن میکشند [ به آن افتخار و مباهات میکنند.] میرباقری این نقل را در صحنهای از سریال مختارنامه به تصویر درآورده است. در این صحنه که گویی دررؤیای مختار میگذرد، محمد حنفیه، مختار و تعدادی دیگر از بنیهاشم و علویان را به دستور عبدالله بنزبیر در درهای به تیرکهای چوبی بستهاند تا آنها را بسوزانند. در این صحنه صدای عبدالله بنزبیر شنیده میشود که صلوات نمیفرستم تا هاشمیان گردن نکشند و سینه سپر نکنند.
ناگفته نماند که عبدالله بن زبیر در نقلهای تاریخی هاشمیان را که حاضر با بیعتش نشدند، به سوزاندن یا گردن زدن تهدید کرده و محمد حنفیه و 17تن از هاشمیان را در جوار زمزم در خیمهای حبس کرده بود تا با او بیعت کنند. در سریال مختار هم محمد حنفیه در خیمهای کنار زمزم در محاصره عدهای مسلح دیده میشود، درحالیکه دورتا دور خیمه را با هیزم (به نشانه تهدید به آتش زدن) پوشاندهاند.
باوجود چنین کینهای که عبدالله بنزبیر خود اعتراف کرده بود؛ «40سال است بغض بنیهاشم را در سینه پنهان کردهام»، او از آل علی(ع) بهخاطر فضائل و خصائل آنان واهمه داشت و تا امام حسین(ع) در مکه بود، جرأت به اعلام خلافت نیافت، چه آنکه نوه پیامبر(ص) از هر حیث در خلافت بر او رجحان داشت. مسعودی در تاریخ خود آورده است: «ابنزبیر اقامت حسین(ع) را در مکه خوش نداشت. زیرا مردم ابنزبیر را با وی برابر نمیگرفتند و بهنظر او چیزی دلپسندتر از آن نبود که حسین(ع) از مکه بیرون رود؛ بدین جهت پیش وی رفت. حسین(ع) گفت: قصد دارم به کوفه بروم. گفت: خدا تو را توفیق دهد اگر من آنجا یارانی مثل تو داشتم از کوفه چشم نمیپوشیدم. آنگاه از بیم آنکه امام بدگمان شود گفت: اما اگر اینجا بمانی و ما و اهل حجاز را به دعوت خود بخوانی میپذیریم و به دور تو فراهم میشویم که از یزید و پدر یزید به خلافت شایستهتری.» امام حسین(ع) در توضیح دلیل نماندن خود در مکه، به حدیثی از پیامبر خدا(ص) مستند دانست که ظهور فتنهگری را در مکه پیشبینی کرده بود که باعث شکستن حرمت کعبه میشود. کمااینکه اینگونه شد و باوجود عبدالله بنزبیر، امویان دو بار به محاصره مسجدالحرام پرداخته و با سنگ و گویهای آتشین موجب هتک و تخریب بخشی از کعبه شدند و در دومین محاصره، عبدالله بن زبیر کشته شد.
در سریال مختارنامه هم مشاهده میشود که وقتی مختار در نخستین برخورد، با زبیریان بیعت نمیکند، عبدالله بن زبیر به برادرانش توصیه میکند که مراقب رفتوآمدهای مختار باشند چون خطر مختار از خطر امویان برای حکومت آنها بیشتر است. این دقیقا همان نگاهی است که حاکمان فعلی کشورهای عربی به شیعیان و ایرانیان دارند و خطر آنان را از غاصبان صهیونیست بیشتر میپندارند.
فلسفه بافی
عبدالله بن زبیر، که بنا به نقلهای تاریخی سخنوری توانا بوده، در سریال مختارنامه به اقرار خودش با ترفند فلسفهبافی با حریفانش برخورد میکند و آن را یکی از حربههایش برمیشمارد. با این حال در مذاکره با حصین بن نمیر در مقابل فلسفهبافی فرمانده شامی کم میآورد که معتقد است، خدایش میتواند شباهتی به خدای او نداشته باشد، گرچه هردو به یکی بودن و صفات مشترکی برای خدا باور دارند. عبدالله این فلسفه را شرکآلود و از آموزههای یزید برمیشمارد که با این اعتقاد خدا به تعداد بینهایت وجود خواهد داشت. او با آنکه این فلسفه را همان بتپرستی جاهلیت میخواند اما فردایش وقتی برای مصالحه با لشکر شام، فرماندهان سپاه مکه را برای مشورت جمع کرد، در مقابل اعتراض نجده بن عامر(مسعود ولدبیگی) سرکرده خوارج، که خواهان جنگ و قصاص عاملان حمله به کعبه است، همین فلسفه را علیه او به خدمت میگیرد و میگوید: «قول و قرار ما به پشتوانه اعتقاد به خدای واحدی بود، شیخ! که فیالحال نه تو خدای مرا میفهمی و نه من خدای تو را؛ خدای تو مصرّ است که تقاص بیحرمتی به خانهاش را تو از بندگانش بگیری، اما خدای من تقاص بیحرمتی به خانهاش را خود ستاند.» جالب آنکه سرکرده خوارج پس از این سخنان به قبله حاجات قسم میخورد که عبدالله بن زبیر یک ابلیس است.
ظاهرسازی و عوامفریبی
سخنان عبدالله بن زبیر در نخستین مواجهه در سریال با مختار، به نوعی مانیفست اوست و طرز فکر و اعتقاد و روش حکومتداریاش را عیان میکند. در اعتراض مختار به تخت سلیمانی عبدالله، پسر زبیر حکمت این اشرافیت و زرق و برق بارگاهش را علم کردن کعبه مقابل کاخ سبز امویان و مسجد اعظم دمشق میداند و آن را بهترین روش برای به رخ کشیدن قدرت و اقتدار حکومتش میخواند. عبدالله به مختار میگوید:«من با تمام اختلاف نظرهایی که با مسلک علی داشته و دارم، اقرار میکنم که سادگی جایی در عراق عرب به همراه ابوتراب به خاک سپرده شد. فرق علی را چشم ظاهربین مردم شکافت نه شمشیر ابنملجم مرادی. حسین را همانهایی کشتند که عقلشان به چشمشان بود. حالا هی تو و امثال تو دم از دیانت و عدالت و سادگی بزنید.»
مختار در پاسخ به این اظهار میگوید:«پس درد شما هم درد دین نیست؛ چه فرقی هست بین آل زبیر و آل امیه وقتی بناست بر یک شیوه حکومت کنند؟با این اوصاف شما و یزید یک جور فکر میکنید، برای چه با او مخالف هستید؟» و پسر زبیر پاسخی میدهد که وجه دیگری از افق دید او را نشان میدهد؛ او با تغیر، فریاد میزند: «من با یزید بر سر شریعت مشکل دارم مسلمان! به سیاست او که معترض نیستم. به دیانت او معترضم. یزید شرب خمر میکند؛ یزید قَمار میکند؛ یزید لهو و لعب میکند. یزید سگبازی میکند، میمون بازی میکند؛ یزید نماز را سبک میشمارد. چنین امیرالمومنینی، خونش مباح است.»
آنچه عبدالله در مذمت یزید میخواند همگی نمودهای عینی از دیانت هستند که هرچند عدمپایبندی به آنها نشانه فسق است اما وقتی پای سیاست و برخورد با مخالفان یا مردم میرسد او اعتراضی به ظلم و بیعدالتی یزید و آلامیه ندارد چون شیوه حکومتش نیز بر همین منوال است. سریال به زیبایی نشان میدهد تفاوت حکومت علوی با اموی یا زبیری فقط در ساده زیستی یا دیانت امیرالمومنین و والیانش نیست؛ مهمترین اختلاف در این حکومت ظلم ستیزی و احقاق حقوق مظلومان است؛ آنچنان که مولا علی در خطبه شقشقیه فرمودند: «اگر نبود حضور آن جمعیت و تمام شدن حجّت با وجود یار و یاور، و اگر نبود که خداوند از دانایان پیمان گرفته است که بر سیری ستمگر و گرسنگی ستمدیده رضایت ندهند، هر آینه مهار شتر خلافت را بر شانهاش میانداختم.»
شکل دیگر عوامفریبی پسر زبیر در حمله لشکر شام به مسجدالحرام و آتش گرفتن کعبه معلوم میشود. در تاریخ یعقوبی آمده است که ابنزبیر آتش را خاموش نکرد تا مردم مکه را علیه سپاه شام مصمم سازد. در سریال مختارنامه نیز این واقعه به شکل زیبایی به تصویر درآمده است؛ در آن هنگامه که کعبه درحال سوختن است، عبدالله بن زبیر با خودش نجوا میکند که؛ «باید برای معجزه نکردن کعبه حکمتی بیابیم وگرنه سخت متضرریم.» سپس به برادرش مصعب که کنارش ایستاده میگوید: «کعبه باید بسوزد، این روشنترین دلیل کفر یزید است. به خدا سوگند اگر آتش بهخودی خود به کعبه میافتاد آن را پیراهن عثمان میکردم و به جان یزید میانداختم.» و سپس به مختار که سعی دارد اطفای حریق کند، میگوید: «مصلحت باشد، خداوند قادر است آتش را گلستان کند؛ کعبه باید بسوزد تا همه بدانند یزید کفر مطلق است و مثقالی به خدا و خانهاش ایمان ندارد.» مختار برآشفته میگوید: «پناه بر خدا! این چه جور منطقی است؟ شماها دیگر چه جور مسلمانی هستید؟»
مکث
دورویی
در سریال مختارنامه، وقتی در نخستین دیدار، مختار به عبدالله بنزبیر میغرد که «امیرالمومنین باید از دروغ و ریا مبرّا باشد.» پسر زبیر پاسخ میدهد: «صدالبته...حتما میدانی که دروغ مصلحتآمیز و ریایی که باعث حفظ دین شود، شرعا مجاز است و ایرادی ندارد.» این دقیقا نگاهی است که عبدالله بنزبیر تا انتها بر همین مدار میماند. در تاریخ نقل است که در لشکرکشی اصحاب جمل به بصره، سگان سرزمین «حَوْأب» به عایشه پارس کردند و او به یاد حدیث پیامبر(ص) افتاد که همسرانش را بر حذر داشته بود از اینکه سگهای حوأب سر راهشان را بگیرند. در این هنگام، عبدالله بنزبیر ۵۰ تن از خاندان بنیعامر بن صعصعه را واداشت تا نزد عایشه شهادت دهند که آن ناحیه حوأب نیست. این نخستین گواهی دروغ در اسلام شناخته شد.
در سریال مختارنامه دورویی ابنزبیر به کرات دیده میشود و مشی و روش او در این زمینه در رفتار برادران و کارگزاران حکومتی وی تکرار میشود. در مواجهه با مختار، او را سپهسالار لشکر همراه با عناوین و القابی مطنطن خطاب میکند اما در خفا به برادرش مصعب، میگوید که وقتی به شکار نهنگ میروی، چاقویی در آستین مخفی نما و کاری کن که نهنگ تو را ببلعد. وقتی در شکم نهنگ بودی، شکمش را پاره کن و بیرون بیا. در فصلی دیگر وقتی محمد حنفیه را احضار میکند، حاجب دربارش را صوری عتاب و خطاب میکند که چرا با احترام با او برخورد نکردهاند درحالیکه چند لحظه بعد دستور به حبس او در مجاور زمزم میدهد.
عبدالله بن زبیر به خونخواهی امام حسین(ع) مردم حجاز را گرد خود جمع کرد و از آنان برای خلافتش بیعت گرفت اما با قاتلان آن حضرت مماشات کرد و امرایش در کوفه به خونیان حسین(ع) امان دادند یا با دودوزهبازی از یاری توابین شانه خالی کردند. در مختارنامه هم ضمن نمایش این دورویی، در صحنهای که جدلی، حنفیه را با شعار یالثارات الحسین از محاصره زبیریان در مسجدالحرام فراری میدهد، عبدالله بن زبیر با این فریاد از خواب میپرد و با خود زمزمه میکند: «یالثارات الحسین؟ ما را به خون حسین چه کار؟»
پسر زبیر آنگونه که در سریال مختارنامه مشاهده میشود، در ظاهر به ظواهر امور عبادی توجه کافی دارد و حتی به انجام مستحبات و پرهیز از مکروهات اصرار میورزد ولی این توجه صرفا به پوسته دین است و چندان دل به عبادت ندارد. هنگام سخن گفتن با خاشعه همسر جوان برادرش ـ که بهخاطر شباهت او به عایشه، خالهاش او را عزیز میدارد ـ در ظاهر خود را مشغول تلاوت قرآن نشان میدهد اما درحقیقت حواسش حتی به این است که برادرانش در پس پرده فال گوش ایستادهاند.