• دو شنبه 8 بهمن 1403
  • الإثْنَيْن 27 رجب 1446
  • 2025 Jan 27
پنج شنبه 13 مرداد 1401
کد مطلب : 167830
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/W6gJo
+
-

با فرهاد دهنوی؛ شناخته‌شده‌ترین تهیه‌کننده رادیو اربعین که باید آن را حسینی‌ترین رسانه ایران بدانیم

صاحب این رادیو اباعبدالله است...

صاحب این رادیو اباعبدالله است...

عیسی محمدی

چند سالی است که رادیو اربعین، از ابتدای‌ ماه صفر آغاز به‌کار می‌کند و تا پایان صفر نیز به کارش ادامه می‌دهد. برخلاف اینکه برخی فکر می‌کردند شاید کار این رادیو نگیرد اما کارش گرفته و به‌شدت مورد توجه واقع شد. حالا آن را باید حسینی‌ترین و عاشورایی‌ترین رسانه ایرانی هم بدانیم؛ رسانه‌ای که نه‌تنها در این حوزه شکل گرفته و در این حوزه دارد کار می‌کند که خود باعث و بانی شکل‌گیری روایت‌های مختلفی در این حوزه شده است. با فرهاد دهنوی، از تهیه‌کنندگان باسابقه رادیو که اساساً او را به نام رادیو اربعین نیز می‌شناسند، به گفت‌وگو نشستیم؛ مصاحبه‌ای که در دقایق اضافه تهیه این ویژه‌نامه گرفته شده و خودش آمد و خودش گرفته شد و خودش شکل گرفت. چنین گفت‌وگویی حتماً خواندن دارد...

 اول بفرمایید که کارتان را از کی در رادیو شروع کردید؟
از سال 74.الان هم 27سالی هست که در صداوسیما کار می‌کنم. با رادیو پیام شروع کردم و تلفنچی و هماهنگی و... بودم و پله‌پله آمدم بالا و شدم سردبیر و تهیه‌کننده.

    اولین برنامه‌ای که ساختید؟
سال 77، با نام شرح شیدایی. نخستین برنامه‌ای که تهیه‌کننده‌اش بودم. جمعه‌شب‌ها پخش می‌شد. به خانه اساتید حوزه موسیقی می‌رفتم و مصاحبه می‌گرفتم.

    کار را از رادیو پیام شروع کردید و در حوزه‌های موسیقی و هنری هم دنبال کردید. چطور شد که سر از برنامه‌های معارفی و دینی درآوردید؟
من همیشه این را در کلاس‌ها و مشاوره‌های رسانه‌ای به بچه‌هایی که سراغم می‌آیند می‌گویم، ما چیزی داریم به نام حق‌الناس رسانه‌ای؛ چیزی است که خودم واقعاً به آن رسیده‌ام. خدا شاهد است که اهل شو کردن و نمایش دادن نیستم. چیزهایی است که خداوند باید لطف کند و وقتی این اتفاق افتاد، نوعی حق‌الناس رسانه‌ای گردن توست که باید ادایش کنی. خدا لطفی کرد و این اتفاق افتاد.

    چه اتفاقی؟
من سال‌ها دستیار برنامه نمازجمعه تهران بودم. می‌نشستم و فایل‌ها را گوش و نت‌برداری می‌کردم. گاهی تک و توک برنامه‌های مذهبی را هم کار می‌کردم. تا اینکه رسیدم به سال 1395.زنگ زدند و گفتند فرهاد، قرار است رادیویی به نام رادیو اربعین راه بیندازیم؛ هستی؟ دو، سه هفته هم بیشتر وقت نداشتند. نگاه من نگاه فنی بود؛ گفتم آخر در این دو هفته، مخاطب کجاست و از کجا باید ما را پیدا کند و کانال و فرکانس ما را پیدا کند. زیاد خوش‌بین نبودم. این را اینجا کات بدهید و کمی عقب‌تر برگردیم. در سال 1390که کارهای ضبط رادیوی با سی‌دی مد شده بود، با رضا کاشفی برنامه‌ای داشتیم که به خانه علما می‌رفتیم و با آنها مصاحبه می‌گرفتیم. در برنامه «یک پذیرایی ساده.» یک‌بار قسمت شد و به منزل آقای مسعودی خمینی، تولیت سابق حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها رفتیم. 2ساعتی با ایشان مصاحبه کردم و میان صحبت‌هایش، روایت عجیبی تعریف کرد.

    چه روایتی؟
درباره عوض شدن گنبد حرم حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها در دهه 70 از زبان آیت‌الله العظمی بهجت. من در تمام طول این مصاحبه فقط داشتم اشک می‌ریختم. قضیه اینطور بود که آیت‌الله العظمی بهجت وارد صحن حضرت می‌شود و می‌گوید که این گنبد خراب است و مراقب باشید که خراب نشود و بر سر زوار نریزد. آقای مسعودی خمینی می‌گوید که حالا این گنبد 60، 70 متر فاصله داشت و اصلاً چیزی مشخص نبود. اما هر طور که بود جرثقیلی آوردند و رفتند و بررسی کردند. دیدند که پوسته‌های گنبد از داخل ترک خورده و وضعیت خطرناکی دارد. حالا اینکه چطور آیت‌الله العظمی بهجت متوجه شده بودند و... بماند. خلاصه اینکه بودجه‌ای فراهم کردند و کمک گرفتند تا کار تعویض انجام شود. اما حین کار، 20میلیون تومان کم آوردیم. آقای خمینی می‌گوید روزی در دفترم نشسته بودم و داشتم به این مبلغ و... فکر می‌کردم. یک دفعه دیدم خانمی سراسیمه آمد و یک روسری دستش بود و گذاشت روی میزم. گفتم خانم، در بزنید و داخل شوید و اینجا مسئول دفتر دارد. این خانم برایم تعریف کرد که بله، خواب دیده‌ام که خانمی آمده و می‌گوید که بچه‌های من به این پول نیاز دارند برای ساختن حرم من، من هم طلاهایم را برداشتم و آوردم. دقیقاً همان مبلغی بود که نیاز داشتند. من چنین روایت‌ها و اتفاقاتی را که می‌شنیدم، با خودم گفتم که اینها باید خمس و زکات رسانه‌ای من باشند و حق‌الناس رسانه‌ای است که منتقل کنم...

    شما اجباری داشتید که برنامه معارفی بسازید؟ حالا شاید یکی کارمند رادیو یا تلویزیون باشد و بالاخره مجبورش کنند و بسازد دیگر...
اصلاً، در این سال‌ها هیچ اجباری نداشته‌ام و اختیار و انتخاب خودم بوده. خلاصه اینکه در سال 1395رادیو اربعین راه افتاد. من هم که اعتراض فنی کردم که مخاطبی نخواهیم داشت و باید کلی تبلیغات کنیم. مجری ما هم آقای کاشفی بود. خدا را شاهد می‌گیرم و هنوز هم وقتی تعریف می‌کنم موهای بدنم سیخ می‌شود؛ اولین‌باری بود که در عمرم می‌دیدم سیل عظیم مخاطب وقتی سمت رسانه‌ای می‌آید یعنی چه. اصلاً دیگر رادیو جوان و پیام و برنامه نود و... یعنی چه؟ مردم زنگ می‌زدند و التماس می‌کردند که تو را به خدا اجازه بدهید فقط 5دقیقه بیاییم و آنجا را ببینیم فقط. حالا تصورشان شاید این بود که ما چه جای بزرگ و عظیمی داریم، خبر نداشتند که 5 نفر نیرو بودیم و 2 دسته سی‌دی و.... ولی با این حال از رادیو اربعین استقبالی دیده‌ام که تا حالا جایی تعریف نکرده‌ام. گفته‌ام و می‌گویم که از سابق تا به امروز، رئیس این رادیو نه ضرغامی، نه سرافراز، نه علی‌عسگری و نه جبلی بوده و هستند؛ اینجا رئیس به‌معنای مرسوم کلمه ندارد، هیئتی است که صاحبش امام حسین(ع) است.

    خاطره نابی هم دارید از رادیو اربعین برای‌مان تعریف کنید؟
اجازه بدهید خاطره‌ای را برای اولین‌بار تعریف کنم، جایی نگفته‌ام تا حالا. رادیو اربعین بودیم، سال 1397.من کلاً در موقع کار و محیط کار خیلی بداخلاق و غرغرو هستم و همه می‌دانند. تلفن استودیو زنگ خورد. هی زنگ می‌زد تا اینکه دستیارم جواب داد. فردا و پس‌فردا هم دوباره زنگ زد. نمی‌دانم شماره آنجا را از کجا پیدا کرده بود. دیدم خانمی است پشت خط، گفتم چی کار دارید؟ چرا تلفنخانه زنگ نمی‌زنید؟ گفت من 3روز است که دنبال شما هستم. شوهرم مسیحی است و صبح‌ها که رادیو اربعین گوش می‌کنم هی می‌گوید «عباس کیه دیگه»، خلاصه می‌گفت ما را بفرستید کربلا که این شوهرم با این شخصیت‌ها بیشتر آشنا شود. اهل شهرستان بودند و وضع مالی مناسبی نداشتند. من هم یک «باشه، چشم» الکی گفتم و قطع کردم. خدا شاهد است که 3 ساعت بعد یکی از مسئولان آن موقع زنگ زد و گفت فلانی، برای 10تا از شنوندگان شما سهمیه کربلا کنار گذاشته‌ایم؛ سریع به بچه‌ها گفتم تحقیق کنید و اگر درست است 2 تا سهم را بدهید به خانمی که زنگ زده بود. تحقیق کردند و دیدند درست است ولی آنها پاسپورت نداشتند. به رئیس گذرنامه وقت زنگ زدم و سریع کارها درست شد، خدا خیرش دهد. سریع رفتند کربلا. شوهر این خانم از کربلا زنگ زده بود و داد می‌زد و گریه می‌کرد که تازه فهمیده‌ام که این عباس کیست و چه معجزه‌گری است. بارها زنگ زده‌اند که حلوا نذری و خرما و قیمه و... آورده‌ایم، بیایید دم در جام‌جم بگیرید! سرمایه‌دارهایی آمده‌اند که بقیه را بفرستند کربلا یا کسانی که بچه معلول داشته‌اند. این چیزها را که دیدم دیگر فکر و ذکر و کار من شد رادیو اربعین؛ یعنی تمام سال منتظرم که کار این رادیو شروع بشود. خیلی‌ها برای این رادیو زحمت کشیده‌اند و خدا پدر و مادر رضا کوچک‌زاده، مدیر وقت رادیو اربعین را بیامرزد که4 سال زحمت کشید تا این رادیو پا بگیرد.

    امسال کارتان از کی شروع می‌شود؟
از اول صفر. مجری‌مان هم که جواد تشکری است.

    کربلا نمی‌روید؟ توییتی کرده بودید که حتی موقعیت سفر شما بدون اینکه خواسته باشید جور شده ولی قصد رفتن ندارید...
این هم قصه‌ای دارد. مدت‌ها بود که خیلی دوست داشتم بروم کربلا. حتی یکی از این آبمیوه‌فروش‌های معروف خیابان شاپور هم که هر سال به کربلا می‌رود و برای مردم کلی معجون درست می‌کند، گفت که امسال دیگر رادیو اربعین نرو و بیا برویم کربلا. من هم هر کاری کردم جور نمی‌شد. تا اینکه اهل معنایی را دیدم که وقتی مرا دید، گفت چرا این‌قدر چنگ می‌زنی که به کربلا بروی؟ گفتم عشقم این است. گفت بشین سر کارت و کارت را بکن؛ کارت را بکن که کربلای تو همین استودیو است؛ همین خیمه‌گاه را حفظ کن. این است که واقعاً بارها موقعیت‌اش پیش آمده، اما نشده که بروم. این همان حق‌الناس رسانه‌ای است. خدا می‌داند که بچه‌های صداوسیما و مجری‌های معروف اشک می‌ریزند که چند دقیقه و ساعت بیایند پشت میکروفن رادیو اربعین و اجرا کنند و نذرشان ادا کنند. اینها همه لطف خداست که شامل حال ما شده... .



 

این خبر را به اشتراک بگذارید